سلاااااام سلاااااام
عید ولادت باسعادت دردانه ی عالم خلقت ، ریحانه ارض و سما
حضرت انسیه الحورا
فاطمه الزهرا سلام الله علیها
بر همه ی شما خوبان و همراهان کانال مون مبارک 🌸🎊🌸
.
.
عیدی همگی مون امروز از دست خانم حضرت زهرا(س)
ان شاءالله
زیارت آقا امیرالمؤمنین و آقا سیدالشهدا باشه 🤲
به زودی زووووود💔
.
😔 حدود یازده هزار و سیصد شهید مفقودالاثر در کشور وجود دارد
به عبارتی ۱۱۳۰۰ مادر هستند که نمیدانند پیکر فرزندشان کجاست!
#مادران_شهدا ، روزتان مبارک🌸🍃
هدیه نثار همه مادران وهمسران آسمانی صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#ولادت_حضرت_زهرا(س)
#روز_مادر
🌹@tarigh3
سلام ای کسی که نگاهت وجود دشمنان را می لرزاند و نامت شاه کلید تمام قفل های درهای بسته ی قلب های مردم جهان است و عکست مرهمی بر تمام غم های دنیاست.
#شهید_القدس
#قهرمان_مردم
#حاج_قاسم 💔💚
🌹@tarigh3
لحظه شهادت حاج قاسم به روایت هوش مصنوعی
تصاویری که هوش مصنوعی از لحظه شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی برای تبیان به تصویر کشیده است
💔💚
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قدرت و شکوه زن
👈🏻 قدرتها و ویژگیهایی که برخی از بانوان از آن بیخبرند ...
🌹@tarigh3
🔆 به یاد همراهان و محافظان وارسته و والامقام شهید سلیمانی
💐چهارمین سالروز شهادت
🕊سیدالشهدای مقاومت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
🕊شهید مدافع حرم ابومهدی المهندس
🕊شهید مدافع حرم حسین پورجعفری
🕊شهید مدافع حرم هادی طارمی
🕊شهید مدافع حرم شهرود مظفرینیا
🕊شهید مدافع حرم وحید زمانینیا
🕊شهید مقاومت مصطفی محمد میرزایی
آنها که زندگی شان وقف جهاد در راه خدا و اسلام عزیز بود.. و در نیمه شب سیاه جمعه 13 دی 1398 به همراه سردار و یاران عراقی اش پر کشیدند..
🕌 سلام خدا بر همه مدافعان حرم و حریم انقلاب اسلامی
یادهمه شهدا گرامی
گلی ازجنس صلوات هدیه کنیم نثار ارواح مطهرشان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرجَهُمْ
🌹@tarigh3
😍❤️🌸
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ماأدراک ما زهرا
🌸❤️😍
#میلاد_حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
#روز_مادر
🌹@tarigh3
🖤 انا لله و انا الیه راجعون
🏴 آه از غمی که تازه شود با غمی دگر😭
_دو انفجار در مسیر منتهی به گلزار شهدای کرمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
.
بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
هنگام شهادت است آغاز حیات
«ما را بکشید زندهتر میگردیم»
به قول سردار دلها
ما ملت شهادتیم...🕊💔
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ایران_تسلیت🖤
🌹@tarigh3
سید حسن نصرالله:
شهدای امروز مزار شهید سلیمانی مرا به یاد این صحبت امام خامنهای انداخت: دشمنان و صهیونیستها از #قاسم_سلیمانی_شهید بیشتر میترسند ...
🌹@tarigh3
🌹اسامی کسانی که در قرعه کشی در اومده
لطفا به آی دی زیر شماره کارت بفرستید😍😍😍😍
@yazahrar
تا فردا ظهر شماره کارت بفرستید اگه نفرستید افراد دیگه را جای گزین میکنیم
البته ی مبلغ ناچیزی در حد توان که ی عزیزی متقبل شدند ان شالله حضرت زهرا نگهدارشون باشه وبر توفیقاتشون افزون فرماید......😍😍😍
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۲۰ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۲۱
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
رحل قرآن را گذاشتم روبه روی آینه؛ طوری که عکس قرآن جلد سبز افتاد توی آینه.
رؤیا با یک گلدان گل طبیعی آمد توی اتاق. دور گلدان کاغذ آلومینیومی پیچیده
شده بود. گفت: «این رو علی آقا داد.»
