eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌿 بارالها! معبودا! تو تنها پناه منی در لحظه‌های پر اضطراب ترس‌هایم. آغوش تو امن‌ترین جای جهان است. نه؛ بهتر بگویم: خدایا! بلکه تنها جای امن دنیا، آغوش توست. 🌟🌿 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این دل بیقرار خیلی سخت است جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است... تو درد فراق دیده ای، می دانی برگرد که انتظار خیلی سخت است...🥀 صبح آدینه تون مهدوی 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواب‌دیدم‌‌که‌در‌آغوش‌ِ ضریحت‌ هستم کاش‌تعبیر‌کند‌ یک‌نفر‌این‌رویا را💔 صبحتون حسینی🌤💚 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃 فریاد ادعا هامون گوش دنیا رو کر کرده ...!💔 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر غیبتت رو کردند ته دلت امیدوار باش که اونهایی که تو این دنیا به واسطه‌ی حقارتهای شخصیتی که در وجودشون ریشه داره و اتفاقا تو رو خیلی کمتر از خودشون می‌دونند و اصلا قبولت ندارند دارند دسته دسته از بار گناهانت رو بر می‌دارند و به جان می‌خرند. اگر شنیدی پشت سرت حرف زدند احساس سبکی کن احساس آرامش کن احساس کن اومدن کمکت بکنندتا راحت تر از پل صراط رد بشی... پس با کسانی که غیبتت رو می‌کنند نجنگ تو کار درست رو انجام بده مدام بگو: سبحان‌الله یعنی:فقط خداست که بی عیب و نقصه. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوی میزِ کارتون یا میزِ تحریرتون یا توی نوتِ گوشیتون اینو بنویسین : یه قانونی هست که میگه : تو الان تو گذشته ی آیندتی؛ پس جایی واسه پشیمونی نذار...👌🌱 🌹@tarigh3
۲۸ رجب، حرکت کاروان سیدالشهداء سلام الله علیه از مدینه...
🕊جمعه یعنی عطر نرگس در هواسر می کشد 🕊جمعه یعنی قلب عاشق سوی او پر می کشد 🕊جمعه یعنی روشن از رویش بگردد این جهان 🕊جمعه یعنی انتظار مهدی صاحب زمان 🌹@tarigh3
🌷 🌷 !! 🌷به ملاحظه‌ی ناراحتی قلبی‌ام، روزهای اول، خبر شهادت ابراهیم را به من ندادند؛ اما از حال و هوای برادرم و بقیه‌ی اطرافیان حدس می‌زدم که باید اتفاقی افتاده باشد. دو_سه روز بعد، توی خیابان داشتم می‌رفتم که یکی سر راهم سبز شد. تا دیدمش، شناختمش. توی محل به قول معروف، گاو پیشانی سفید شده بود؛ همه می‌دانستند با انقلاب و انقلابی‌ها میانه‌ی خوشی ندارد. لبخند موزیانه‌ای روی لبش بود. یک‌دفعه بدون هیچ سلام و علیکی و بدون هیچ مقدمه‌ای و با یک دنیا نیش و کنایه گفت: پسرتم که کشته شد حاج خانوم! 🌷دلم به درد آمد، امّا خودم را نباختم. بلافاصله رو به آسمان کردم و از ته دل گفتم: الحمدلله رب العالمین. لبخند از لب‌های او رفت. گفتم: چی فکر کردی؟! ابراهیم منم فدای سر آقا علی‌اکبر امام حسین علیه السلام شد. طرف انگار شادی‌اش تبدیل به عزا شده بود. مات و مبهوت داشت مرا نگاه می‌کرد. برای این‌که حالش بیشتر جا بیاید، همان‌جا، در آن هوای گرم زانو زدم و بر آسفالت‌های داغ خیابان، سجده‌ی شکر کردم! 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابراهیم امیر عباسی 📚 کتاب "ساکنان ملک اعظم ۵" ❌❌️ از دامن زن، مرد به معراج می‌رود. [امام خمینی (ره)] 🌹@tarigh3
