eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمین برای داشتنت حقیر بود آسمان به تو بیشتر می‌آمد...! 🌹@tarigh3
همین الان که داری این پیامو میخونی، یهویی بلند بگو "خدایا شکرت"🤲🏻 یهویی دیدی خدا هم جوابتو داد پای آرزو هاتونو امضاء کرد😉 کار خدا نشد نداره ...💚🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" سلام علیکم و رحمه الله...؛" " اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم" آدینه شما مهدوی باد و نور و رحمت خداوند منان گریم ؛ الصح ارزانی تان...؛ در کنار خانواده خوش باشید. 💐🌸 الهی آمین 🌸💐
♥️🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وسطِ دعوا، گفٺنِ جمله‌ے آخہ من دورٺ بگردم ڪہ دیگہ اینجورے حرص نخورے یه‌ ڪارے میڪنہ ڪہ حٺے اگہ بہ طرف گلوله هم زدہ باشے از اشتباهٺ میگذره😌♥️ 🌹@tarigh3
کی شود که ما با تو صبح و شام کنیم کی شود که تو ما را و ما تورا ببینیم هنگامی که پرچم نصرت و فیروزی در عالم برافراشته‌ای...✨ •فرازی از دنیای ندبه 🌹@tarigh3
- تا رابطهٔ ما با ولی‌امر، قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد. و قوت رابطهٔ ما با ولی‌امر هم در اصلاح نفس است..! •آیت‌الله‌بهجت• 🌹@tarigh3
ما خُــدا را داریمـ بہ اِزاے هرآنچہ ڪہ نداریمـ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️دلِ امام زمان را به درد نیاوریم... 💠آیت الله آقا مجتبی تهرانی رحمت الله علیه 🔸نباید دل را به درد بیاوریم. آرزویمان این است که این قابلیت را پیدا کنیم به خدمت حضرت برسیم و ایشان را زیارت کنیم، همۀ اینها درست است، اما کسانی در این زمینه موفقند که دل حضرت را به درد نمی‌آورند. 🔸یکی از بزرگان می‌فرمود: "تو خودت را اصلاح کن، حضرت خودش نزد تو می‌آید، دیگر تو نمی‌خواهد به این در و آن در بزنی."، ما باید این‌طور باشیم. 🔸وقتی یک کودکی روی زمین می‌افتد و دستش خراشی برمی‌دارد ما چقدر ناراحت می‌شویم؟ به خدا قسم که امام زمان عجل الله فرجه از یک گناه ما خیلی بیش از اینها ناراحت می‌شود؛ چون محبت ایشان به ما بسیار زیاد است. 🔸ما همیشه طوری عمل می‌‌کنیم که گویی بی‌صاحب هستیم، ما بی‌صاحب نیستیم و صاحب داریم، ما دلسوز داریم و زیر سایۀ او هستیم و تمام هستی ما به‌نحوی از اوست؛ پس چرا غافلیم؟ عج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
یادم است من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می کردم. چه قبل از ازدواج چه بعدش. اما ابراهیم می گفت باید بنشینیم با همه‌شان منطقی حرف بزنیم. می گفتم: ولی این ها همه‌اش آدم را مسخره می کنند. می گفت: ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق هم نداریم با آن ها برخورد تند بکنیم. از کجا معلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم؟ گفتم: تو کجایی اصلا که بخواهی نقش داشته باشی؟ تو را که من هم نمی بینم. گفت: چه فرقی می کند؟ من نوعی. با برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی هام. _محمد_ابراهیم_همت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
از تیری که به کتفش خورده بود، درد جانکاهی برایش مانده بود. یک روز که داشت از انبارهای لشکر بازدید می‌کرد، چند جوان بسیجی را دید که با حاج امرالله، مسئول انبار، داشتند بار یک کامیون را خالی می‌کردند. وقتی حاج امرالله، مهدی را می‌بیند که کناری ایستاده، خطاب به او می‌گوید: آهای جوان، چرا ایستاده‌ای و ما را تماشا می‌کنی؟ تا حالا ندیده‌ای بار خالی کنند؟ یادت باشد آمده‌ای جبهه که بار خالی کنی. مهدی گفته بود: بله؛ چشم. بعد، گونی‌های سنگین را روی آن کتف دردخیز انداخت و کمک کرد. بعد از چند ساعتی که حاج امرالله را متوجه می‌کنند که این جوان، کسی جز فرمانده لشکر نیست، به عذرخواهی جلویش می‌ایستد. مهدی باکری فقط می‌گوید: حاج امرالله، من یک بسیجی‌ام. 🌹@tarigh3