پرسیدم: «اومد تو؟»
گفت: نه با مادر رفتن خونه آقای رستمی.
گلدان را گذاشتم کنار آینه و شمعدان حالا عکس گلهای صورتی و سفید پامچال هم توی آینه افتاده بود. فکر کردم کاش من هم همراهشان می رفتم و تسلیت میگفتم.
کمی بعد دایی با کلی وسیله آمد. چیزهایی را که از سفره عقد خودشان باقی مانده بود گذاشت کنار سفره: سبد فندق و گردوی نقره ای رنگ، چند تکه نان سنگک خشک که با اکلیل نقره ای تزیین شده بود، و دو تا صدف سفید و اکلیلی گچی که جای حلقه بود، به همراه نبات و نقل بیدمشکی و گل.
دایی با آمدنش همه را به تکاپو انداخت. بابا میرفت بیرون و با چند جعبه شیرینی برمیگشت. میرفت و چند جعبه سیب و پرتقال می آورد. می رفت گز و شکلات میخرید. هر بار هم که برمیگشت مادر سفارش تازه ای میداد. برای ناهار مادربزرگ هم آمد. تا مرا دید، گفت: «وجیهه، فرشته رو آرایشگاه نبردی؟» مادر نگاهی به من کرد و شانه بالا انداخت. مادر بزرگ غرغر کرد.
- بلند شو! عروس این جوری ندیده بودیم. زود باش اقلا صورتش رو اصلاح کن.
ادامه دارد....
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۲۱ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۲۲
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 از هر انگشت مادر هنر میریخت. علاوه بر اینکه خیاطی ماهر بود، آرایشگری هم بلد بود. به دستور مادربزرگ، موهایم را بابلیس کشید. همان طور که مشغول موهایم بود، برای مادربزرگ تعریف میکرد که قبل از ظهر با علی آقا رفته اند خانه شهید رستمی و از آنها اجازه گرفته اند. علی آقا گفته بود: «ما مراسم خاصی نداریم، اما اجازه شما شرطه». وقتی موهایم درست شد، رفتم و پیراهنی را که خریده بودیم پوشیدم، اما تا وارد اتاق شدم، مادربزرگ، با اخم و تخم گفت این چیه پوشیدی؟ مگه لباس عروس نخریده ین؟!»
گفتم: "همین خوبه دیگه، هم لباس عروسه هم برای احترام به علی آقا خطهای مشکی داره."
مادربزرگ سری تکان داد و باز غرغر کرد. مادر لب گزید و اشاره کرد چیزی نگویم.
بعد از ناهار تا خواستیم بجنبیم، مهمانها از راه رسیدند. عمه ها، عموها، زن عموها، دایی و زندایی و چند نفر دیگر از فامیلهای نزدیک که از طرف ما دعوت شده بودند.
ساعت سه و نیم علی آقا و خانواده اش و چند نفری از فامیل هایش آمدند. علی آقا همان اورکت کره ای را پوشیده بود، با پیراهن قهوه ای و شلوار نوک مدادی. کیک بزرگی هم آورده بود. کیک را گذاشتند وسط سفره عقد. چادری که به سر داشتم سفید بود و گلهای ریز آبی داشت. کنار سفره نشسته بودم. خانمها دور تا دور اتاق بودند. علی آقا چند دقیقه ای آمد توی اتاق سر سفره میخواست کنارم بنشیند، اما وقتی دید خانمها نشسته اند رفت توی هال که مجلس مردانه بود.
عمو مهدی عکاسی میکرد. مریم روی سرم قند میسایید یک دفعه از توی هال صدای همهمه و صلوات و خنده بلند شد. مادر توی هال رفت و برگشت.
به دنبالش منصوره خانم و مریم هم رفتند و آمدند. مریم گفت: دوستای علی آقا اومدهان. "علی هیچ کدوم از دوستاش رو دعوت نکرده، نمیدونم خودشون از کجا خبردار شده ان." منصوره خانم با خوشحالی گفت: "امیر میگه یکی از دوستاش همه رو خبردار کرده. ما رو تعقیب کردن. توی کوچه پشتی فهمیده و قایم شده بودن. ما که آمدیم تو، اونا هم یا الله یا الله گویان آمدند داخل."
"الهی شکر که علی دوروبرش شلوغ شده و دوستاش کنارشان."
🌹@tarigh3