eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "حماسه دلوار" به طور مختصر روز مبارزه با استعمار انگلیس گرامی باد 🇮🇷🇮🇷
🔹️🌷🔹️ 🔹️راهی نشانِ من بده مصباحِ جاده‌ها ▫️معبودِ اربعین و مرادِ پیاده‌ها 🌷من بی‌وفا و عهد‌شکن بوده‌ام ولی ▫️دارم امیدِ رحمتِ ارباب زاده‌ها 🔹️صلی الله علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی
"به نقل از خواهر شهید : وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید.
▪️دعاهامون قشنگ باشه مثل دعای شهید حاج همت ِ قلبها: {ميخواهم مثل مولايم بی سر وارد بهشت شوم} 🕊 🖤
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 110 از چند روز قبل دنبال این بودم که مرخصی بگیرد ولی جور نمی
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 111 بین ماه‌های سال اردیبهشت برایم دوست داشتنی‌ترین و متفاوت‌ترین ماه سال شده بود،ماهی که در چهارمین روزش حمید به دنیا آمده بود، جشن تولد مختصر گرفتیم از صبح درگیر درست کردن کیک بودم از علاقه زیاد حمید به بستنی خبر داشتم برای همین با ثعلب و شیر تازه برایش کلی بستنی درست کرده بودم هرچند خوشحالی و شوخی‌های وقت فوت کردن شمع ها زیاد به درازا نکشید ! چند روز بعد منتظر بودم حمید از سر کار بیاید با هم غذا بخوریم، هوا بارانی بود ساعت از ۳ هم گذشته بود ولی از حمید خبری نبود پیش خودم فکر کردم حتماً باز جای دستش بند شده و دارد گره کاری را باز می‌کند وقتی زنگ در را زد طبق معمول به استقبالش رفتم تا ریخت و قیافه‌اش را دیدم از ترس خشکم زد سر تا پایش خاکی و کثیف بود، فهمیدم باز تصادف کرده! زانوهای شلوارش پاره شده بود و رد کشیده شدن روی آسفالت پشت آستین کاپشنش مشخص بود رنگ به صورتم نمانده بود، همانجا جلوی در بی‌حال شدم طاقت نداشتم حمید را این مدلی ببینم دلداریم داد و گفت: نگران نباش باور کن چیزی نشده ببین خودم با پای خودم اومدم خونه همه چیز بخیر گذشت، ولی من باور نمی‌کردم سوال پیچش کردم تا بفهمم چه اتفاقی رخ داده پرسیدم: کجا تصادف کردی حمید؟ درست بگو ببینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم. حمید در حالی که لیوان آب را سر می‌کشید گفت: با آقا میثم و آقا نبی الله سوار موتور می‌آمدیم که وسط غیاس آباد یک ماشین به ما زد سه نفری پرت شدیم وسط خیابون شانس آوردیم من کلاه داشتم زخم‌های سطحی برداشته بود از سیر تا پیاز قصه را تعریف کرد که چه جوری شد، کجا زمین خوردن، بقیه حالشون خوبه یا نه، اینطور چیزها را از من پنهان نمی‌کرد من هم فقط غر می‌زدم: چرا راننده اون ماشین اینطور رانندگی می‌کرده؟ تو چرا حواست نبوده، اسپند دود کردن‌های من ماجرا شده بود تا می خواست بیرون برود اسپند مشت می‌کردم و درست حمید می‌چرخاندم حمید هم برای شوخی اسپند را از مشت من می‌گرفت زیر بغل‌هایش، دور کمرش بین پاهایش می‌چرخاند و می‌خندید حتی لباسش را می‌زد بالا روی شکمش می‌گذاشت می‌گفت: بترکه چشم حسود! این اولین باری نبود که حمید تصادف می‌کرد چندمین بار با همین سر و وضع به خانه آمده بود اما هر دفعه، مثل بار نخست که خونین و مالین با لباس پاره می‌دیدمش دست و پایم را گم می‌کردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم، مخصوصاً یک بار که شبانه از سنبل آباد در حال برگشت به قزوین بود موتور حمید به یک نیسان خورده بود شدت تصادف به حدی بود که حمید با موتور به وسط جاده پرت شده بود هر دو طرف جاده الموت دره‌های وحشتناکی دارد، شانسی که آورده بودیم این بود که وسط جاده زمین خورده بود آن شب هم که بعد از کلی تاخیر به خانه آمد همین وضعیت را داشت لباس‌های پاره دست و پاهای خونی این تصادف کردن‌ها صدایم را حسابی درآورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را می‌داند مواظب نیست از روی حساسیتی که به حمید داشتم شروع کردم به دعوا کردن: مگه روز رو از تو گرفته بودن؟ چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمی‌کنی ؟ این موتور رو باید بندازیم آشغالی! از بس از این تصادف‌ها دیده بودم چشمم ترسیده بود به حد حساس شده بودم که در این شرایط یکی می‌خواست من را آرام کند و برایم آب قند درست کند! حمید لباس‌های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید ولی شب کمردرد عجیبی گرفت چشم روی چشم نمی‌گذاشت تا صبح حمید را پاشویه کردم دستمال خیس روی پیشانیش می‌گذاشتم و بالای سرش قرآن می‌خواندم چون دوره‌های درمان را گذرانده بودند معمولاً اکثر کارها حتی تزریقاتش را خودم انجام می‌دادم وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده‌ام گفت: من مهر مادری شنیده بودم ولی مهر همسری نشنیده بودم که حالا دارم با چشم‌های خودم می‌بینم اگر روزی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم. ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 111 بین ماه‌های سال اردیبهشت برایم دوست داشتنی‌ترین و متفاو
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 112 خروس خوان صبح حاضر شدیم رفتیم بیمارستان، بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیدا کرده است، دکتر ۱۰ روز استراحت مطلق نوشت باید رعایت می‌کرد تا به مرور بهتر بشود یک روز که برای استراحت خانه مانده بود همه فهمیده بودند از در و دیوار خانه مهمان می‌آمد یک لحظه خانه خالی نمی‌شد، دوست، فامیل، همسایه ،هیئت، مسجد، باشگاه، پیش خودم گفتم حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است خدای نکرده برود ماموریت جانباز بشود من باید نصف قزوین را پذیرایی کنم و راه بیندازم تمام مدت برای خوش آمدگویی و پذیرایی از مهمان‌ها سرپا بودم به حدی مهمان‌ها زیاد بودند که شب‌ها زودتر از حمید بر اثر خستگی می‌افتادم به خاطر کمردرد نمی‌توانست مثل همیشه در کارها به من کمک کند با این حال تنهایم نمی‌گذاشت داخل آشپزخانه روی صندلی می‌نشست و برای من از اشعار حافظ یا حکایت‌های سعدی می‌خواند، خستگی من را که می‌دید می‌گفت: به آبروی حضرت زهرا سلام الله منو ببخش که نمی‌توانم کمکت کنم این مدت خیلی به زحمت افتادی، ۱۰ روز استراحتم که تمام بشه باید چند روز مرخصی بگیرم از تو مراقبت کنم کارها رو انجام بدم تا تو بتوانی استراحت کنی. بعضی رفتارها در خانه برایش ملکه شده بود ، در بدترین شرایط آنها را رعایت می‌کرد حتی حالا که کمرش درد می‌کرد مقید بود بعد از غروب آفتاب حتماً نشسته آب بخورد می‌گفت: از امام صادق علیه السلام روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم رزقمون بیشتر می‌شه. بین این ۱۰ روز استراحت مطلقی که دکتر برای حمید نوشته بود تولد حضرت زهرا سلام الله و روز زن بود به خاطر شرایط جسمی حمید اصلاً به فکر هدیه گرفتن از جانب او نبودم، سپاه برای خانم‌ها برنامه گرفته بود به اصرار حمید در این جشن شرکت کردم اول صبح رفتم تا زود برگردم، در طول جشن تمام هوش و حواسم در خانه پیش حمید مانده بود وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد، حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل و هدیه روز زن خریده بود، قشنگ‌ترین هدیه روز زنی بود که گرفتم نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که غافلگیر شدم چون اصلاً فکر نمی‌کردم حمید با آن شرایط جسمی و درد کمر از