کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوشش دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد _اما نمیتون
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادوهفت
مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد
_حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندنتو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.
از سردی لحنش دلم یخ زد،..
دنبال بهانه ای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم
_به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونه شون داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!
مات چشمانم مانده.. 😟😳و میدید اینبار واقعاً عاشق شده ام...
و پای جانم درمیان بود..
که بی ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد
_من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچه ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری تهران انشاءاللَّه!😊☝️
دیگر حرفی برای گفتن نمانده...و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند..
که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد...
ساعت سالن فرودگاه دمشق روی چشمم رژه میرفت،..
هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوری اش آتش میگرفت...😢☹️
تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود،..
دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد😞☹️ که زنگ موبایلش📲 فرشته نجاتم شد.
به نیمرخ صورتش نگاه میکردم..
که هر لحظه سرختر 😠😡میشد و دیگر کم آورده بود که با دست دیگر پیشانی اش را گرفت و به شدت فشار داد....
از اینهمه آشفتگی اش...😥
نگران شدم، نمیفهمیدم از آن طرف خط چه می شنود که صدایش در سینه ماند... و فقط یک کلمه پاسخ داد
_باشه!😡📲
و ارتباط را قطع کرد...
منتظر حرفی نگاهش میکردم و نمیدانستم نخ این خبر هم به کلاف 🔥دیوانگی سعد میرسد...
که از روی صندلی بلند شد،..
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوهفت مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد _حرف درستی زده. بین ش
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادوهشت
از روی صندلی بلند شد،...
نگاهش به تابلوی اعلان پرواز ماند و انگار این پرواز هم از دستش رفته بود که نفرینش را حواله جسد سعد کرد...
زیر لب گفت و خیال کرد من نشنیده ام، اما به خوبی شنیده و دوباره ترسیده بودم😨 که از جا پریدم و زیرگوشش پرسیدم
_چی شده ابوالفضل؟😰😨
فقط نگاهم میکرد،..
مردمک چشمانش به لرزه افتاده و نمیخواست دل من را بلرزاند که حرفش را خورد و برایم دلبری کرد
_مگه نمیخواستی بمونی؟ این بلیطت هم سوخت!
باورم نمیشد طلسم ماندنم شکسته باشد که ناباورانه لبخندی زدم...
و او میدانست پشت این ماندن چه خطری پنهان شده که پیشانی بلندش خط افتاد و صدایش گرفت
_برمیگردیم بیمارستان، این پسره رو میرسونیم داریا.😊😁
ساعتی پیش از مصطفی دورم کرده.. 🙁و دوباره میخواست مرا به بیمارستان برگرداند..😟
که فقط حیرت زده نگاهش میکردم....
به سرعت به راه افتاد و من دنبالش میدویدم و بیخبر اصرار میکردم
_خب به من بگو چی شده! چرا داریم برمیگردیم؟
دلش مثل دریا بود...
و دوست داشت دردها را به تنهایی تحمل کند که به سمت خط تاکسی🚕رفت و پاسخ پریشانی ام را به شوخی داد
_الهی بمیرم، چقدرم تو ناراحت شدی!😁
و میدیدم نگاهش از نگرانی مثل پروانه دورم میچرخد...که شربت شیرین ماندن در سوریه به کام دلم تلخ شد...
تا رسیدن به بیمارستان...
با موبایلش مدام پیام رد و بدل میکرد📲 و هر چه پاپیچش میشدم فقط باشیطنت😜 از پاسخ سوالم طفره میرفت..
تا پشت در اتاق مصطفی که هاله ای از اخم خنده اش را برد، دلنگران نگاهم کرد و به التماس افتاد..
_همینجا پشت در اتاق بمون!
و خودش داخل رفت. نمیدانستم...
ادامه دارد....
🌸نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ هشتادوهشت از روی صندلی بلند شد،... نگاهش به تابلوی اعلان پرواز م
🕌رمـــــان
#دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ هشتادونه
نمیدانستم چه خبری شنیده...😟😨
که با چند دقیقه آشنایی، مصطفی مَحرم است و خواهرش نامحرم و دیگر میترسد تنهایم بگذارد...😥😥
همین که میتوانستم..
در سوریه بمانم، قلبم قرار گرفته و آشوب جانم حس مصطفی بود..
که نمیدانستم برادرم در گوشش چه میخواند...
در خلوت راهروی بیمارستان خاطره خبر دیروز، خانه خیالم را به هم زد..😢
و دوباره در عزای پدر و مادرم به گریه افتادم... 😭
که ابوالفضل در را باز کرد،..
چشمان خیسم زبانش را بست و با دست اشاره کرد داخل شوم...
