استغفـار ڪن؛
غـم از دلت میره🍃
اگر استغفار ڪردے و غم از دِلت نرفت..
یعنـے دارے خالے بندے میڪنے
بگرد گناهتو پیدا ڪن
و اعتراف ڪُن بهش..
اینھ رازِ موفقیت و آرامش..
خانم های با حجاب 😍
روزتون مبارک😍❤️
۲۱ تیر ماه ، روز عفاف
و #حجاب گرامی باد
وقتی كه تو آمدی به دنيا عريان
مردم همه خندان و تو بودی گريان
كاری بكن ای دوست كه وقت رفتن
مردم همه گريان و تو باشی خندان!
این شعر و مادر شهید محمدرضا حقیقی موقع دفنش میخونن(:
شهید و که میخواستن بزار داخل قبر لبخند میزنه...💔
🌷هدیه به روح پاکش #صلوات
خودش گفته یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم
یعنی بنده ی من، نگران فردایت نباش
از اَفعال آدم ها دلگیر نشو، کاری از آنها برنمی آید، دستت را به من بده تا من نخواهم، برگی از درخت نمی افتد
الان که بی حیایی و منافق بودن مد شده
اگه ولایت محور و #مخلص موندی مردی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد دانلود 🎬
🎙 استاد شجاعی
• چطور بعضیها رفیق میشن با خدا،
• اونقدر صمیمی که خدا همه درها رو به روشون باز میکنه؟
همراه علم الهدی از پایگاه سپاه بیرون رفتیم. در بین راه به قبرستانی رسیدیم.
حسین گفت: «آرام راه بروید.» سپس عباراتی عربی از #نهجالبلاغه خواند و بعد، آن را ترجمه و تفسیر کرد. آن خطبه این بود: حضرت علی علیهالسلام به یارانش که از کنار قبرستانی عبور میکردند، فرمود: «آیا میدانید که مردهها با شما صحبت می کنند؟» یاران گفتند: «نه!» امام فرمود: «آنها دارند به شما میگویند که ما فرصت را از دست دادیم، ولی شما فرصت دارید. فاصله ما با شما یک متر بیشتر نیست، اما ما فرصت را از دست دادهایم. اکنون نه راه بازگشت داریم و نه راهی برای انجام عمل خیر. پس قدر این فرصت را بدانید و آن را غنیمت شمرده و از آن استفاده کنید...»
و چنان این سخنان را بیان میکرد که گویی از طرف امیرالمؤمنین علیهالسلام مأمور به بیان این مطالب است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃روز مباهله و
نزول آیه تطهیر و آیه ولایت....
روز تجلی حقانیت اسلام
روشن ترین دلیل باورهای شیعه
✨ بیا بنگر ببین کار خدا را
خدا بر می گزیند
پنج تن آل عبا را
#عید_مباهلہ بر امام زمان{عجاللّٰہ} و شما شیعیان امیرالمؤمین{علیہالسلام} مبارڪباد🌸✨
🌱🌸
#اعمال روز مباهلہ
۲۴ ذی الحجہ
🪷خوشبختی بر سه ستون استوار است:
🌿 تجربهگرفتن و فراموش کردن تلخیهای دیروز
🌿 غنیمت شمردن شیرینیها و نعمتهای امروز
🌿 و امیدواری به فرصتهای فردا از سوی خداوند
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 62 بعد از برگشت در حال جابجا کردن وسایل سفر بودم که صدای حاج
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 63
زندگی خوب پیش می رفت همه چیز بر وفق مراد بود و از کنار هم بودن سرخوش بودیم ،اولین روزی بود که بعد عروسی می خواست سرکار برود از خواب بیدار کردم تا نمازش را بخواند و با هم صبحانه بخوریم معمولا نماز شب و نماز صبحش را به هم متصل می کرد سفره صبحانه را با سلیقه پهن کرده بودم و منتظر حمید بودم تا با هم صبحانه را بخوریم و بعد او را راهی کنم نماز صبح و تعقیباتش خیلی طولانی شد جوری که وقتی برای خوردن صبحانه نمانده بود چند باری صداش کردم و دنبالش رفتم تا زودتر بیاید پای سفره ،ولی حمید دست بردار نبود سر سجاده نشسته بود پای تعقیبات، وقتی دیدم خبری نشد محض شوخی هم که شده آبپاش را برداشتم و لباس هایش را خیس کردن بعد هم با موبایل شروع کردم به فیلم برداری کار را به جایی رساندم که حمید در حالی که سعی می کرد خنده اش را پنهان کند من را داخل پذیرایی فرستاد و در اتاق را قفل کرد.
بعد از چند دقیقه بالاخره رضایت داد و از سر سجاده بلند شد،سر سفره نشستیم و صبحانه خوردیم، ساعت شش و بیست و پنج دقیقه لباس هایش را پوشید تا عازم محل کارش بشود، قبل رفتن زیر لب برایش آیة الکرسی خواندم بعد هم تا در حیاط بدرقه اش کردم و گفتم: حمید جان وقتی رسیدی حتما تک بنداز یا پیامک بده، تا خیالم راحت بشه که به سلامت رسیدی، از لحظه ای که راه افتاد تا رسیدن محل کارش یعنی حدود ساعت هفت که تک زنگ زد صلوات می فرستادم، حوالی ساعت ۹ صبح زنگ زد ،حالم را که جویا شد به شوخی گفت: خواب بسه پاشو برای من ناهار بذار!
این جریان روزهای بعد هم تکرار شد هر روز من بعد از نماز صبحانه را آماده می کردم و منتظر حمید می شدم تا بیاید سر سفره بنشیند چند لقمه ای باهم صبحانه بخوریم و بعد هم با بدرقه من راهی محل کارش شود، ساعت دو و نیم که
می شد گوش به زنگ رسیدن حمید بودم، همه وسایل سفره را آماده می کردم تا رسید غذا را بکشم ،اکثراً ساعت دو و نیم خانه بود، البته بعضی روزها دیرتر حتی بعد از ساعت چهار می آمد، موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم آیفون را که می زدم می رفتم سر پله ها منتظرش می ماندم ، با دیدنش گل از گلم می شکفت.
روز سومی که حمید طبق معمول ساعت ۹ صبح زنگ زد و سفارش ناهار داد مشغول آماده کردن مواد اولیه کباب کوبیده شدم ،همه وسایل را سر سفره چیدم و منتظر شدم تا حمید بیاید و کوبیده را سیخ بزنیم، حمید سیخ ها را که آماده کرد شروع کردم به کباب کردن سیخ ها روی اجاق ،مشغول برگرداندن سیخ ها بودم که حمید اسپنددونی را روی شعله دیگر گاز گذاشت و شروع کرد به اسپند دود کردن تا من کباب ها را درست کنم خانه را دود اسپند گرفته بود ،گفتم: حمیدم این کباب ها به حد کافی دود راه انداخته ،تو دیگه بدترش نکن، حمید جواب داد: وقتی بوی غذا بره بیرون اگه کسی دلش بخواد مدیون میشیم اسپند دود کردم که بوی کباب رو بگیره.
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
ما پنج تن♥️
ڪفایت اهل زمین کنیم
حتے اگر هزار هزاران بیاورید(:
✨مباهلہ:
برافرازنده پرچم ولایت علے
بر مدار هستے است🌱
عالم فداے پنج تن آل عبا 💚
#مباهلہمبارڪ❤️
پـیـش رخ تـو مــاه هـویـدا نشود
بيچاره کسیکه برتو شیدا نشود
از نـوکـر خـود اگـر بپرسـی گـوید
اربـاب بـه خوبـی تـو پـیدا نشود
صلیاللهعلیکیااباعبدالله الحسین
شب تون حسینی ♥️
از نوکرِ بدت به تو ای بهترین رفیق
اینرا قبولکن بخدا دوست دارمت
حسینجااااانم ♥️
مولا جانم
✨چه اشکها که چکیده به پای آمدنت
بیا که جانِ من، آقا، فدای آمدنت
✨از اینکه با عملم تحبسالدعا شدهام
نمیرسد به اجابت دعای آمدنت...😔
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