کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌹🕊 بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۰ لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چک
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۱
فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی می تونیم حکومت بشار اسد رو به زانو دربیاریم!
او میگفت و من تازه میفهمیدم تمام شب هایی که خانه نوعروسانه ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا میکردم..
و او فقط در شبکه های العریبه و الجزیره میچرخید، چه خوابی برای نوروزمان میدیده..
که_دیگراین_جنگ_بود_نه_مبارزه!
ترسیده بودم،..
از نگاه مرد وّهابی که تشنه به خونم بود،..
از بوی دود،..
از فریاد اعتراض مردم...
و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود..
و مقابل چشمانش به التماس افتادم
_بیا برگردیم سعد! من میترسم!
در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه ام صورتش از عرق پُر شده..
و نمیخواست به رخم بکشد باپای خودم به این معرکه آمدم..
که با درماندگی نگاهم کرد..
و شاید اگر آن تماس برقرار نمیشد به هوای عشقش هم که شده برمیگشت، اما نشد!
از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد..
و دیگر گریه هایم فراموشش شد..که به سمت خیابان به راه افتاد. قدمهایم را دنبالش می کشیدم..
و هنوز سوالم بی پاسخ مانده بود که معصومانه پرسیدم
_چرا نمیریم خونه خودتون؟
به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم
_خونواده من حلب زندگی میکنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می اومدیم درعا!
باورم نمیشد مردی که عاشقش بودم فریبم دهد و او نمیفهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید
_امشب میریم مسجد العُمَری میمونیم تا صبح!
دیگر در نگاهش ردّی از محبت نمیدیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۱ فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمقهای وحشی
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۲
قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید
_من میخوام برگردم!
چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند
که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین
افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی
دندانم پاره شد.
طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد
و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد.
صدای تیراندازی را میشنیدم،..
در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند..
و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم...
سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،..
شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم.
حجم خون از بدنم روی زمین میرفت..
و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،.
در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید...
بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند..
و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم.
از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم..
و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانهام از درد نعره کشید..
کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،..
زخم شانهام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود...
بدنم سُست و سنگین...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۲ قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید _من میخوام برگردم! چند قدم
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۳
بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید..
که گرمای انگشتانش را روی گونه ام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم
_نازنین!
درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم..
و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است.
به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم...
صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم..
و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند...
ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد...
میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد..
که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت
_منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا!
او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال
مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود..
که با نفسهایی بریده پرسیدم
_اینجا کجاس؟
با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد..
که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر
لب زمزمه کرد
_مجبور شدم بیارمت اینجا
صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم..
و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به مسجد عُمَری🔥 آورده است..
و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد..
که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد
_نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!
سپس با یک دست...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢توصیه مهم شهید ابراهیم هادی:
به فکرِ مثلِ شهدا مردن نباشید
به فکرِ مثل شهدا زندگیگردن باشید.🌱
🌹@tarigh3
مرا بہ گوشہے
آغوشِ خویش دعوتڪن
مگر بہ جز تو ڪسۍ
گوشہے دلمـ دارمـ!؟💔
🍃امید عشق
این روزها که خودم را مرور میکنم، میبینم بیش از همیشه به نگاهت محتاجم تا از زندگی ناامید نشوم.
از خودم پرسیدم: وقتی که با دیگران نشست و برخاست میکنی، دغدغۀ چه چیزی را در دلشان زنده میکنی؟
به جوابش که فکر کردم دنبال راه فراری از خودم بودم. دیگران از من دغدغۀ هر چیزی را بگیرند، دغدغۀ تو را نمیگیرند و دنیا را برای دیگران دغدغه میکنم اما آخرت را نه.
آقا! دوست دارم بشوم عاشقی که هر کسی کنارم نشست، بی آن که حتی حرفی از من بشنود، بوی عشق بگیرد و بمیرد برای تو.
شبت بخیر امید عشق!
