فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴شهید حاج ابوتقوی
#خط_رهبر
reza-narimani-khosh-be-hale(128).mp3
4.47M
خوش به حال شهدا ...🥀😭
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
یاد شهدا با ذکر فاتحه مع الصلوات
🌹🍃
#اللهم_صل_علی_محمدﷺ_و_آل_محمدﷺ_و_عجل_فرجهم
حاجقآسمما؛ - wahhaj.mp3
1.42M
قصاص این خونها چیست؟!
#حاجقآسمما
یاد شهدا با ذکر فاتحه مع الصلوات
4_5873129492494426865.mp3
3.3M
واحد
📝 این کودکان مگر کشتگان کدامین گناه هستند؟
🎤 حاجمیثم مطیعی
▪️#امام_زمان #مرگ_بر_اسرائیل
27819_13961117095218_4106150.mp3
4.11M
#بنی_فاطمه
مناجات فوق العاده سوزناک و دلنشین شب زیارتی آقا اباعبدالله الحسین (ع)
شب جمعه است...هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!
شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم
🍃🍃
اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ
وَ سِلاحُهُ الْبُكاءُ
رحم كن به كسىكه سرمايهاش اميد
و سلاحش اشک است🤍
' دعای کمیل '
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
کس را بہ خلوتِ دلِ من جز تــو راھ نیست این در بھ روی غیرِ تــو پیوسته بسته باد!💔
حُسِیـنجـٰان
حٺۍاگࢪ
بھڪࢪبلایَٺ
ࢪاهمـنمۍدهۍ،
ولۍمَࢪاازنگاهٺ
محࢪومـمڪن؛
آلودھامـ
گنھڪاࢪمـ
امادوسٺٺداࢪمـ💔
🌹@tarigh3
🌷 #شهید #ابراهیم_هادی
از شروع جنگ یک ماه گذشت. ابراهیم به همراه حاج حسین و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راهاندازی کردند. نماز جماعت صبح تمام شد. دیدم بچهها دنبال ابراهیم میگردند! با تعجب پرسیدم: چی شده؟! گفتند: از نیمه شب تا حالا خبری از ابراهیم نیست! من هم به همراه بچهها سنگرها و مواضع دیدهبانی را جستجو کردیم ولی خبری از ابراهیم نبود! ساعتی بعد یکی از بچههای دیدهبان گفت: از داخل شیار مقابل، چند نفر به این سمت میان! این شیار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر دیدهبانی رفتم و با بچهها نگاه کردیم. سیزده عراقی پشت سر هم در حالی که دستانشان بسته بود به سمت ما میآمدند! پشت سر آنها ابراهیم و یکی دیگر از بچهها قرار داشتند! در حالی که تعداد زیادی اسلحه و نارنجک و خشاب همراهشان بود. هیچکس باور نمیکرد که ابراهیم به همراه یک نفر دیگر چنین حماسهای آفریده باشد!
آن هم در شرایطی که در شهرک المهدی مهمات و سلاح کم بود. حتی تعدادی از رزمندهها اسلحه نداشتند.
یکی از بچهها خیلی ذوق زده شده بود، جلو آمد و کشیده محکمی به صورت اولین اسیر عراقی زد و گفت: "عراقی مزدور!"
برای لحظهای همه ساکت شدند. ابراهیم از کنار ستون اسرا جلو آمد. روبهروی جوان ایستاد و یکییکی اسلحهها را از روی دوشش به زمین گذاشت. بعد فریاد زد: برای چی زدی تو صورتش؟!
جوان که خیلی تعجب کرده بود گفت: مگه چی شده؟ اون دشمنه.
ابراهیم خیرهخیره به صورتش نگاه کرد و گفت: اولا او دشمن بوده، اما الآن اسیره، در ثانی اینها اصلا نمیدونند برای چی با ما میجنگند. حالا تو باید این طوری برخورد کنی؟!
جوان رزمنده بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببخشید، من کمی هیجانی شدم. بعد برگشت و پیشانی اسیر عراقی را بوسید و معذرتخواهی کرد. اسیر عراقی که با تعجب حرکات ما را نگاه میکرد، به ابراهیم خیره شد. نگاه متعجب اسیر عراقی حرفهای زیادی داشت!
📚به نقل از کتاب #سلام_بر_ابراهیم
🌹@tarigh3