نخبه علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد درجبهه آموزش زبان مۍ‌داد والفجر۸ شیمیایی شد و در۱۷سالگی به شهادت رسید معلم کوچک جبهه‌ها 🌷شهید🌷 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🎥 خواص لحظه شناس مثل حاج مهدی رسولی... بدون لکنت و با صراحت حرفش را زد! در حرم امام رضا علیه السلام و در حضور خیل مردم هم زد، پاسخش را هم به خوبی از مردم گرفت... درود بر غیرت و بصیرتت، حقا که یار واقعی ولی امرت هستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدینه تان مهدوی💐🌸💐 السلام علیک یا صاحب الزمان"عج" بنَفْسی اَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَم لا تُضاهی جانم فدایت، تو نعمت دیرینه بی‌مانند هستی... صلی الله علیک یا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف 🌸 💐🌸💐🌸💐🌸💐
💠 اعمال مشترک ماه رجب ⏱فقط امروز و فردا از ماه رجب باقی مانده. این دو روز را قدر بدانیم و نهایت بهره را ببریم. ✅ خواندن ۱۰۰ مرتبه سوره توحید روز جمعه (امروز) ✅ دعاهای ماه رجب که در مفاتیح در بخش اعمال رجب آورده شده است. ✅ زیاد استغفار کردن و توبه و طلب مغرفت و آمرزش از خداوند و ترک گناهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹غواصان خط شکن والفجر هشت را تماشا کن..‍! ببین چه تیپی داشتن بچه ها...! تیپ خاکی! تیپ غیرت تیپ مردانگی تیپ ایمان ... برادر چه لباس خوشگلی تنته! بوی عشق میده... بوی تن غواص سرت رو بالا بگیر مرد... نگاه به صورت ماهت ثوابه ♦️ای خدا اینا حتی از نگاه کردن به دوربین حیا داشتند و خجالت می‌کشیدند، یکی که تا دوربین اومد سمتشون بلند شد و رفت ... اما این روزها ما همه کار می‌کنیم تا دیده بشیم، اما به چه قیمتی...!!! یه سری ها هم که چشم تو چشم به دوربین نگاه می‌کنند و به مردم یه مشت وعده و وعید و دروغ تحویل میدن!!! ♦️چه جوونایی رو فراموش کردیم، چه رشادت هایی رو نادیده گرفتیم، جای ارزش و بی ارزشی عوض شده، سلبریتی ها شدند الگو و ارزش جامعه مون، رنگ مو و مدل لباس و حاشیه ها و ازدواج ها و طلاق هاشون شده تیتر یک خبرها و سرچ هامون، این در حالیه که این قهرمان این غواص یا سالهاست به شهادت رسیده و فراموش شده یا اگر هم زنده ست یه جانباز مو سفیده الان که کسی حتی حال این روزاشم نمی‌پرسه...! 🌹@tarigh3
🌸🌱 آدم وقتی نماز نمیخونه روحش کثیف میشه شیاطین بهش حمله میکنن استغفار و نماز براش مثل اسلحه‌اس👊🏻 مثلِ یک واکسنِ💉 شیاطین بو میکشن یک جا کثیف باشه حمله میکنن (مثل مگس که جای کثیف میره🤧) هـمونجــوری کــہ آب بـرای تمــیز کـردن هــســت نماز هم برای تمیز کردنه روحِ، نماز هم دنیات رو تامین میکنه هم آخرتت رو 😎 🌹@tarigh3
‌‌ آدم وقتی گناه میکنه شیطون تو وجودش وحــشــــت مــیــنــدازه نــــسبــــت بــه خــدا😰 (ناامیدت میکنه که دیگه نری سمته خدا) ولی آدم با این خدا هیچ وقت به بن بست نمیرسه هیچ وقت ناامید نمیشه هیچ وقت احساسه شکست نمیکنه 😌💪🏻 خودش میگه اگه بندگانی که با من قهر کردن میدونستن چقدر منتظرشون نشستم از شوق میمردن🥺💖 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۸۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۸۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 