🌙✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم✋🏻
آقاجان اصلا ما هیچ!
به اضطرار و پریشانی کودکان غزه !😭
به یتیمان بی پناه و آواره غزه قسم!
به پیکر پاره پاره و غرق به خون کودکان بی گناه غزه قسم!
به اشک و ناله های جان سوز مادران و پدران حیران و سرگردان غزه قسم!
ظهور کن!😭
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
در کرب و بلا, بیطرفان, بیشرفاناند
تاریخ همان است, حسینیّ و یزیدی
ما آینههاییم, شکستن هنر ماست
با ماست هرآیینه شهیدان جدیدی
صبحتون
راهتون
و عاقبتتون حسینی💚🌤
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸حماس اشتباه کرد وقتی زورش نمیرسید به اسرائیل حمله کرد🇵🇸
+ پاسخ به شبهه ای که حتی ذهن خودی ها رو هم درگیر کرده✊
#غزه
#طوفان_الاقصی
#پاسخ_به_شبهات
انتشارحداکثری =صدقه جاریه
🌹@tarigh3
سلام و ارادتی ویژه
روزتان مثل بهار و به رنگ گلستان
یکنکته اخلاقی:👇
🍃دو سوره در قرآن، با کلمه
🍃"ویل" شروع شده؛
🍃"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن است،
🍃و آن دو آیه اینها هستند:
🍃وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ وای بر کم فروشان...
🍃وَیْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ وای بر عیبجویان طعنه زننده...
🍃اولی در مورد مال مردم دوم در مورد آبروی مردم
مواظب هر دو باشیم.
در قیامت از بابت هردو بسیار شرمگین و پاسخگو خواهیم بود
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
52.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 کتائب قسام تصاویر حملات موشکی دیروز به سرزمین های اشغالی را منتشر کرد
#طوفان_الأقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 این دوتا سید عزیز را خوب ببینید
این بزرگواران، کابوس واقعی برای شیطان بزرگ و صهیونیستها هستند.
🌺🌿﷽🌿🌺
🌸🌿چگونه تاثیر روانی اخبار بد را
کنترل کنیم؟
💌جریان بیوقفه خبرهای هولناک بر سلامت جسمی و روانی تاثیر منفی دارد. لازم نیست که حتما به صورت مستقیم درگیر فجایع طبیعی یا حوادث و حملات مرگبار باشید تا آثار منفی آن را احساس کنید.
در دورانی که ما از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی به بدترین فجایع انسانی، دسترسی سریع، نامحدود و بی قید و بند داریم، خودمان باید خبرهایی را که به ما میرسد کنترل کنیم تا بتوانیم روان سالم داشته باشیم.
اما در دنیایی که شبانهروز در معرض اخبار بد هستیم، تاثیر روانی این حجم زیاد تراژدی را چگونه کنترل کنیم؟
✔️لازم نیست که همه چیز را ببینید
اگر برای مثال ویدئویی از اجساد قربانیان یک حادثه، یا بدتر از آن صحنه کشته شدن یک انسان در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، یادتان باشد که لازم نیست حتما آن تصاویر را ببینید.
حتی اگر میخواهید در جریان خبرها قرار بگیرید، روزنامهنگارها قبلا کار سخت را برای شما انجام دادهاند و با دیدن این ویدئوها و راستیآزمایی آنها، بدون انتشار
تصاویر دلخراش، آخرین رویدادها را برای شما گزارش میکنند.
•••💚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بار نوبت به موشکهای طوفان حزب الله است تا قابلیتهای خودش را در میدان نبرد نشان دهد. مرکز جاسوسی، رصد، شنود و راداری العباد در شمال فلسطین اشغالی بار دیگر هدف حمله مقاومت قرار گرفت و بخش عمدهای از تاسیسات آن منهدم شد.
#طوفان_الأقصی
#فلسطین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
| طوفانالاقصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حافظ کل قرآن با تیپی متفاوت!🤔
تبارک الله👌👌
🌹@tarigh3