🍃طلبه ی شهیدی که روز شهادت امام هادی(ع) متولد و در راه دفاع از حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید.🕊🥀
«طلبهی شهید محمد هادی ذوالفقاری»
۱۳ بهمن ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی (ع) بدنیا اومد ، اسمشو گذاشتن «محمدهادی».
بچه میدون خراسان بود
از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود.
دوران نوجوانی در یک فلافلی کار میکرد
برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش».
عاشق و دلداده ی مولا علی (ع) بود
سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم
نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و
فعالیت های رسانه ای و فرهنگی در گروه
حشد الشعبی عراق بود.
با شروع بحران داعش موسسه ی اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد.
هادی آن موقع میخواست به سوریه
اعزام شود أما با اعزام او مخالفت کردند.
سید به او گفته بود:
تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام
به سوریه را نداری.
او به جهت فعالیت های هنری
در زمینه ی عکس و فیلم از سید خواست
به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود.
سید با این شرط که هادی فقط حماسهی رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد.
به امام هادی(ع) علاقه زیادی داشت.
تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع از
حرم سامرا در شهر امام هادی (ع) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی السلام نجف دفن شد.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#ویژه_شهادت
#شهادت_امام_هادی(ع)
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وادیالسلام نجف ..مزار باصفای شهید بزرگوار هادی ذوالفقاری ..و روضه ی حضرت زهرا (س )😭💔
نائب الزیاره همه ی شما بزرگواران بودیم💕
ان شاءالله به دعای شهید به زودی زیارت نجف امیرالمؤمنین قسمت و روزی همگی مون بشه
و رفتیم زیارت قبور وادی السلام
حتما مزار این شهید والا مقام هم بریم 👌👌
#شهید_هادی_ذوالفقاری
🌹@tarigh3
#تشرفات
♨️توجه خاص آقا #امام_زمان (علیه السلام)به مادرشان نرجس خاتون(علیها سلام)
🔹حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند.
مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون..
🔹حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم.
طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم.
🔹حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت.
خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم..
آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید»
یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند.
🔹بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله».
یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم:
«اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...»
نماهنگ انت الهادی.mp3
3.92M
انت الهادی و انا المضل
سرگردونم من خسته دل
سرگردونم به حوالی خودت برگردونم
صاحبم باش توی این شلوغیا مراقبم باش
🎙 حنیف طاهری
#استودیویی
#شهادت_امام_هادی
حضرت #امام_هادی علیه السلام
•┈┈••✾••┈┈•
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۴۴ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۴۵
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 مردها به خاطر اتفاقاتی که در جزیره افتاده بود ناراحت بودند. مخصوصاً اینکه دشمن به ضلع غربی جزیره، یعنی همان جایی که نیروهای همدان مستقر بودند حمله کرده بود. به همین دلیل، ساکها را بستیم و سوار اتوبوسها شدیم.
در مسیر مشهد - همدان توی غذاخوری بین راه نشسته بودیم که ناگهان یکی از نیروهای علی آقا فریاد زد: «علی آقا!» از پشت میز بلند شدم و دویدم بیرون. چند نفر از مردها جلوتر از من میدویدند. توی محوطه ای سرسبز که شبیه پارک بود، علی آقا را دیدم. توی هوا بود. یک پا خم و یک پا را با شدت به طرف پسر جوانی که تیشرتی قرمز پوشیده بود پرتاب میکرد و بلافاصله آن یکی پا را روانه صورت مرد بلندقد چهارشانه ای که همراه پسر جوان بود میکرد. دست باندپیچی شده را از گردن درآورده بود و داشت با هر دو دست حرکات رزمی و تاکتیکی انجام میداد؛ دقیقا شبیه فیلمهای بروسلی. آن دو مرد هم از خودشان دفاع میکردند، اما علی آقا خیلی حرفه ای تر و ورزیده تر بود. نیروهای علی آقا او را گرفتند و ماجرا فیصله یافت. میدانستم در این شرایط نباید جلو بروم. نیروهای دیگر هم سر رسیدند و علی آقا را داخل غذاخوری آوردند. یکی آب میآورد، یکی چای سفارش می داد. توی حرف های دیگران متوجه شدم یکی از آن دو مرد به همسر یکی از همراهان ما متلک گفته و اتفاقا علی آقا پشت سر آنها بوده و شنيده. علی آقا توی این مسائل بسیار متعصب بود؛ طوری که بعد از نیم ساعت از آن ماجرا هنوز صورت و حتی پوست سرش، که از ته تراشیده بود سرخ بود. از این میسوخت که چرا به زن متأهل باحجاب و چادری که بچه در بغل دارد، متلک گفته اند.
