eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃 عاشق آن نیست ڪہ هردمـ طلبِ یارڪند عاشـق آن است ڪہ دل را حــرمـِ یارڪند.. 🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴_قسم به خون چنین نخواهد ماند جانم فدای اهداف شهدا برای شادی روح شهدای عزیزمون وامواتمان صلوات محمدی اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین شهید علیه السلام 😭😭😭
خیلی سال پیش از یکی پرسیدم: بزرگ‌ترین اشتباهی که تو زندگی انجام دادی چیه؟ فکر کرد. خیلی فکر کرد و گفت مفت از دست دادم. گفتم چی رو از دست دادی؟ گفت چیزی که فکر می‌کردم همیشه دارم. می‌دونی آدم وقتی چیزی رو داره، حواسش پرت نداشته‌هاش میشه. میگه اینکه هست. بذار برم سراغ باقی چیزا، حواسش نیست چیزی که داره، شاید با ارزش‌تر از تمام چیزایی باشه که دنبال‌شونه. یه نگاه بهش کردم و گفتم: نمی‌شد دوباره به دستش آورد؟ یه لبخند تلخ زد و گفت نه، برای من نمی‌شد. شاید خیلی چیزا رو بشه بعد از دست دادن دوباره داشت، ولی دل آدمیزاد رو نمیشه. اینکه خیلی ساده دل کسی رو به دست آوردیم، دلیل بر بی‌ارزش بودنش نیست. بعضی چیزا رو وقتی نداشته باشی، تازه ارزش‌شون مشخص میشه! پس بذار خیلی راحت بهت بگم: بعضی وقتا همین که چیزی رو از دست ندی، کافیه.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
__💔
. ۲۶سال بود که قفل در خونه ش رو عوض نکرده بود... ۲۶سال بود که شبا تلویزیون خونه ش رو خاموش نکرده... ۲۶سال، خودش میگه دنبال حسینم گشته م... دیوارهای خونه ش ترک برداشته... از پله های گلی خونه ش نشسته فقط میتونه بالا و پایین بره . واسه همین بیشتر چله میگرفت و چهل روز از خونه ش بیرون نمیومد و کسی مادرو نمیدید... ﭘﺴﺮش ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ دم در خونمون ﮔﻞ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﺮ میگرﺩﻡ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ﮔﻞ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ .. ﺭﻭﺯﯼ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﺰﺍﺩﻩ ﺟﻮﺍﻧﻪ میزﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﮑﻮﻓﻪ میکنند و خبر پیدا شدن حسین رو به مادرش میدهند... شهید حسین علیزاده در عملیات تک دشمن در سال ۱۳۶۷در جزیره مجنون به شهادت رسید . پلاک هویتی این شهید والا مقام پس از گذشت ۲۶ سال از شهادتش در همان محل کشف شد . 🌷 یاد شهدا با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ورود رهبر انقلاب به مراسم دیدار با فعالان دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رجزخوانی حسین طاهری در حضور رهبر انقلاب امروز 🔹پرچم مالک و عمار نیوفتد هرگز 🔹‌علم از دست علمدار نیوفتد هرگز
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 130 از خانه که درآمدیم اول خانه پدر من رفتیم، مادرم از لحظه
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 131 صدای اذان که بلند شد حمید همانجا داخل آشپزخانه مشغول وضو گرفتن شد، نمی‌دونم چرا این حس عجیب در وجودم ریشه کرده بود که دلم می‌خواست همه حرکت‌هایش را مو به مو حفظ کنم، دوست داشتم ساعت‌ها وقت داشتیم، رفتار و حرف‌هایش را به خاطر می‌سپردم، حتی حالت چهره‌اش خطوط صورتش، چشم‌های نجیب و زیبایش، پیچ و تاب موهای پریشانش، محاسن مرتب و شانه کرده‌اش، همه چیز آن ساعت‌ها درست یادم مانده است نماز خواندنش، خنده‌هایش، حتی وقتی بعد از نماز روی سجاده نشسته بودم و حمید با همه محبتش دستی روی سرم کشید و گفت: قبول باشه خانومی! بعد هم مثل همیشه مشغول ذکر گفتن شد کم پیش میومد تسبیح دست بگیرد، معمولاً با بند انگشت ذکرها را می‌شمرد وقتی هم که ذکر می‌گفت بند انگشتش را فشار می‌داد همیشه برایم عجیب بود که چرا موقع ذکر گفتن این همه انگشتش رو فشار می‌دهد، فرصت را غنیمت شمردم و علت این کارش را پرسیدم انگشت‌هایش را مقابل صورتش گرفت و گفت: برای اینکه می‌خوام این انگشت‌ها روز قیامت یادشون باشه گواه باشند که من توی این دنیا با این انگشت‌ها زیاد ذکر گفتم. به شوخی گفتم: بسه دیگه این همه ذکر گفتی دست از سر خدا بردار! فرشته‌ها خسته شدن از بس برای ذکرهایی که میگی حسنه نوشتن، جواب داد: هر آدمی برای روز قیامت صندوقچه‌ای داره هر ذکری که میگی یه حوری برای خودت داخل صندوقچه میندازی که اون حوری برات استغفار می‌کنه و ذکر میگه. از این حرف حرصم دراومد لباسش رو کشیدم گفتم: تو آخه این همه حوری رو می‌خوای چیکار حمید؟ اگه بیام اون دنیا ببینم رفتی سراغ حوری‌ها پوستت رو می‌کنم، کاری می‌کنم که از بهشت بندازنت بیرون. حمید شیطنتش گل کرد و گفت: ما مردها بهشت هم که بریم از دست شما زنها خلاص نمی‌شیم اونجا هم آسایش نداریم. تا این را که گفت ابروهایم را در هم کشیدم و با حالت قهر سرم را از سمت حمید برگرداندم، حمید که این حال من را دید صدای خنده‌اش بلند شد و گفت: شوخی کردم خانم می‌دونی که ناراحتی بین زن و شوهر نباید طول بکشه چون خدا ناراحت میشه قول میدم اونجا هم فقط تو رو انتخاب کنم تو که نباشی من توی بهشت هم آسایش ندارم بهشت میشه جهنم. سفره را که پهن کردیم حمید از روی هیجانی که داشت نتوانست چیز زیادی بخورد ساعت‌های آخر از ذوق رفتن هیجان خاصی داشت برخلاف ذوق و شوق حمید من استرس داشتم دعا دعا می‌کردم و منتظر بودم گوشی حمید زنگ بخورد و بگویند فعلاً سفرش کنسل شده است! ولی خبری نبود. چون اوضاع روحی عمه و پدر حمید خوب نبود از آنجا زود بلند شدیم موقع خداحافظی عمه کمی گردو داد تا با کشمش داخل ساک حمید بگذارم حمید پدر و مادرش را که تا دم در آمده بودند به آغوش کشید از در که بیرون آمدیم پشت سر ما آب ریختند کاری که من در طول این چند سال هر روز صبح موقع رفتن حمید انجام می‌دادم و پشت سرش آب می‌ریختم تا سالم برگردد. ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 131 صدای اذان که بلند شد حمید همانجا داخل آشپزخانه مشغول وض
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 132 سر بستن ساک وسایلش کلی بحث داشتیم خواستم وسایلش را داخل چمدان تک نفره چرخدار بچینم کلی لباس و وسیله شخصی ردیف کردم همین که داخل چمدان چیدم حمید آمد و دانه دانه برداشت قایم کرد یا پشت مبل‌ها می‌انداخت، برایش بيسکوئيت خریده بودم بیسکوئیت آن مدلی دوست نداشت شوخی جدی گفت: چه خبره! این همه لباس و وسایل خوراکی به خدا فردا همکارای من یه دونه لباس انداختن داخل یه نایلون اومدن اون وقت من باید با چمدون و عینک دودی برم بهم می‌خندن من با چمدان نمیرم، وسایلمو داخل ساک بچین . فقط یک ساک داشت آن هم برای باشگاه کاراته‌اش بود گفتم:ساک به این کوچیکی چطور این همه وسایل جا کنم بالاخره من را مجاب کرد که بیخیال چمدان شوم با اینکه ساک خیلی جمع و جور بود، همه وسایل را چیدم الا همان بيسکوئيت ‌ها. بین همه وسایلی که گذاشته بودم فقط از قرآن جیبی خوشش آمد، قرآن کوچکی که همراه با معنی بود گفت: این قرآن به همه وسایلی که چیدی می‌ارزه. شماره تماس خودم پدر و مادرش و پدرم را داخل یک کاغذ نوشتم بین وسایل گذاشتم که اگر نیاز شد خودش یا همکارانش با ما در ارتباط باشند، برایش یک مسواک جدید قرمز رنگ گذاشتم می‌خواست مسواک سبز رنگ قبلی را داخل سطل آشغال بیندازد از دستش گرفتم و گفتم: بزار یادگاری بمونه من را نگاه کرد و لبخند زد انگار یک چیزهایی هم به دل حمید و هم به دل من برات شده بود ساک را که چیدم برایش حنا درست کردم گفتم: حمید من نمی‌دونم تو کی میری و چه موقع عملیات داری؟ می‌خوام مثل بچه‌های جنگ که شب عملیات حنا می‌ذاشتن امشب برات حنابندون بگیرم! با تعجب از من پرسید: حنا برای چی؟ گفتم: اگر ان شاءالله سالم برگشتی که هیچ ولی اگه قسمت این بود شهید بشی من الان خودم برات حنابندون می‌گیرم که فردای شهادت بشه روز عروسیت! روز خوشبختی و عاقبت بخیری تو بهترین روزت برای هر دوتامونه. روی مبل کنار بخاری سمت چپ ویترین داخل پذیرایی نشست، پارچه سفیدی رویش انداختم روزنامه زیر پاهایش گذاشتم نیت کردم و روی موها محاسن و پاهایش حنا گذاشتم در همان حالت که حنا روی سرش بود دوربین موبایلم را روشن کردم و گفتم:حمید صحبت کن برای من برای پدر مادرهامون گفت: نمی‌تونم زحمات پدر و مادرم رو جبران کنم دنبال جمله می‌گشت به شوخی گفتم: حمید یه دقیقه بیشتر وقت نداری زود باش ادامه داد پدر و مادر شما هم که خیلی به من لطف کردند بزرگترین لطفشون هم این که دخترشون را در اختیار من گذاشتند خود تو هم که عزیز دل مایی فعلاً علی الحساب میزارمت امانت پیش پدر و مادرت تا برم و برگردم ان شاءالله. این اواخر همیشه می‌گفت: از پر و مادرت خجالت می‌کشم چون هر مأموریتی میشه باید تو باید بری اونجا الان میگن این عروس شده ولی همش خونه پدرشه. بعد از ثبت لحظات حنابندان روسری سر کردم و دوتایی کلی با هم عکس سلفی گرفتیم به من گفت: فرزانه اگه برنگشتم خاطراتمون رو حتماً یه جایی ثبت کن انگار چیزهایی هم به دل حمید هم به دل من برات شده بود، گفتم: نمی‌دونم شاید این کارو کردم ولی واقعاً حوصله نوشتن ندارم، وقتی دید حس و حال نوشتن ندارم نگاهش را سمت طاقچه به کاست‌های خالی کنار ضبط صوت برگرداند و گفت: توی همین کاست‌ها ضبط کن این نوارهای کاست خالی را حمید در دوره راهنمایی برای مسابقات شعر جایزه گرفته بود. ناخودآگاه مداحی حاج محمود کریمی که آن روزها روی زبانم افتاده بود را زیر لب زمزمه کردم همون مداحی که روضه وداع حضرت زینب سلام الله از امام حسین علیه السلام است، کجا می‌خوای بری چرا منو نمی‌بری؟ این دم آخری چقدر شبیه مادری!😭 همین مداحی را با کمی تغییرات برای حمید خواندم، حمید کجا می‌خوای بری؟ حمید نمیشه که نری؟حمید منم با خودت ببر! حمید چقدر شبیه مادری! ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
4_5990255307945688050.mp3
4.84M
💠 تشرف مرحوم آسد ابوالحسن ما صاحب داریم ... 🎙 حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هر وقت بیسواد ها رو دیدید و در مورد حجاب باهاش حرف زدید و اگر گفت : اسلام مال ۱۴۰۰ ساله پیشه دلت پاک باشه حجاب مال قرن بوقه بهش بگید : مهریه و نفقه اسلامیت چنده ؟؟😁 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. مقام معظم رهبری: ‏واقعه‌ی ‎ یک برهه‌ی برجسته و مهمّی از تاریخ کشور ماست. این مقطع را، این واقعه‌ی مهم را باید درست بشناسیم و آن را به اذهان نسلهای بعدی معرّفی کنیم 💚
رفیق قدیمیم رو دیدم میگه هنوزم دستخطت خوبه ... نه داداش نیاز مالی داشتم فروختمش الان خرچنگ قورباغه مینویسم خوب این چه سؤالیه عزیز من؟!😐
___ ماتشنہ‌عشقیم وشنیدیم‌کہ‌گفتند رفعِ‌عطشِ‌عشق فقط‌نامِ‌حسین‌؏‌اسټ...! •
☆🕊 ما وارثان خون حسین(علیہ‌السلام) هستیم و ما را در مبارزه کردن با کفار هیچ ترس و واهمہ‌ای نیست⚡️ 🌷 ___
، یعنی ؛ دقت در برخورد ، که آلوده نشوی و آلوده نسازی ، که اسیر نشوی و اسیر ننمایی . حجاب فقط این نیست که زن خود را بپوشاند ، که زن و مرد ، هر دو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است و کلاس و کوره است ، سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند و در دنیا نمانند . + مرحوم علی صفائی حائری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از دوری...🥺❤️‍🔥 صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شب جمعه است دلم کرببلا می خواهد فقط ارباب تواند که توانم بدهد.. .
🌷▪️🌷 🌷تنها تویی که می‌کِشی‌ام سمت زندگی! ▪️هر سالی که از عمرم میگذرد حضور تو در زندگی ام پر رنگ تر میشود و بیشتر به این نتیجه میرسم که تنها بهانه ی بودنم تویی... 🌷امام زمانم! برای من تويى به جاى همه! و هيچكس به جاى تو نيست... تو می‌دانی که من بی‌تو نخواهم زندگانی را... 🌷▪️🌷 ▪️تو شاهدی که بی خيالِ تو ،شبی ديده یِ من خواب نكرد... و چه بسیار شب هایی که من و آسمان تا دَمِ صبح؛ سرودیم نمَ‌نَم: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم...» 🌷کجای این جهانی؟ که ببینی «دلِ شیدای من شیفته روی تو است، سالیانیست که با این دلِ شیدا ماندم..» ▪️گرچه من لایق در کنار تو بودن نیستم ولی من از تو وصال هدیه میخواهم! شبت بخیر ای تنها بهانه ی بودنم! 🌙✨🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا