eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
صبر داشته باش رفیق... همه ی مشکلات رفع میشه، خدا اون بالا داره بی تابی تو رو میبینه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤣 چه کسی تو خانواده نماز و حجاب رو به فرزندان بگه؟ 😂😂😂😂😂 😂😂😂😂😂😂 نظر شما چیه🙃
°•🌱 حدیث روز 🌹 ایام ولادت حضرت محمد ص 🌼 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام: 🍃 «ما بَرَأَ اللّه ُ نَسَمَةً خَيرَا مِن مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله» 🍃 «خداوند آفريده‌اى بهتر از محمّد که درود خداوند بر او باد، نيافريده است.» 📚 الكافى، ج 1، ص 440
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تشییع پیکر مطهر شهید پناهی‌فرد در بندرعباس ♦️مراسم تشییع پیکر پاک و نورانی این شهید والامقام امروز با حضور مردم، خانواده‌های معظم شهدا و مسئولان استان هرمزگان برگزار شد.
🌺شهيد مهدي ذوالفقاري اي ملت به پاخاسته تا آخرين نفس در مقابل كفر و الحاد و نفاق بايستيد و آنان را نابود كنيد تا مسلمانان دنيا نفس راحت بكشند و بهتر خدا را عبادت كنند از خط ولايت فقيه كه ادامه دهنده ي راه پيامبران و امامان است قوياً حمايت كنيد 🌹https://eitaa.com/tarigh3
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی ، قبولِ حق نشود گر دلی بیازاری . .! 🗓هشتم مهر بزرگداشت مولانا حضرت عرفان -
شَرَف هر عاشقی به قدر معشوق اوست؛ معشوقِ هر که لطیف‌تر و ظریف‌تر و شریف‌جوهرتر، عاشقِ او عزیزتر. -فیه ما فیه، مولانا
💎▪️💎 💎«هر یک از دایره‌ی جمع به راهی رفتند... ▪️ما بماندیم و خیالِ تو به یک جای مُقیم.» 💎اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج
🌸🌸 🌸کسی که بهشت را بر زمین نیافته است آن را در آسمان نیز نخواهد یافت مولای من! تو بهشت مایی! کسی که خالصانه عاشق توست برایش فرقی نمیکند که در بهشت دنیا باشد و یا در بهشت آخرت... 🌸اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🌸
🦋🦋 -يا اللّه أحلامَنا بَينَ يَدَيكَ فَحققها +خدایاآرزو های ما در دستان توست پس آنها را برآورده به خیر کن..🤍 اللهم عجل لولیک الفرج🤲💚💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ادعای افسر ارتش صدام: ایران بعد از جنگ هیچکدام از فرماندهان و خلبانان بعثی زمان جنگ را رها نکرد و همه را حذف کرد! 🔸نهادهای اطلاعاتی ایران بعد از جنگ، ۱۷۰ نفر از خلبانان ارتش صدام که در حملات به ایران مشارکت داشتند را در اقصی نقاط جهان تعقیب و حذف کردند 🔸تمرکز ترورها ابتدا روی خلبانان بود و بعد به سراغ فرماندهان بزرگ ارتش صدام رفتند و همه را ترور کردند. روزی نبود که خبر ترور کسی را در خانه‎اش نشنویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیویورک امروز بعد از بارندگی مگه نمیگفتن وقتی بارون بیاد آسفالتاشون آب رو تو خودش ذخیره میکنه 😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴در یک رویداد رسمی ، آیت الله خامنه ای رهبر فرزانه ایران رسما «نایب المهدی» خوانده شد. امید است که ان شاءالله پرچم این انقلاب، با دستان حضرت آقا به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تحویل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی همه چیز روبراه است امیدواری معنا ندارد , امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است , پس هیچ وقت ناامید نشو در اوج تاریکی تنهایی تلخی ، شاد باشید و امیدوار 🌹https://eitaa.com/tarigh3