تازه بعد از اعتراض علی آقا با او دست به یقه شده بودند. من گوشه ای توی سالن غذاخوری نشسته بودم. کمی که گذشت، آن دو مرد داخل سالن آمدند و رفتند جلوی میز علی آقا. خیلی ترسیدم. فکر کردم دوباره برای دعوا آمده اند. اما، مردها شرمنده بودند و قصد عذرخواهی داشتند. با التماس و خجالت میگفتند: «ما رو ببخشید! شرمنده ایم! نمی دونستیم شما رزمنده اید، و گرنه از این غلطا نمی کردیم.»
شب یکشنبه اول تیرماه ۱۳۶۵ ساعت هفت شب به همدان رسیدیم. علی آقا مرا به خانه رساند و کمی نشست، اما چون بابا نبود قرار شد فردا دوباره بیاید. اما نیامد و فردای آن روز، هنگام عصر شد. یعنی شب سه شنبه با دایی محمود آمد. یک ساعتی نشستند و با بابا کلی حرف زدند. میگفتند شانزده شهید آورده اند؛ یکی از شهدا شهید شکری پور بود. روز بعد، سه شنبه سوم تیرماه علی آقا و دایی محمود ظهر ساعت دوازده به جبهه میرفتند. قبل از رفتن برای خداحافظی به خانه ما آمدند، پرسیدم: «کی برمیگردی؟»
جواب داد معلوم نیست. دعا کن برای عروسی برسم.
تابستان بود؛ مادر از طرفی مشغول کمک رسانی به جبهه ها بود و از طرفی مشغول تهیه جهیزیه ام. بیست و چهار روز از رفتن علی آقا می گذشت؛ شب جمعه بود که امیر و حاج صادق به خانه ما آمدند. نامه ای از علی آقا برایم آورده بودند. نامه را گرفتم و بعد از خداحافظی دویدم توی اتاق. نامه را باز کردم و آن را خواندم:
"...در ضمن در رابطه با عروسی به خانواده بگویید انشاالله برای عید قربان، که میشود در تاریخ ۱۳۶۵،/۵/۲۵ آماده باشند. خودم چند روز زودتر اگر اتفاقی نیفتد میآیم. دیگر عرضی ندارم. شما را فقط به خدا میسپارم."
با خواندن نامه نفس راحتی کشیدم خیالم راحت شد آخر مادر مهمانها را برای عروسی دعوت کرده بود. شب بیستم مرداد ماه علی آقا به همدان آمده بود و قرار بود آن شب با خانوادهاش به خانه ما بیایند تا برای عروسی برنامهریزی کنیم. مادر مثل همیشه شام خوشمزهای پخته بود. عطر برنج و بوی زعفران و خورش قیمه مادر خانه را پر کرده بود. هنگام عصر حیات را شستم. پردههای اتاق پذیرایی را کنار زدم و پنجرهها را باز کردم. همه جا تمیز و مرتب بود.
ادامه دارد....
