#فوری
🚨 مواضع ائتلاف آمریکایی در تاسیسات گازی کونکو واقع در استان دیرالزور سوریه هدف حمله راکتی گروههای مقاومت قرار گرفت.
#طوفان_الأقصى
به حاتم طائی گفتن که حاتم تو خیلی بخشنده ای چی شد این شد؟
گفت داشتم میرفتم یه بنّایی دیدم داشت سقف میزد . یه شاگردی داشت اون پایین آجر پرت میکرد براش .میگرفت میزد .تا دستش پر بود او بهش آجر نمی داد . همین که دستش خالی می شد شاگرد آجر بعدی آجرای بعدی رو میداد همون جا فهمیدم که باید دستمو خالی کنم تا خدا دستمو پر کنه وگرنه نمیکنه.
از همونجا شدم حاتم طایی
این همین چیزی است که قرآن کریم مکرر تاکید میکنه ،توصیه میکنه.
درآیه ی ۱۹۵ سوره بقره آمده:
«وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ»
یعنی انفاق کنید. دستتون رو خالی کنید
تا خدا دستتون رو پر کنه . چیزهای نوتر و تازه تر بده . منتها فی سبیل الله
در راه خدا نه برای اینکه سر زبونها بیافتی.
🦋💜🦋💜🦋
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
﷽
دوباره صبح شد وحالم رو به راه شد.
وقت سلام وعرض
ارادت به شاه کربلا شد
عالم تمام خاک کف پای عشق
شاهی که برتمام جهان سرم
پناه شد..
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰه
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰه
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰه
السلام علے من الاجابھ تحت قبته 💗.•
السلام علے من جعل الله شفاءفے تربته
#روزتونبابرکت✨
#سلاماربابدلم🌱
°همہ مے گویند
°خوش بحال فلانے شهید شد
°اما هیچڪس
°حــواسش نیست ڪہ فلانے
°براے شهید شدن
°شهید بودن را یاد ڱرفٺ
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 جانباز جنگ تحمیلی براثر موج انفجار حافظه اش از بین میره و بعداز 34 سال بر اثر زمین خوردن در آسایشگاه حافظه اش کامل بر می گرده و معلوم میشه اهل روستایی در کردستانه.
💎این جانباز اواخر جنگ از ناحيه سر مجروح می شود و تمام حافظه اش را از دست میده، حتى نام و نشانىاش را .
💎٣٠ سال هم در يك آسايشگاه روان درمانى بسترى ميشه تا اینکه يك روز از پله هاى آسايشگاه با سر به پايين پرت میشود و سرش به پله اصابت مى كند و بعداسمش رو به خاطر می آورد.
💎 توسط بخش نيكوكارى دنبال خانواده اش می گردد و در نهايت درشهرى از توابع كردستان خانواده اش را پيدا مى كنند.
با برادرش تماس مى گيرند،
🎥 اين فیلم لحظه ورود این جانباز به منزل و ملاقات با مادر و خانوادهاش را نشان می دهد .
💐 تا ابد مدیون شهدا ،جانبازان ، ٱسرا و خانواده هایشان هستیم.
🌷🕊
✍ صبح همان روزی که قرار بود برود، گفت: من دیشب خواب عجیبی دیدم، حواست باشد. خواب دیدم که شهید شدهام و تیر به اینجا خورد.
دقیقاً جایی که تیر خورده بود را نشانم داد.
گفت: بعد افتادم زمین و شهید باکری و شهید زینالدین آمدند بالای سرم، یک آقایی میدوید تا من را اذیت کند. من که آمدم بلند شوم، شهید باکری دستش را گرفت و گفت: این از ماست، تازه آمده، با این کارت نباشد.
بعد دست من را گرفت و من بلند شدم.
راوی: همسر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۹۴/۷/۲۵
#شهید_مجید_صانعی_موفق...
#یادشهداکمترازشهادت_نیست
#شهید
🌷🕊
میگویند ڪه ابتدای صبح رزق بندگان تقسیم میشود
کاش رزق من امـروز رفاقتی باشـد...
از جنـس شھیدان...
با عطـر شھـادت...
#شهید_احمد_کاظمی
همه مدیون نفس های تو هستیم فقط
نفسے هست اگر از کرم توست حسین
من اگر هیچ نلرزد دلم از طوفان ها
تکیه ام شانهی سبز علم توست حسین
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ در این جغرافیای اسلام، وجود یک قوم اندکی صهیونیست چه منطقی دارد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥به این دلیل👆، هیچوقت با آخوندا لج نکنید و فکر رفتنشون را اصلا نکنید.🤣🤣🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇷🇺 فرمانده روس خطاب به سردار حسین نوعی اقدم:
این آقا کیه ؟ که دائم پشت بیسیم او را صدا می زدید؟!
وسلامبراوکہمیگفت
سعۍڪنمدافعقلبٺباشۍ
ازنفوذشیطان . . .
شایدسخٺترازمدافعحرمبودن
مدافعقلبشدنباشد...✨🌱
#تلنگࢪانہ
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کاش فقط به دنبال یاد گرفتن نباشیم،
و یکم به چیزایی که بلدیم عمل کنیم!