🌷 🌷 ! 🌷به من مأموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم. در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهیه کنیم و آن‌ها رو به جبهه انتقال دهیم. 🌷ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم. یکی از آن‌ها کم بود. سراغش رو گرفتیم و گفتند: صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد. با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد می‌شد و با منظره عجیبی مواجه شدیم. دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقه‌ای خاص دارد اون رو شستشو می‌ده و با این حیوان داره حرف می‌زنه. 🌷....به شوخی گفتم: بابا چی کار می‌کنی؟ رهاش کن کار داریم. داری لوسش می‌کنی. اون روستایی با صفا در جواب ما گفت: حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است، او انتخاب شده. اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود. این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد.... 🌹@tarigh3
🔴نگو ✍ چون زنگ نزد بهش زنگ نزدم چون سلام نکرد سلامش نکردم چون دعوتم نکرد دعوتش نکردم چون محل نذاشت محلش نذاشتم چون عذرخواهی‌نکردعذرخواهی‌نکردم بجاش بگو: بـاران به همه جا می‌بارد چه زمین حاصلخیز چه شوره زار 🌧 تو بـــاران باش 🌧😍 ✨️خدا میگه : بدی دیگران را با نیکی دفع کن، ناگهان خواهی دید همان کس که میان تو و او دشمنی است،گویی دوستی گرم و صمیمی ❤️ تو شده است. سوره فصلت۳۴✨️ 🌹@tarigh3 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎🔹️💎 🔹️فضیلتی عجیب برای مردم آخر الزمان 💎حكم بن عينيه گفت: هنگامى كه امير مؤمنان سلام الله علیه خوارج نهروان را كشت، مردى خدمت حضرتش عرض كرد: يا امير المؤمنين خوشا به حال ما كه اين صحنه را مشاهده نمودیم، و در ركاب شما، اين خوارج را به هلاكت رسانديم. 💎🔹️💎 💎امير المومنین سلام الله علیه فرمود: سوگند به آن خدائى كه دانه را شكافته و موجودات را آفريده است. گروهى كه هنوز خداوند متعال پدران و اجداد آنها را نيافريده با ما شاهد اين صحنه بوده‌اند. آن مرد عرضه داشت يا امير مؤمنان، آیا كسانى كه هنوز خلقت نشده و به دنيا نيامده‌اند با ما در اين موقف شاهد بوده‌اند؟ 💎🔹️💎 💎حضرت فرمود: بله مردمى هستند كه در آخر الزمان مى‌آيند و در آنچه كه ما در آن هستيم با ما شريك و هم عقيده‌اند و تسليم ما هستند آنان جداً و واقعاً شريك ما هستند، در آن چيزى كه ما در آن بوده و هدف ما هست. 📘بحار الأنوار، ج ۶۸، ص ۲۶۲ 🌹@tarigh3
درگوشی👂 با خانم‌ها لابه‌لای پیام‌های شوخی و جدی، در رابطه با این برش از دیدار امروز، این چند سطر را هم بخوانید. به نظرم می‌رسد بیانات امروز، برای بعضی‌هایمان بیشتر از آن‌که حکمِ کم کردن مسوولیت را داشته باشد، وظیفه‌مان را سنگین‌تر می‌کند. ۱. خوشمان بیاید یا نیاید، بعضی از ما خانم‌ها بیش از آن‌که به خاطر فشار همسر، عمرمان را وقف امور خانه بکنیم، اسیر وسواس،کامل‌گرایی، چشم و هم‌چشمی یا عذاب وجدان‌ کاذب خودمان هستیم که وظایف من‌درآوردی را به ما تحمیل کرده است. ۲. وقتی رهبری می‌فرمایند این کارها وظیفه‌ی خانم‌ها نیست، این سوال را باید از خودمان بپرسیم پس وظیفه‌ی ما چیست؟ این بیانات یک هشدار است برای ما که برویم و وظایفی را که بر امور خانه اولویت دارند، بشناسیم مبادا که خسر الدنیا و الاخره شویم. به تعبیر قرآن کریم زیانکارترین مردم کسانی هستند که عمرشان را در امور دنیا تلف می‌کنند و می‌پندارند که کار درست را انجام می‌دهند. (۱۰۳ و ۱۰۴ سوره کهف) 🌹@tarigh3
اگه به هر دلیلی توانایی یا تمایل به ‌ایجادِ حس خوب در بقیه نداری ، لااقل اینقدری مَنِش داشته باش که دهنت رو بسته نگه داری و باعث آزار نشی .. 🌹@tarigh3
‏به قول یه بنده خدا که میگه: ‏کاش خدا به بد خواهامونم بیشتر بده بلکه دست از سر ما بردارن😐 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۲ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ روز چهارم فروردین ماه بود شب قبل بابا از دوستانش شنیده بود معاون علی آقا شهید شده است. مادر مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار شده بود و توی آشپزخانه مشغول کار بود. حدود ساعت نه صبح، مادر مرا از خواب بیدار کرد و با ناراحتی گفت: «فرشته بلند شو رادیو اعلام کرد شده امروزمصیب مجیدی، معاون علی آقا شهيد شده، امروز تشییع جنازه شه. زود باش صبحانه بخور، باید بریم.» رؤیا و نفیسه هم بیدار شدند. صبحانه خوردیم، لباس پوشیدیم و به راه افتادیم. با اینکه روزهای آغاز سال نو بود، باغ بهشت غلغله