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۴۵ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂
🔻 گلستان یازدهم / ۴۶
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 مادر جهیزیه ام را کامل گرفته بود و بخشی از آن را توی کارتن های کوچک و بزرگ بسته بندی کرده و توی خرپشته گذاشته بود. نیمی از آن را هم توی انباری کوچکی که گوشه حیاط بود، چیده بود. رؤیا و نفیسه برای روز عروسی لحظه شماری میکردند. هر روز رفت و آمد به خانه ما بیشتر میشد. مادربزرگ، دختر خاله ها و زنداییها برای کمک به مادر هر روز به ما سر می زدند. شب شد. چراغ های حیاط را روشن کرده بودیم. هر چند دقیقه یک بار آبی توی حیاط میگرفتم تا خنکتر شود. دست آخر دیوارها را هم شستم به حیاط و درختهای کوچک و سبز و باغچه پُر از گلمان نگاه میکردم که زیر نور چراغهای حیاط و آبی که رویشان بود شاداب و باطراوت تر شده بودند. فکر کردم اگر در حیاط خانه مان چادر بزنیم و ریسه های چراغ رنگی لابه لای درختها و توی حیاط ببندیم جشنمان چقدر باشکوه میشود. خودم را در لباس عروس و با تور سفید تصور میکردم. علی آقا کنارم ایستاده بود و مهمانها نقل و سکه و گل روی سرمان میریختند. فکر کردم جایگاهی برای عروس و داماد درست کنیم. زنگ زدند و علی آقا و خانواده اش وارد حیاط شدند. از همان بدو ورودشان حسی به من میگفت خبر خوبی در راه نیست. منصوره خانم و آقا ناصر و علی آقا مثل همیشه شاد و سرحال نبودند. مادرم از همه جا بی خبر با آب و تاب از کارهایی که انجام داده بود میگفت از اینکه مهمانها را دعوت کرده و سفارش شیرینی داده و قرار است حیاط را فرش کنیم منصوره خانم لب میگزید و با پر چادر کلوکه اش، که گلهای درشت و برجسته ای داشت، ور میرفت.
آقا ناصر به منصوره خانم اشاره کرد تا چیزی را که باید می گفتند بگوید. منصوره خانم من و منی کرد و گفت: "راستش یکی از فامیلای ما فوت کرده ما جشن نمیگیریم."
یک دفعه همه وارفتیم. رنگ و روی مادرم پرید. با این حال، مظلومانه پرسید: «یعنی میگین عروسی رو عقب بندازیم؟!» منصوره خانم انگار دلش برای مادر سوخت نگاهی به آقا ناصر و علی آقا انداخت و گفت: «نه ما با شما کاری نداریم. شما مختارید کارتان انجام بدین شما زحمت کشیده این مهمان دعوت کرده ین، تدارک دیده ین شما برای خودتان جشن بگیرین. ما بی سروصدا می آییم عروسمان را می بریم.» بابا و مادر با تعجب به هم نگاه میکردند و با حرکات چشم و ابرو نظر یکدیگر را میپرسیدند. مادر گفت «ما کلی مهمان دعوت
کرده یم.» من آنقدر از دیدن علی آقا خوشحال بودم که نمیتوانستم از اتفاقی که افتاده ناراحت باشم. علی آقا اصرار می کرد که ما مراسممان را به هم نزنیم. عاقبت ما پذیرفتیم.
از فردای آن روز سرعت مادر برای تکمیل کارهایش بیشتر شد. با اینکه دست و بال بابا خیلی باز نبود، هر طور بود جهیزیه خوب و مفصلی برایم تهیه کرد سعی داشت در برگزاری جشن سنگ تمام بگذارد. مادر به بازار رفت و برایم به جای لباس عروس یک پیراهن شیری رنگ بسیار زیبا خرید به قیمت دو هزارو پانصد تومان ـ که آن زمان پول کمی نبود. هر روز و هر شب در خانه ما بحث و تکاپوی برگزاری مراسم کوچک اما آبرومندانه عروسی بود .
مادرم تصمیم گرفته بود هر طور شده این جشن را برگزار کند. می گفت: «بچه ها گناه دارن خودشان متوجه نیستن. فردا روزی به مراسم عروسی که برن غصه میخورن که چرا ما از این برنامه ها
نداشته یم. باید براشان خاطره های خوب بسازیم.»
بالاخره، مادر کار خودش را به نحو احسن انجام داد. هر چند نه حیاط را فرش کردیم نه چادر زدیم و نه ریسه لابه لای درختها کشیدیم. مراسم ما جشنی ساده و بی سروصدا بود به صرف میوه و
شیرینی. البته با یک صندلی مخصوص عروس بدون داماد. هرچه اصرار کردیم علی آقا نیامد میگفت: «مجلس زنانه ست. من خجالت میکشم بیام و وسط آن همه زن بشینم. عادت زنها را میدانم داماد را که میبینن دست میزنن و شلوغ میکنن.» فردای آن روز علی آقا به خانه ما آمد و گفت که خانم دوستش در دانشگاه مشهد قبول شده. آنها همه زندگی و اسباب و اثاثیه شان را ریخته اند توی یک اتاق و کلید خانه را داده اند به علی آقا. گفته بودند تا زمانی که آنها مشهد هستند ما می توانیم در خانه آنها
زندگی کنیم بدون پرداخت اجاره.
علی آقا گفت: «بیا بریم خانه را ببین. اگه پسندیدی، وسایل ببریم بچینیم»
ادامه دارد.....
🌹@tarigh3
.
💎 از دوستے با چهار دسته از مردم بپرهیز!!
۱- از دوستے با احمق بپرهيز، چرا كه مے خواهد به تو نفعے رساند اما دچار زيانت مے كند.
۲- از دوستے با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را كه سخت به آن نياز دارے از تو دريغ مے دارد.
۳- از دوستے با بدكار بپرهيز، كه با اندک بهایے تو را مے فروشد.
۴- و از دوستے با دروغگو بپرهيز، كه او به سراب ماند، دور را به تو نزديک، و نزدیک را دور مے نماياند
🌹@tarigh3
.
بگذارید بعضی چیزها ازبین بروند
خودتان را ازآنها رها سازید
در راببندید؛خانه تکانی کنید
خودتان را...
ازآنچه هستید و دوستش ندارید
دست بردارید
وبه آنچه واقعا هستید و بهترینی که
می توانید باشید روی آورید..
🌹@tarigh3
وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ
و عاقبت کارها به دست خداست💚
سورهحجآیه۴۱✨
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍃🍃 خدایا ما رو به کسی مُبتلا کن که بویِ تو رو بده ❤️ 🌹@tarigh3
خدایا به قلبم عقل بده 🌱
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم منتسب به کشتی امریکایی مورد هدف قرار گرفته
#طوفان_الاقصی #انصارالله
🦊 ادعای وزیر دفاع انگلستان در مورد تحولات در دریای سرخ؛
🔹ما بیشتر از فعالیت های حوثی های یمن نگران نقش ایران هستیم
🔹ایران به چشم و گوش یمن تبدیل شده است
🔹ایرانی ها با استفاده از تصاویر ماهواره ای و رادارهای ناوگان خود در دریای سرخ مختصات و مشخصات اهداف را به یمنی ها میدهند
🔹آنها با جنگ الکترونیک از حوثی ها حمایت میکند
🔹کمک های آموزشی و مالی و ارسال تسلیحات ایرانی به یمن را بر خلاف قوانین بین الملل میدانیم
🔹پیام های هشدار به ایران ارسال کرده ایم
#طوفان_الاقصی #یمن #ایران
☑️ بیانیه مهم نیروهای مسلح یمن
بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحيم
قال تعالى: { أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَـٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُوا۟ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ }
صدقَ اللهُ العظيم
در حمایت از مظلومیت مردم فلسطین در نوار غزه که تا این لحظه در معرض بدترین قتلعامها از سوی رژیم صهیونیستی قرار گرفته اند و در چارچوب پاسخ به تجاوزات آمریکا و انگلیس به کشورمان.
