eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_16983291032189456895821.mp3
4.83M
اِنَّ‌حزب‌الله‌هم‌الغالبون..🇵🇸
🌿🌺﷽🌿🌺 ✳️دلایل بلاها وسختی ها در زندگی ✅یکی از دلایل مهم سختی ها وبلاها در زندگی انسانها ، آزمایش انسان است. 🦋انسان برای حرکت به سمت بی نهایت شادی وآرامش نیاز به شناخت درستی از خودش دارد. ✅او باید مرحله به مرحله از آخرین دارایی هایش معنویش اطلاع داشته باشد. 👌مثل اینکه چقدر حلیم است؟ ویا در تحمل بسیاری از مسایل زندگی چقدر آرام وشاد است. ⛹یک ورزشکار برای شرکت در مسابقات ورزشی وبرای یک مسابقه بین المللی خودش را با انجام تمرینات سخت آماده می کند. 🏋 شخص وزنه بردار،سنگین ترین تمرین ها را انجام می دهد تا در روز مسابقه ،بتواند به مدال طلا🏅 برسدو پیروز شود. 🎯سختی ها وضعیت روحی انسان را نشان می دهد. 👌 به مشکلات زندگی به چشم، تمرینات الهی، نگاه کنیم که خداوند می خواهد ما را رشد دهد،تا بیشتر به شبیه او شویم. •••💚✾‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌@tarigh3
🇵🇸 ابوعبیده: ⭕️به سران عرب می‌گوییم: خدای نکرده از شما نمی‌خواهیم حرکت کنید و لشکرهایتان را حرکت دهید. سخنگوی گردان‌های القسام: درود بر مردم استوار ما 🔥 یاری خدا را دیدیم وقتی که در ۷ اکتبر به قلعه‌های دشمن هجوم بردیم و آنها مانند تار عنکبوت در برابر ما فرو ریختند. 🔥 یاری خدا را دیدیم وقتی یکی از مبارزان ما به تنهایی ۳ خودرو را منهدم کرده و هرکسی که در آن بود را کشت. 🔥 به دشمنی که هر روز تهدیدات خود را تکرار می کند می گوییم همچنان منتظر آن هستیم. 🔥 دشمن طعم شکستی بزرگ‌تر از آنچه انتظار داشت یا می‌ترسید خواهد چشید. 🔥زمان شکست صهیونیسم فرا رسیده است. 🔥دوران برتری ادعایی نظامی و اطلاعاتی دشمن به پایان رسیده است. 🔥ما مجدداً از مردم شریف خود دعوت می‌کنیم که این نبرد را نبردی سرنوشت‌ساز در تاریخ ملت‌مان بدانند. 🔥ما از سران کشورهای عربی و اسلامی نمی‌خواهیم که ارتش‌های خود را به حرکت درآورید و از مقدس‌ترین مقدسات حمایت کنید و یا از پیامبر (صلی الله علیه و آله) خود در مقابل اهانت‌های صهیونیست‌ها دفاع کنید، اما آیا این مقدار ضعیف و ناتوان شده‌اید که قادر به ارسال آمبولانس و کمک‌های انسانی برای این ملت تحت محاصره نیستید!؟ این نبرد در تاریخ امت اسلام سرنوشت‌ساز است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴جانم به بصیرت سید، جانم به غیرت سید:❤️ بگویید رافضی بگویید تروریست بگویید مجرم هرچه میخواهید بگویید ما بن ابی طالب، را تنها نخواهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ نماز آیات هنگام ماه‌گرفتگی امشب واجب است 🔸رئیس کمیته علمی ستاد استهلال دفتر رهبر انقلاب: خواندن نماز آیات هنگام ماه‌گرفتگی امشب واجب است. در صورت نخواندن آن، باید بعدا قضای آن را خواند. 🔸ماه‌گرفتگی جزئی از ساعت ۲۳:۰۵ امشب آغاز خواهد شد. طول زمان ماه گرفتگی ۷۸ دقیقه است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ این آقا رو همه باید بشناسیم و الّا ضرر خواهیم کرد 👈 آقا رو خوب معرفی نکرده ایم.. سلامتی رهبری معظم انقلاب صلوات اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای لشگر حسینی تا کربلا رسیدن یک یاحسین دیگر تا فتح قدس مانده تحت لوای رهبری یک یاحسین دیگر 🔰حاج مهدی رسولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🔴 چرا مقابل منکر اعتراض نکردید؟!! ▫️ آیت الله محمدی لائینی نماینده ولی فقیه استان مازندران از مسئولان حاضر در مراسم ولنگار و کشف حجاب سازمان نظام پزشکی " تاسف بر چنین مسئولان نابخردی که مقابل این منکر حتی اخم نکردند و از منکر تجلیل و تقدیر کردند، انسان های ضعیف الاعتقاد ترسو نباید مسئول بشوند
شهید_راه_‌ڪربلا حمیدرضا متولد سال ۱۳۶۶ بسیجی دلاوری از حسین آباد (توابع اسلامشهر) از دوران نوجوانی به عضویت گردان ۲۰۷ امام علـی (ع) درآمد . با شروع جنگ درسوریه و عراق خود را موظف دانست که برای دفاع از حرم آل الله عازم شود. وی سه دوره به مدت ۴۵ روز به سـوریه رفت ، حدود ۲ ماه مانـده به محـرم خبرهـایی ‌آمد ڪہ داعش ڪربلا را تهدید ڪرده و گفته ڪہ راه را بر زائریـن امام حسیـن (ع) خواهیم بست و حرمـی باقی نمی‌گذاریم. او این بار تصمیم گرفت که برای باز ڪردن راه زوار و دفـاع ازحـرم به عـراق برود حمیدرضا سرانجـام در ۴ آبان ۱۳۹۳ درعملیات آزادسـازی شهر بر اثر انفجـار تله انفجـاری در۳۵ ‌ڪیلومتری ڪربلا به فـیض شهـادت رسید، پیکر ارباً اربای او سه روز زیر آفتاب مانـد. شدت انفجار به حدی بودکه بدنش را در ڪربلا دفن ڪردند و فقط سـر و دست چـپ او را برای دختـر سه سال‌اش برگرداندند تا سنگ مزارش مرهـمی باشد برای دلتنگی‌هـای هلنـا و حمیدرضایی که هیچ‌گاه پدرخود را ندید.حالا حمیدرضا دومـزار دارد، یکی درکربلا و دومی درقطعه‌ی ۲۶ بهشت زهرا (س) تهران. شهید 🌹@tarigh3
°•🌱 ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور ایمانها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرند. 🍃امام صادق علیه السلام 📚"(کافی / 1/ 370 / 6؛ کمال‌الدین / 1/ 18) 🌹@tarigh3
🌺شادی روح همه شهدا صلوات... شهید مدافع حرم🕊🌹 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۰ لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چک