تنها یک روز بود مصطفی را ندیده و حالا برای دیدنش دست و پای دلم را گم کرده بودم...
که چشمم به_زیر افتاد و بیصدا وارد شدم...
سکوت اتاق روی دلم سنگینی میکرد و ظاهراً حرف های ابوالفضل دل مصطفی را سنگین تر کرده بود..
که زیر ماسک اکسیژن، لبهایش بی حرکت مانده...
و همه احساسش از آسمان چشمان روشنش می بارید...روی گونه اش چند خط خراش افتاده بود، گردنش پانسمان شده و از ضخامت زیر لباس آبی آسمانی اش پیدا بود..
قفسه سینه اش هم باندپیچی شده است که به سختی نفس میکشید...
زیر لب سالم کردم..
و او جانی به تنش نبود که با اشاره سر پاسخم را داد.. و خیره به خیسی چشمانم نگاهش از غصه آتش گرفت...
ابوالفضل با صمیمیتی عجیب لب تختش نشست..😟
و انگار حرفهایشان را با هم زده بودند که نتیجه را شمرده اعلام کرد
_من از
ایشون خواستم بقیه مدت درمانشون رو تو خونه باشن!😊
سپس دستش را به آرامی روی پای مصطفی زد و با مهربانی خبر داد
_الانم کارای ترخیصشون رو انجام میدم و میبریمشون داریا!
مصطفی در سکوت،...
ادامه دارد....
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماه خواصِ ماه #فاطمیه
هرکس نمیتونه پای این سفره بشینه
هرکس هم که نشست باید قدرش بدونه
#صلیاللهعلیکیافاطمةالزهرا 🖤
گاهی از #خیال من گذر میکنی…
بعد #اشک میشوی…
رد پاهایت خط میشود
روی گونه ی من
چقدر خوبه که هستی
چقدر خوبه که
#یادت
#عطرحضورت
همیشه با منه❤
#شهید_محمد رضا_تورجی زاده
دلسوخته حضرت زهرا سلام الله علیها
سردار شهید تورجی زاده
هدیه به روح مطهرشون صلوات 🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌹@tarigh3
الهی!🌱
اشک هایی هست كه با هيچ دوستی نمی توان ريخت و زخم هايی هست كه هيچ مرهمی آنرا التيام نمی بخشد و تنهايی هايی هست كه هيچ جمعی آنرا پر نمی كند...
نیایش امام سجاد علیه السلام❤️
🌹@tarigh3
.
شهدای ما این نگرانی و دلواپسی برای شیعه را از مادر سادات حضرت صدیقه فاطمه (س) آموخته بودند، شما به زندگی و سیره این شهدا که نگاه میکنید متوجه میشوید چقدر برای این انقلاب با تأثی از حضرت فاطمه زهرا (س) شبها اشک ریختند و روزها جنگیدند.
#حاج_حسین_یکتا
#فاطمیه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجازه هست راحت بگم
باور اول و آخرمه
مادر کربلا مادرمه..
صلیاللهعلیکیا
اباعبدالله الحسین🖤
و صلیاللهعلیکِ ایتها الصدیقه الشهیده 🕊🥀
#فاطمیه
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
.
مولا جانم
🏴به احترام غم مادرت،بیا "مهدی"
🏴به قدرعمرکم مادرت، بیا"مهدی"
🏴به چادری که شده پرچم عزاداری
🏴به پرچم علم مادرت، بیا"مهدی"
🖤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🖤
.
🍃منتقم خون فاطمه
بار انتقام خون مادر به دوش تو گذاشته شده. چه قدر سخت است انتظار برای رسیدن زمان انتقام. کیست که عشقش به مادر، بیشتر از تو باشد؟ و کیست که کینهاش از دشمن مادر بیشتر از تو باشد؟ عیار بندگی تو را چه خوب میشود از رضا دادن به انتظار انتقام فهمید؟
شبت بخیر منتقم خون فاطمه!
🌟🌙✨
ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای...
آقا سرت سلامت از اینکه به دوشِ خود..
بارِ بزرگ ماتم مادر کشیده ای...💔
صبحتون مهدوی🖤🌱
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
در روز محشر
زمانی که ندای
أین الفاطمیون
می آید
ما را یارای بلند کردن
سرهایمان باشد
خدا کند تا آن زمان
وجود ما
از تمامی سیاهی گناهان
از نکبت معاصی
پاک شده باشد
ما هم بلند فریاد بزنیم
نحن من الفاطمیون🖤
🌹@tarigh3
خداوندا...
من برای از تو گفتن
نه آنقدر شاعرم ، نه آنقدر عالم
فقط با زبان ساده میگویم
انسانم
مرا به قدر انسانیتم
پناه و آرامش ده🌸🤲
🌹@tarigh3