خدا میداند در دفتر (عج) جزو چه کسانی هستیم؟! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز دوشنبه، پنجشنبه به او عرضه میشود، همین قدر می دانیم آن طوری که باید باشیم، نیستیم .. آیتﷲبهجت(ره)
درود وافر؛ کلام نور برای صیقل جانها؛👇 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام : " انسان ؛ با نيّت خوب و اخلاق خوب ؛ به تمام آنچه در جستجوى آن است ؛ اعم از زندگى خوش و امنيت و روزى زياد ؛ دست می يابد...؛ " منبع ؛ 👇 📚 غررالحكم، ح 10141
مادر بزرگم همیشه میگفت : "خدا بدون احوال‌ پُرست نذاره" ازش می‌پرسیدم حالا چرا این دعا ؟ میگفت: نمی‌دونی چقدر قشنگه که یکی توی سرشلوغی‌های روزانه‌ش به یادت باشه و با یه احوال‌پرسی ساده هم حال خودشو خوب کنه، هم حال تورو 🥰 . حالا خدا شما رو بدون احوال پرس نذاره...🌿 🪴🪴🪴🪴🪴
┅═🌟🍀🌟═┅ خدایا! حضرت محمد(ص)، امید نداشت که چنین قرآن نازنینی بهشون وحی بشه. خدایا قسمت می‌دم به اون پیامبر و این قرآن، که بهترین چیزایی که بهش امید نداریم و به ذهنمون نمی‌رسه، نصیب ما بکنی. ✨و ما کنتَ تَرجُوا أنْ یُلْقَیٰ إلَیْکَ الکتابُ إلّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّک (قصص،۸۶) 🌹https://eitaa.com/tarigh3
🌷🕊 همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی میتراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا میکرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا میخورد، درد دل هایشان را میشنید و از همه مهمتر، به آنان بسیار احترام میگذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود میکشید! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
خودش‌ مي‌گفت‌: «من‌ كيلومتری می‌خوابم‌‼️.» واقعاً همين‌طور بود. فقط‌ وقتی‌ راحت‌ می‌خوابيد كه‌ توي‌ جاده‌ با ماشين‌ می‌رفتيم‌. شهیدمحمدابراهیم‌همت💫🍃 ˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 144 آن شب دراز بالاخره صبح شد نمازم را خواندم لباس مشکی تن م
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 145 وقتی خاک‌ها را ریختند خرد شدن احساسم، عشقم، امیدم، آینده و همه چیزم را با تمام وجود حس می‌کردم بلند بلند گریه کردم، مسئول تدوین گفت: خانم مرادی آروم باشید ببینید حمید وقتی داخل قبر داره می‌خنده، چهره‌اش را نگاه کردم تبسم بر لب داشت، این خنده دلم را بیشتر سوزاند می‌دانستم الان چیزهایی را می‌بیند که من نمی‌توانم ببینم چیزی رو حس می‌کنه که من نمی‌فهمم دلم بیشتر شکست از این جا ماندگی! یک طرف بابا بود یک طرف عمو نقی من را گرفته بودند که داخل قبر نیفتم، سنگ‌های لحد را چیدن وقتی سنگ‌ها را می‌گذارند یعنی همه چیز تمام شد یعنی دیگر حتی نمی‌تونستم چهره حمید را ببینم، به سنگ سوم که رسیدن جا نشد مجبور شدند دوباره سنگ‌ها را بردارند تا جابجا کنند، دوباره چشمم به چهره حمید افتاد همچنان داشت می‌خندید، نمی‌دانستم که حمید چه چیزی می‌بیند که این همه خوشحال است. تمام شد! خاک‌ها را ریختند! دیدار ما ماند برای قیامت همین که خاک‌ها را ریختند صدای الله اکبر