نیروی دریایی نیروهای مسلح یمن با استعانت از خداوند متعال یک کشتی آمریکایی را در خلیج عدن با تعدادی موشک دریایی مناسب هدف قرار دادند و اصابت دقیق و مستقیم بود.
نیروهای مسلح یمن تمامی کشتی ها و ناوهای جنگی آمریکایی و انگلیسی شرکت کننده در تجاوز به کشورمان را اهداف متخاصم در بانک هدف نیروهای خود می دانند.
نیروهای مسلح یمن تاکید میکنند که پاسخ به حملات آمریکا و انگلیس ناگزیر بوده و هرگونه حمله جدید بدون پاسخ و مجازات نخواهد ماند.
نیروهای مسلح یمن به عملیات نظامی خود ادامه داده و بر تصمیم خود را برای ممانعت از کشتیرانی اسرائیل در دریای عرب و سرخ تا پایان تجاوزات و رفع محاصره مردم فلسطین در نوار غزه، تاکید می کنند.
نیروهای مسلح یمن بر ادامه تحرکات تجاری در دریاهای عربی و سرخ به همه مقاصد به جز بنادر فلسطین اشغالی تاکید کرده و به اتخاذ تمامی اقدامات دفاعی و تهاجمی در چارچوب حق دفاع و مقابله با تجاوزات آمریکایی-انگلیسی ادامه میدهند.
خدا ما را بس است و او بهترین پشتیبان و بهترین حافظ و بهترین یاور است.
زنده باد یمن آزاد، عزیز و مستقل
پیروزی برای یمن و برای همه آزادگان این امت
#طوفان_الأقصى
☘دائما با وضـو باشیـد...🌱
از همیـن راهها شـروع میشـود؛
"آیتاللهجوادےآملی"
🌱☘
🔴 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای خبر داد؛ موشک باران و انهدام مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در منطقه
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای از انهدام مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در منطقه با موشکهای بالستیک در نیمه شب امشب خبر داد.
به گزارش سپاه نیوز ؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیهای از انهدام مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در بخش هایی از منطقه با موشکهای بالستیک خبر داد.
متن اطلاعیه شماره 1 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این شرح است :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
به آگاهی ملت شریف و قهرمان ایران اسلامی میرساند با توکل به خداوند متعال و عنایات حضرت ولی عصر (عج ) در پاسخ به جنایات اخیر تروریستی دشمنان ایران اسلامی مقرهای جاسوسی و تجمع گروهکهای تروریستی ضد ایرانی در بخشهایی از منطقه در نیمه امشب با موشکهای بالستیک سپاه مورد هدف قرار گرفت و منهدم شد.
جزئیات این عملیات متعاقباً اطلاع رسانی خواهد شد.
🔴 اطلاعیه شماره 2 : سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به جنایات اخیر گروهک های تروریستی ، در به شهادت رساندن مظلومانه جمعی از هموطنان عزیزمان در کرمان و راسک؛ محل های تجمع فرماندهان و عناصر اصلی مرتبط با عملیات های تروریستی اخیر ؛ به ویژه داعش، در سرزمین های اشغالی سوریه را شناسایی و آنها را با شلیک تعدادی موشک بالستیک منهدم نمود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از سنگین ترین فیلم ها که بعد از حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان منتشر شد این فیلم بود...
ولی خداروشکر مسئولین انتقام گرفتند که یکم دلمون خنک باشه
#کرمان #ایران_تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تبریز هم موشک شلیک شد.
قسم میخورم فقط تروریست های داعش زده نشدن.
اهداف بیشتر بودن
#طوفان_الاقصی #ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 غرش موشک های سپاه
🔥 ثانیه چهار سرعت دیوانه کننده سر جنگی موشک ایرانی در لحظه اصابت به هدف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تصاویر جدید از حملات سپاه به اربیل