🌹@tarigh3
یه زمانی ناراحتیمون این بود که ما افتادیم کلاس ب رفیقای پارسالمون افتادن کلاس الف!
الان هم درگیر ناراحتیهایی هستیم که سالها بعد میفهمیم چقدر بیارزش بوده..
🌹@tarigh3
زندگی مفید حتی در بطن ِ دشواریها،
میتواند بیاندازه رضایتبخش باشد.اما زندگی ِ بیهوده، با هر میزان از رفاه، مصیبتی وحشتناک است.
🌹@tarigh3
گاهی، آدمهایی را برای اولین بار میبینی که احساس نزدیکی راحتی میکنی...
آدمهایی که نه در گذشتهات بودهاند و نه اینکه مطمئنی در آیندهات خواهند بود، که لحظههای تکراری زندگیات را خاص میکنند...
آنهایی که میشود روزی چند بار برایشان گفت: خوشحالم که هستی و خدا رو شکر که دارمت.
نمیدانی دقیقا چه حسی نسبت به آنها داری!ولی وقتی میروند، انگار چیزی از وجودت را با خود بردهاند. این آدمها آمدن و رفتنشان شبیه تغییر فصلهاست؛ تازه، دلگیر و خاطره انگیز...
این آدمها یادگاریاند و حسی را که برایت میبخشند برای همیشه در خاطرت خواهند ماند...
🌹@tarigh3
Poyanfar - Khoone Mazloom (1).mp3
7.99M
خون مظلوم تو را میخواند العجل یا مهدی
اشک معصوم تو را میخواند العجل یا مهدی
#طوفان_الأقصى
#امام_زمان 💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲
یعنی کار به جایی رسیده که حتی اوباما با قواعد ناقصش گفته: اسراییل هم گناهکاره و باید اشغالگری رو متوقف کنه
حالا کامنتای ارتش سایبری اسراییل؟
+ اگه ناراحتی برو غزه بجنگ!
این همون جنگ شناختی و رسانهایه که ارتش حرومی اسراییل داره تو رسانههای فارسی زبان انجام میده!
#جنگ_شناختی
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسراییل_و_حامیانش
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💪نیروهای سرایا القدس (شاخه نظامی جهاد اسلامی) از درگیریهای امروزشان با ارتش اشغالگر منتشر کردهاند؛ شکار تانک
#طوفان_الأقصى
#فلسطین
میگفت
به ما نگویید مدافعان حرم
ما زمینه ساز ظهوریم
به هر دری زد به هرکسی رو زد، اما اجازه ندادند
آخر سر رفت به حضرت فاطمه معصومه خواهر قشنگ امام رضا متوسل شد گفت
دیگه به کسی رو نمیزنم
چند وقت بهش زنگ زدن گفتند
شما سابقه سنگرسازی دارید باید اعزام شید
شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۳۵ و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگی ام میخندید... دیگر
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۶
هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!
دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم..
و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد
_از اینجا با یه خمپاره میشه زینبیه رو زد! اونوقت قیافه ایران و حزب_الله دیدنیه!
حالامیفهمیدم شبی که در تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده...
که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
به در ساختمان رسیدیم،..
با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید شنیدن نام زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و شیعه را به تمسخر گرفت
_چرا راه دور بریم؟ شیعه ها تو همین شهر سُنی نشین داریا هم
یه حرم دارن، اونو میکوبیم!
نمیفهمیدم از کدام حرم حرف میزند،..
دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید...
وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق زندان_انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه داریا بهشت سعد و جهنم من شد...
تمام_درها را به رویم قفل کرد،..
میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از عشق کشید
_نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا به زودی جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمه ای بخوره، پس به من اعتماد کن!
طعم عشقش را...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۳۶ هم رو جاده دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده د
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۳۷
طعم عشقش را قبلاً چشیده..
و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بیرحمانه دلم را میسوزاند..
دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط_ازترس، تسلیم وحشی گری اش شده بودم..
که میدانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت.
شش ماه زندانی این خانه شدم..
و بدون_خبر از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت.. و من از غصه در این غربت ذره ذره آب میشدم...
اجازه نمیداد حتی با همراهی اش از خانه خارج شوم،..
تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود
و بیشتر شبیه_کنیزش بودم که مرا تنها برای خود میطلبید..
و حتی اگر با نگاهم شکایت میکردم دیوانه وار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم.
داریا هر جمعه ضد حکومت اسدتظاهرات میشد،..
سعد تا نیمه شب به خانه برنمیگشت..
و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره ها میجنگیدم..
بلکه راه فراری پیدا کنم..
و آخر حریف آهن و میله های مفتولی نمیشدم..
که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم...
دلم دامن مادرم را میخواست،..
صبوری پدر..
و مهربانی بی منت برادرم که همیشه حمایتم میکردند..
و خبر نداشتند زینبشان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند..
و من هم خبرنداشتم سعد برایم چه خوابی دیده...
که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت...
اولین باران پاییز خیسش کرده..
و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود..
که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3