اذان ظهر بلند شد، این بار هم بله را زمان اذان دادم، بله به جهاد همسرم، بله به امتحان خدا، یاد حرف حمید افتادم که می‌گفت: حتماً حکمتیه من دو بار شناسنامه را جا گذاشتم تا تو دقیقاً موقع اذان بله را بدی. انگار زمان برای من در همان روز پنجم آذر ۹۴ متوقف شده است گاهی اوقات کسی از من تاریخ را می‌پرسد می‌مانم چه بگویم، مکث می‌کنم زمان برایم بی معنا شده است نه عقب می‌رود که بگویم حمید است نه جلو می‌رود که دیگر این انتظار تمام بشود و باور کنم دیگر حمید تماس نمی‌گیرد، دلتنگی‌های ۱۴ روزی که حمید سوریه بود برای همیشه روی دلم آوار شد دوست داشتم حالا که رفتنی شده حداقل یک ساعت زنده می‌شد حرف می‌زد بد می‌رفت. شب اول بعد از تدفین کنار مزارش ماندم به قولی که داده بودیم وفا کردم، قرار بود هر کدوممان زودتر از این دنیا رفتیم آن دیگری شب اول قبر تنهایش نگذارد، مادرم گفت هوا سرد شده بریم خونه یا حداقل چند دقیقه‌ای بریم داخل ماشین گرم بشیم، گفتم: نه من به حمید قول دادم که شب اول قبر تنهاش نذارم. همه تعجب می‌کردند می‌گفتند مگر شما چند سال با هم بودید که به همچنین شبی هم فکر کردید و همچنین قولی به هم دادید ساعت‌های اول که دلم نمی‌آمد قرآن بخوانم، می‌گفتم: حمید که زنده است برای چی باید برایش قرآن بخونم؟ ولی آن شب تا صبح قرآن خواندم خیلی هوا سرد بود بقیه می‌رفتند و می‌آمدند ولی من تا خود صبح سر مزار ماندم، هشتم آذر ماه، پاییزی‌ترین روز من، بهاری‌ترین روز حمید بود. تا چند روز کارم این شده بود که خاک‌های مزارش را به آغوش می‌کشیدم احساسش می‌کردم، خوب می‌فهمیدم که به فاصله کمی از من دراز کشیده انگار دارد با گریه‌های من گریه می‌کند، حضورش در عین نبودن برای من آرامش بخش‌ترین حضور دنیا بود. یکی از سخت‌ترین روزها بعد از شهادت حمید روزی بود که دوستانش ساکش را از سوریه برایم آوردند درستی آذر شب یلدا بود که ساک حمید به دستم رسید اول که پدرم ممانعت می‌کرد به خواهش من ساک را به من دادند نمی‌خواستم پیش پدر و مادرم گریه کنم، آن روز فقط بغض کردم شب که شد دور از دور از چشم بقیه به حیاط رفتم ساک را بغل کردم به یاد همه شب‌های یلدایی که حمید کنارم بود ولی حالا فقط ساک وسایلش را داشتم تا صبح گریه کردم، این همان ساکی بود که با کلی بحث خودم برای حمید چیده بودم، با دست لرزانم زیپ سمت راست را باز کردم نایلون مشکی که برای مواقع لزوم گذاشته بودم همان جا بود، جوراب و دستکش‌ها دست نخورده مانده بود، برایش باند کشی گذاشته بودم که مچ دست‌هایش را ببندد. زیپ وسط را که باز کردم فهمیدم خودش وسایل را چیده است مدل تا کردن حمید را می‌دانستم، به جز لباس‌های نظامیش همه چیز همانطور دست نخورده مانده بود لباس‌هایی که روز آخر با آنها از من خداحافظی کرد همه داخل ساک بود، در جیب پیراهنش ۱۵ هزار تومان پول بود که با خودش برده بود یه اتیکت یا زهرا (س) که از طرف حرم حضرت زینب (س) به حمید داده بودند، نمک هواپیما داخل جیب کاپشنش بود و یک کتاب آموزش زبان عربی همین! این‌ها آخرین چیزهایی بود که دست حمید من به آنها خورده بود و حالا من چون یعقوبی که یوسفش را گم کرده باشد با سرانگشتانی لرزان و دلی پر از غم آنها را بو می‌کردند و به چشم می‌کشیدم. ادامه دارد..... 🌹https://eitaa.com/tarigh3