بود. جمعیت زیادی برای تشییع پیکر شهید مجیدی به باغ بهشت آمده بودند. بارانی که از دیشب باریده بود قبرها را شسته و تمیز کرده بود. روی خیلی از قبرها سبزه و گل و شیرینی و هفت سین چیده بودند. نسیم خنکی میوزید و درخت‌های کوتاه و بلند باغ بهشت را به حرکت در می آورد. به نزدیک جایگاهی که در آنجا مراسم سخنرانی قبل از تشییع اجرا می‌شد رفتیم. آن قسمت از همه جای باغ بهشت شلوغ‌تر بود. منصوره خانم و مریم را بین جمعیت دیدیم. بی اندازه از دیدن آنها خوشحال شدم. از بلندگوهای جایگاه تلاوت قرآن به گوش می‌رسید. مسئولان شهر و تعداد زیادی پاسدار و ارتشی جلوی جمعیت ایستاده بودند. مریم گفت: شهید رو آوردن اون جلوست. خانواده ش هم اون جلوان. در همین موقع صدای قرآن قطع شد و مجری پشت تریبون رفت. صدای محکم و گیرایی داشت. وقتی گفت بسم الرب الشهداء و الصدیقین، همه ساکت شدند. سکوت حزن انگیزی باغ بهشت را فراگرفت. مجری ضمن تشکر از حضور گسترده مردم، شهادت شهید مصیب مجیدی معاون فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین را به امت شهید پرور و خانواده معزز این شهید بزرگ تبریک و تهنیت گفت و در حالی که مشتش را رو به مردم حرکت می‌داد فریاد زد: برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا ... مجری روی بالکن باریک و ،بلندی که طبقه دوم غسالخانه بود، ایستاده بود. مردم هم توی محوطۀ بزرگی که روبه روی غسالخانه و مخصوص خواندن نماز میت بود جمع شده بودند. ادامه دارد... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۱۴ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 جمعیت زیادی تا جلوی در ورودی باغ بهشت و توی گلزار شهدا و جای جای باغ بهشت پراکنده بودند. داشتم به دورو بر نگاه می‌کردم که مریم با آرنج به دستم زد و گفت نگاه کن علی! داداش علیه‌ها!» علی آقا روی بالکن پشت تریبون ایستاده بود. با دیدنش نفسم بند آمد. چند قدم عقب رفتم و دور از چشم مادر و منصوره خانم و بقیه با دقت به علی آقا نگاه کردم. این اولین باری بود که راحت و بدون رودربایستی و خجالت می توانستم نگاهش کنم. هنوز همان اورکت کره ای تنش بود. پیراهنش معلوم نبود چون زیپ و دکمه های اورکت را بسته بود. قیافه اش گرفته و مغموم بود. هر چند چهارشانه بود، به نظر تکیده و لاغر می رسید. ریش‌هایش بلند و صورتش استخوانی بود. شروع کرد به سخنرانی. مصیب فرزند گلوله، ترکش‌ها، خمپاره ها، مصیب فرزند گرسنگی ها، تشنگی‌ها، خستگی‌ها، مصیب مالک اشتر زمان بود. عقب تر رفتم و تکیه ام را به دیوار دادم و با دقت گوش کردم. قشنگ و مسلط حرف می‌زد؛ هر چند صدایش پر از غم و اندوه بود. فکر کردم چقدر برایش سخت است. چقدر سنگین است. یعنی موقع شهادت مصیب کنار او بوده؟ چه حالی داشته؟ مریم صدایم کرد. رفتم و کنارش ایستادم. منصوره خانم و او داشتند گریه می‌کردند. مریم با گریه گفت: «آقا مصیب و علی خیلی با هم دوست بودن. این آخرا خیلی به خونه ما می اومد. برای ما شده بود عین برادر و برای مامان با امیر و علی و صادق فرقی نمی کرد. هوای باغ بهشت سنگین شده بود. انگار همه اموات از داخل قبرها بیرون آمده و نزدیک ما در حرکت بودند. ابرهای سیاه و خاکستری آسمان را پوشانده بودند. دلم می‌خواست جای خلوتی می‌نشستم و گریه می‌کردم. دلم برای دایی محمد تنگ شده بود. آرزو کردم کاش خبری از دایی محمد می‌رسید، کاش برای دل مادربزرگ پیکرش پیدا می شد. مادرم به شدت گریه می‌کرد. نمی‌دانستم دلش برای دایی محمد تنگ شده بود یا واقعاً برای آقا مصیب گریه می‌کرد. وقتی جمعیت به حرکت افتاد من هم گریان و نالان پشت سر تابوت دویدم. ادامه دارد..... 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☝️☝️😭 پیرشدیم از بس جلویمان رژه رفتی و قلبمان را به لرزه انداختی 💔 گاهی بی خود و بی جهت به قلبمان سرک می کشی و بغضمان را فشار می دهی 🥺 حس میکنم هنوز خوابم و خبر رفتنت صحت نداره و منتظرم یک نفر بگوید تمام ماجرا رفتنت ، خواب بوده 😭 چه کرده ای با قلبها ... وقتی به مجازی سرک میکشم و از روسیه تا پاکستان ، از هند تا آفریقا ، از عرب تا عجم را میبینم که تصویرت را پروفایل گذاشته اند دلم آرام می شود که قاسم هنوز زنده است!🌱 🌹@tarigh3