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۱ فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم! او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم.. و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده.. که_دیگراین_جنگ_بود_نه_مبارزه! ترسیده بودم،.. از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،.. از بوی دود،.. از فریاد اعتراض مردم... و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود.. و مقابل چشمانش به التماس افتادم _بیا برگردیم سعد! من میترسم! در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده.. و نمیخواست به رخم بکشد باپای خودم به این معرکه آمدم.. که با درماندگی نگاهم کرد.. و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد! از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد.. و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم.. و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم _چرا نمیریم خونه خودتون؟ به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم _خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا! باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید _امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح! دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم... ادامه دارد.... 🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۱ فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۲ قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم! چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای تیراندازی را میشنیدم،.. در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند.. و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم... سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،.. شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین میرفت.. و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم... هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،. در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید... بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند.. و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم.. و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانه‌ام از درد نعره کشید.. کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،.. زخم شانه‌ام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود... بدنم سُست و سنگین... ادامه دارد.... 🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۲ قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم! چند قدم
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۳ بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید.. که گرمای انگشتانش را روی گونه ام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم _نازنین! درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم.. و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم... صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم.. و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند... ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد... میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد.. که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت _منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا! او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود.. که با نفسهایی بریده پرسیدم _اینجا کجاس؟ با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد.. که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد _مجبور شدم بیارمت اینجا صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم.. و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به مسجد عُمَری🔥 آورده است.. و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد.. که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد _نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن! سپس با یک دست... ادامه دارد.... 🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢توصیه مهم شهید ابراهیم هادی: به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید به فکرِ مثل شهدا زندگی‌گردن باشید.🌱 🌹@tarigh3
مرا بہ گوشہ‌ے آغوشِ خویش دعوت‌ڪن مگر بہ جز تو ڪسۍ گوشہ‌ے دلمـ دارمـ!؟💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃امید عشق این روزها که خودم را مرور می‌کنم، می‌بینم بیش از همیشه به نگاهت محتاجم تا از زندگی ناامید نشوم. از خودم پرسیدم: وقتی که با دیگران نشست و برخاست می‌کنی، دغدغۀ چه چیزی را در دلشان زنده می‌کنی؟ به جوابش که فکر کردم دنبال راه فراری از خودم بودم. دیگران از من دغدغۀ هر چیزی را بگیرند، دغدغۀ تو را نمی‌گیرند و دنیا را برای دیگران دغدغه می‌کنم اما آخرت را نه. آقا! دوست دارم بشوم عاشقی که هر کسی کنارم نشست، بی آن که حتی حرفی از من بشنود، بوی عشق بگیرد و بمیرد برای تو. شبت بخیر امید عشق! 🌙✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا