کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 79 هیئت یکی از علایق خاص حمید بود، هر هفته در مراسم شب های ج
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 80
چیزی نگذشت که زنگ در را زد واقعا دلگیر بودن، ولی دوست نداشتم ناراحتش کنم، آیفون را برداشتم و گفتم: کیه ای وقت شب؟ گفت: منم خانوم، حمیدم، همسر فرزانه! گفتم: نمی شناسم! هوای قزوین آن ساعت شب سرد بود، دلم نمی آمد بیشتر از این پشت در بماند، در را باز کردم آمد داخل راهرو در ورودی خانه را کمی باز کردم.
وقتی رسید گفتم: اول انگشتاتو نشون بده، ببینم حمید من هستی یا نه!
طفلک مجبور بود گوش بدهد چون می دانست اگر بیفتم روی دنده لج حالا حالا باید ناز من را بخرد، انگشت هایش را از در رد کرد داخل، روی موتور یخ زده بود، گردنش را هم کج کرده بود، خودش را مظلوم نشان می داد، این طور موقع ها که چشم هایش گرد می شد بانمک می شد گفتم: تا حالا کجا بودی؟ ساعت دو نصفه شبه! گفت: هیئت بودم زیرزمین بود گوشی آنتن نمیداد، جلسه داشتیم برای هماهنگی برنامه ها آنقدر درگیر بودم که زمان از دستم در رفت ببخشید.
گفتم: برو همون جا که بودی، کدوم مردی تا دو نصفه شب خانمش رو تنها میذاره؟ خواهش می کرد و به شوخی با من حرف می زد، من هم خنده ام گرفته بود، به شوخی گفتم: پتو و بالش می دم همون جا تو حیاط بخواب، بیشتر از این گلایه داشتم که چرا وقتی کارش طول می کشد از قبل به من اطلاع نمی دهد، خلاصه آن قدر دلجویی کرد تا راضی شدم.
فردای همان روز بود که جلوی تلویزیون نشسته بودیم حمید گفت: اگه بدونی چقدر دلم برای زیارت حرم حضرت معصومه(س) تنگ شده میای آخر هفته بریم قم؟ اون دفعه که سال تحول آن قدر شلوغ بود نفهمیدم چی شد اين بار با صبر و حوصله بریم زیارت کنیم، چون تازه از جنوب برگشته بودیم به حمید گفتم: دوست دادم بیام ولی می ترسم از درسام بمونم ولی تو اگر دوست داری زنگ بزن با همکارات برو، گفت پیشنهاد خوبیه چون خیلی وقته با رفقا جایی نرفتم، تلفن را برداشت و به سه نفر از رفقایش پیشنهاد داد که دو روزه بروند و برگردند قرار گذاشت فردا صبح راه بیفتند، رفتنشان که قطعی شد حمید گفت: بریم خانه مادرم قبل از سفر یه سر به اونها بزنیم گفتم: باشه ولی باید زود برگردیم که بتونم براتون یه چیزی درست کنم توی راه بخورید.
سریع آماده شدیم و سوار موتور راه افتادیم، خانه عمه هم یک مسیر آسفالته داشت هم یک مسیر خاکی به دو راهی رسیدیم حمید گفت: خانوم بیا از مسیر خاکی بریم اونجا آدم حس میکنه موتور پرشی سوار شده! انداخت داخل مسیر خاکی ،دل و روده مت بیرون آمد. ولی حمید حس موتور سوالهای مسابقات پرشی را داشت این جنس شیطنت ها از بچگی با حمید یکی شده بود وقتی رسیدیم چند دقیقه لباس هایمان را از گردوخاک پاک گردیم تا بشود برویم بالا پیش بقیه! یک ساعتی نشستیم ولی برای شام نماندیم، موقع خداحافظی همه سفارش کردند حتما حمید نائب الزیاره باشد ، خانه که رسیدیم سریع رفتم داخل آشپزخانه تصمیم گرفتم برای ناهارش کتلت درست کنم، یک ساک پر از خوردنی هم چیدم از خیارشور و نان ساندویچی گرفته تا بال کبابی، سیخ، روغن تنقلات، خلاصه همه چیز برایشان مهیا کرده بودم.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 80 چیزی نگذشت که زنگ در را زد واقعا دلگیر بودن، ولی دوست ندا
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 81
حمید داخل آشپزخانه روی صندلی نشسته بود وسط کارها دیدمصدای خنده اش بلند شد، گفت: می دونی همکارم چی پیام داده؟
گفتم: بگو ببینم چی گفته که از خنده غش کردی، گفت: من پیام دادم که ناهار فردا رو با خودم میارم، خانمم زحمت کشیده برامون کتلت گذاشته، رفیقم جواب داد خوش به حالت ،همین که خانمم به زور راضی شده من بیام کلاهمو باید بندازم هوا، این که بخواد ناهار بذاره و ساک ببنده پیشکش.
جواب دادم: خب من از دوستایی که داری مطمئنم، این طور سفرهایی هم خوبه، روحیه آدم عوض میشه توی جمع دوستانه معمولأ خوش می گذره، نشاطی که آدم می گیره حتی به خونه هم
می رسه.
حمید گفت: آره ولی بعضی خانم ها سخت میگیرن ولی تو فرق داری خودت همه وسایل رو هم آماده کردی، گفتم: آره همه چی براتون چیدم فقط یه سُس مونده بی زحمت بدو همین الان از مغازه سرکوچه بگیر تا من سفره شام رو هم بندازم چند تا از این کتلت ها رو برای شام بخورین، در حالی که از صندلی بلند می شد گفت: آره دیگه منم که عاشق سُس ،اصلا بدون سُس کتلت نمی چسبه.
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
همه جا رفتم و خوردم به در بسته حسین
فقط آخر که رسیدم به تو، راهم دادی . .
و در نهایت شب جمعهها قلبم..؛
به سمتِ تو میآید، حسین جان♥️
-الیالحبیب-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕊
از اَزل قرعهٔ عشقت به من افتاد حُـسین
همه ذرات وجودم شده فریاد حُـسین
#شبجمعهاستهوایتنکنممیمیرمحسین
#شب_جمعه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کنم فراق تو ؟
اگه تو هم نگران طلبیده شدنت هستی
همین حالا یک قدم بردار ...!
نذر کن و به امام زمانت بگو که اگه طلبیده شدم
۱۰۰۰ مرتبه ذکر شریف اللهم عجل لولیک الفرج را در مسیر پیاده روی و تحت قبه مقدس سید الشهدا علیه السلام به نیابت از حضرت ابوالفضل علیه السلام قرائت خواهم کرد.
ان شاءالله 🤲🏻🌱
#34_روز تا #اربعین🥀
#شب_جمعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد حضرت اباعبدالله الحسین (ع ) یاد می کنند.
#شب_جمعه
#سردار_دلها
#شهید_مهدی_زین_الدین
هدیه به ارواح طیبه ی شهدا صلوات 🌷🌷
از خدا خواسته ام هر چه که دارم بدهم..
جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی 🏴
قبلهام دیوارِعشقو
آیههایم نامِتوست..
خاطرماندیشهیتو..
حاجتمدیدارِتوست💔
حسین جااااانم 🖤