پله‌ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار هدیه تهیه کند و این شکلی من را سورپرایز کند. همون روز به من گفت: کمرم خیلی درد می‌کرد نتونستم برای مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم خودت زحمتش رو بکش. رسم هر ساله حمید همین بود روز تولد حضرت زهرا سلام الله هم برای من هم برای مادر خودش و هم برای مادر من هدیه می‌گرفت روی مادر خیلی حساس بود رضایت و لبخند مادر برایش یک دنیا ارزش داشت عادت همیشگیش بود که هر بار مادرش را می‌دید خم می‌شد و پیشانیش را می‌بوسید، امکان نداشت این کار را نکند همان چند روزی که دکتر استراحت مطلق تجویز کرده بود هر بار مادرش تماس می‌گرفت و سلام می‌داد حالت حمید عوض می‌شد، کاملا مؤدبانه رفتار می‌کرد، درازکش بود می‌نشست، اگه نشسته بود می‌ایستاد. برایم این چیزها عجیب بود گفتم: حمید مادرت که نمی‌بینه تو دراز کشیدی یا نشستی، همانطوری درازکش که داری استراحت می‌کنی با عمه صحبت کن، گفت: درسته مادرم نیست و نمی‌بینه، ولی خدا که هست خدا که می‌بینه! ایام ماه شعبان و ولادت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار بود که حمید گفت: برویم سمت امامزاده حسین می‌خوام برای بچه‌های گردان عطر بگیریم، همون جا هم نماز می‌خونیم و برمی‌گردیم، به فروشگاه محصولات فرهنگی امامزاده که رسیدیم چند مدل عطر را تست کردیم هفتاد تا عطر لازم داشت، بالاخره یکی را پسندیدیم، یک عطر متفاوت هم من برای حمید برداشتم گفتم: آقا این عطر برای خودت، هدیه از طرف من به مناسبت روز پاسدار، بعد هم این عطر را جدا از عطرهای دیگر داخل جیبش گذاشتم. دو روزی عطر جدیدی که برایش خریده بودم را می‌زد، خیلی خوشبو بود بعد از دو روز متوجه شدم از عطر خبری نیست، چند باری جویا شدم طفره رفت، حدس زدم شاید از بوی عطر خوشش نیامده ولی نمی‌خواهد بگوید که من ناراحت نشوم، یک بار که حسابی سوال پیچش کردم گفت: یکی از سربازا از بوی عطر خوشش اومده بود منم وقتی دیدم اینطوریه کل عطر رو بهش دادم! ادامه دارد.... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور از تو مانده ام گره ام وا نمےشود ماهے ڪه فارغ از غم دریا نمےشود راه حرم نشان بده از شهر خستہ ام لطفا نده جواب مرا با "نمےشود" شبتون حسینی🌙🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از نوکرِ بدت به تو ای بهترین رفیق این‌را قبول‌کن بخدا دوست دارمت...♡ ❤️
🔹️▪️🔹️ 🔹️دل نشین ترین همراه ▪️هر سال اربعین که می‌رسد در خاک عراق باشم یا اسیر فراق در خیال قدم زدن با تو در مسیر نجف تا کربلایم. تو از دلم خبر داری و می‌دانی چه سال گذشته که موکب به موکب به سوی کربلا می‌رفتم و چه امسال که لحظه به لحظه غزل فراق می‌خوانم حسّم برای با تو قدم زدن فرقی نکرده. شاید امسال که در این جا نشسته‌ام و اشک هجران می‌ریزم کمی کارم راحت‌تر است. چند سال رفتم و قدم زدم گشتم و تو را پیدا نکردم. چه قدر فاصله باید باشد میان من و تو که حتّی در اربعین در مسیر کربلا تا نجف، تو را نبینم. 🔹️▪️🔹️ 🔹️آقا! می‌دانم که این عاقبت کسی است که عاشق تو نیست... امسال که نشد بیایم امّا اگر تا سال بعد عمری بود و توفیقی برای زیارت اربعین میخواهم کولۀ اربعینم را به عشق تو ببندم. اگر اربعین‌ها یکی یکی بیایند و بروند و من هیچ گاه با تو همقدم نشوم با سینه‌ای پر از آه حسرت و با دلی سوخته از داغ فراق باید دنیا را پشت سر بگذارم و بروم. نه سینه‌ام دیگر تاب آه کشیدن دارد و نه دل، طاقت داغ دیدن. از همین حالا می‌خواهم برنامۀ سفر اربعین سال بعدم را بچینم. می‌شود جواز همسفر شدن با خودت را بدهی؟ فقط یک قدم با تو همراه شدن برای دنیا و آخرتم کافی است... ▪️شبت بخیر دل‌نشین‌ترین همراه! 🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یادت‌نرود... حسین‌راهم‌روزی همان‌ڪَسانۍتنھاگذاشتند ڪھ‌نامھ؎فدایت‌شوم نوشتھ‌بودند.. ڪوفۍنباشیم یڪ‌حسین‌‌غایب‌داریم هروز‌میگوییم اَللّٰھُمَ‌عَجِّل‌ْلِوَلیِّڪَ‌الفَرَج ولۍهزارهشتصدسال هست‌آقامون‌غایب‌است!💔 شبتون، مهدوی عاشقانِ حسین (ع)✋ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•••❈❂🌿🌸🌿❂❈••• یاری‌ام کن که سخت محتاجم! ای آنکه بی‌یاوران را پناهی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم❤️ از جادۀ می‌آید یک روز می‌آید و یک قافله دل دنبالش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ڪارم اینسٺ ڪه هر روز همان اول صبح یڪ سلامے طرفِ ڪرببلایٺ بڪنم دسٺ بر سینہ و با دیده ے پُر اشڪِ خود طلبِ دیدنِ آن صحن و سرایٺ بڪنمصَلی اَللهُ عَلیکْ یا اباعبدلله الحسین (ع) صبحتون حسینی❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دودِ این شهر مرا از نفس انداخته اس به هوای حرمِ کرببلا محتاجم 😔 ارباب جانم🌹
🌿🔶 نه خودت بگو نه بذار کسی درباره‌ی خدا و رسول (ص) لطیفه بگه. مقدسات حرمت داره. ✨ و لَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ (توبه، ۶۵) 🌿🔶
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخورد باورنکردنی خانواده عراقی وقتی زائر ایرانی باعث مرگ کودک دو ساله‌شان می‌شود! پدر کودک خم به ابرو نیاورد مبادا زائر امام حسین (ع) نرنجد ما صاحب مصیبت هستیم اما این در مقابل مصیبت امام حسین (ع) چیزی نیست و دار و ندارمان را برای خدمت به ایشان می‌دهیم 😭😭😭😭😭😭 یا حسین ع🤲💔 ‌
خدای من..! خدای خوب و مهربانم..! روسیاهم، روسیاهم که با ۲۵سال سن نتونستم تو رابطه یِ عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه یِ عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم... 🕊🌹
🌷 عاشق تفنگ بود اونم تفنگAK47 یا همون چیزی که ما بهش میگیم کلاشنیکف. کلی اطلاعات ریز و درشت از این اسلحه داشت. فکر میکنم مجلات مربوط به اسلحه رو نیز می خرید. تو سایت اسلحه هم میرفت. همیشه بهش میگفتم آخه تو با این هیکلت، تفنگ برای چی میخوای؟! اما اون عزیز به هممون ثابت کرد دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام نه هیکل می خواد نه ادعا. بی ادعا رفت و به آرزوش رسید...
تا دقایقی دیگر زیارت نیابتی در حرم امام حسین علیه السلام خواهیم داشت حاجت داری بسم الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏-خبر نگار؛ اگر داعش عراق را بگیرد احتمال میدهی ایران را بگیرد؟ +سرباز عراقی؛ اگر کار به جائی رسید که بخواهند وارد جمهوری اسلامی شوند، حاضرم خودم و خانواده ام سر مرز شهید شویم، اما نمیگذاریم ایران دست اینها بیفتد!
از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین....
ازڪنجِ این دلِ تاریڪِ خُود حُسـِیــن گفتمـ سَلامـ و این دلِ من رو بھ راه شد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
الهی خدا به امام حسین(علیه‌السلام) دچارتون کنه و لذت بندگی رو بهتون بِچِشونه...🍃
او مریض است مریض غم بین الحرمین😔 شصت و نه بار به لب بهر شفا گفت :حرم و نمازی که به یاد حرمت میشکند بس که در رکعت خود جای دعا گفت :حرم او همان است که پامنبری و سینه زن است او همان است که در هروله ها گفت :حرم دل به دریا زده و بار سفر را بسته با تعجب پدرش گفت کجا! گفت: حرم….
از خدا می خوام تو زندگیت فقط یه بار تو دو راهی بمونی اونم تو بین الحرمین که ندونی پیش حسین زانو بزنی یاعباس...💔