اتاقی که در آن نشسته بودیم پنجره نداشت، اما صداهای بیرون به وضوح شنیده می‌شد. یک دفعه صدای علی آقا را شنیدیم. نوار یکی از سخنرانی‌هایش را گذاشته بودند. همه نیم خیز شدیم. منصوره خانم به گریه افتاد. جان!... الهی قربان صدات برم علی جان. على مـادرت بميره على علی آقا می‌گفت تمام ارزشها در شهید است. خوشا به حال شهدا، آنها گل‌های خوشبویی بودند که خدا آنها را چید. خداوند آنها را برگزید. شهدا زنده‌اند. شهدا برای کسانی زنده اند که راهشان را ادامه دهند. امانتدار خوبی باشید برای شهدا... منصوره خانم مویه می‌کرد. - الهی قربانت برم که گل بودی و خدا تو رو چید! الهی مادرت که همیشه می‌گفتی خوش به حال شهدا! حالا ما باید بگیم خوش به حال تو، خوش به حالت علی جان!... منصوره خانم این جمله ها را می‌گفت و گریه می‌کرد. فکر کردم «على جان، من که مثل تو نمی‌تونم به این خوبی حرف بزنم می ترسم چیزی بگم و آبروی تو رو ببرم.» مادر خودکار و کاغذی آورد و به دستم داد. - بگیر فرشته جان بنویس یادت نره. خودکار و کاغذ را گرفتم اولین بار بود می‌خواستم سخنرانی کنم؛ آن هم بین آن همه جمعیت. منی که هنوز دیپلم نگرفته بودم، چه می‌توانستم بگویم؟ چه باید می‌نوشتم؟! گفتم: «علی جان خودت الان گفتی شهدا زنده ان. شهدا برای کسانی که راهشون رو ادامه میدن زنده ان. اگه الان اینجا پیش منی، کمکم کن.» وقتی خودکار را روی کاغذ لغزاندم کلمات توی ذهن و دهانم جاری شد. روی کاغذ می‌نوشتم و حس می‌کردم کنارم ایستاده. صدایش را می‌شنیدم؛ انگار او می‌گفت و من می‌نوشتم. دلم می خواست همان طور بنویسم تا صدای گرمش را بی وقفه بشنوم. اما، بالاخره علی آقا گفت:" والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته." و من نوشتم خودکار را که روی کاغذ گذاشتم هنوز حضورش را احساس می‌کردم. حس می‌کردم همچنان دارد حرف می‌زند: "فرشته جان زینب وار بایست زینب وار..." اشک‌هایم سرازیر شد. گفتم: کمکم کن، کمک کن بدون اشتباه بخونم. على آقا لبخندی زد و با لبخندش آرامش همه وجودم را فراگرفت. صدای مردم از بیرون می آمد: - برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا! مریم و منصوره خانم و خانم جان با شنیدن این شعارها گریه می کردند. مادر محکم تر بود. کمی بعد صداها قطع شد و صدای گروه موسیقی شنیده شد. مارش عزا می نواختند. بعد از آن، یک نفر با حزن عجیبی قرآن تلاوت کرد. مریم و خانم جان و خاله فاطمه منصوره خانم را دلداری می‌دادند. این چند روزه دوباره حال منصوره خانم بد شده بود و کلیه هایش بسیار او را اذیت می‌کرد. مریم می‌گفت: "مامان، اگه زیاد گریه کنی حالت بدتر می‌شه ها یادت رفت دکتر چی میگفت! غصه و گریه برات سمه." منصوره خانم با بی حوصلگی می‌گفت: «بذار سم باشه. می‌خوام بعد از علی دنیا نباشه! بعد از قرائت قرآن دوباره صدای جمعیت اتاق را لرزاند «عزا عزاست امروز روز عزاست امروز مهدی صاحب زمان صاحب عزاست امروز...» همان خانم جوان وارد اتاق شد و به من گفت: «خانم پناهی، آماده باشید. بعد از سخنرانی برادر شهید نوبت شماست.» یک دفعه دست‌هایم یخ کرد. صدای ضربان قلبم را می‌شنیدم. به خودم دلداری می‌دادم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۸۸ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۸۹ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 بعد از سخنرانی حاج صادق مردم فریاد زدند: «الله اکبر، الله اکبر، خمینی رهبر مرگ بر منافقین و صدام درود بر رزمندگان اسلام، سلام بر شهیدان.» از جایم بلند شدم. زن توی چهارچوب در نمایان شد. مادر بلند شد و تا جلوی در بالکن همراهم آمد. تندتند برایم صلوات می فرستاد. پاسداری از جلوی در بالکن کنار رفت. - بفرمایید خانم چیت سازیان مردم همچنان شعار می‌دادند وای علی کشته شد شیر خدا کشته شد یا حسین... روی بالکن پُر از مسئولانی بود که به صف روبه روی جمعیت ایستاده بودند. پاسداری که جلوی در ایستاده بود راه باز کرد و تا جلوی تریبون همراهم آمد و مشغول تنظیم کردن میکروفن شد. وقتی پشت تریبون ایستادم چشمم افتاد به جمعیتی که توی محوطه ایستاده بودند. روی پشت بام مسجد هم که روبه روی غسالخانه بود عده ای ایستاده بودند. دو سرباز دو سر پلاکاردی را گرفته بودند؛ گوشه سمت چپ آن پلاکارد عکس علی آقا بود و روی آن بزرگ نوشته شده بود علی جان شهادتت مبارک. در سمت راست جایی که آرامگاه آیت الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی قرار دارد مردم زیادی جمع شده بودند. در سمت چپ تا جلوی در ورودی باغ بهشت و بالاتر جز جمعیت چیز دیگری دیده نمی شد. تا آنجایی که چشم کار می‌کرد مردم سیاه پوشی دیده می‌شد که برای تشییع فرمانده دوست داشتنی شان آمده بودند. تا به حال چنین جمعیتی را در باغ بهشت ندیده بودم. پاسداری که میکروفن را برایم تنظیم کرده بود اشاره کرد که شروع کنم. به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاری دهنده مظلومین.... حس کردم صدایم میلرزد. توی دلم فریاد زدم: «علی علی جان کمک!» من خود را کوچکتر از آن می‌دانم که در این جایگاه مقدس بایستم و صحبت کنم فقط میخواستم عرض ادبی خدمت شما عزیزان که زحمت کشیدید و برای این سردار رشید اسلام علی چیت سازیان این عزیز تشریف آوردید کرده باشم. نفس عمیقی کشیدم. جمعیت غرق در سکوت بود. سرم را بلند کردم. عکس علی روی پلاکاردی که روبه رویم بود لبخند میزد. ادامه دادم. همین طور من خودم را کوچکتر از آن میدانم که همسر چنین کسی باشم؛ کسی که این قدر با خدا با شهامت، شجاع، دلیر، و فداکار بود. هم زمان که این جمله ها را می‌گفتم یادم می آمد علی آقا همه این خصلت‌های خوب را داشت و برای هر کدامش مصداقی توی ذهنم نقش می‌بست. گفتم علی آقا یار یتیمان بود. و یادم افتاد توی این چند روز یکی از دوستانش تعریف می‌کرد که علی و عده ای دیگر هر وقت به مرخصی می آمدند، وانتی را پُر از خواروبار و غذا می‌کردند و می‌رفتند به منطقۀ سنگ سفید و آنها را پشت در خانه هایی که از قبل شناسایی کرده بودند می‌گذاشتند. موقع بازگشت یکی دو تا بوق می‌زدند. این بوقها را خانواده های بی بضاعت می شناختند. آنها پرگاز از سنگ سفید خارج می‌شدند و خانواده ها از خانه هایشان بیرون می آمدند و جیره هایشان را برمی داشتند. گفتم: «علی کسی بود که یادش در تمام جبهه ها و در بین تمام برادران عزیزمان و رزمندگان بزرگوارمان که در جبهه ها هستند، باقی است.» یک دفعه صدای گریه جمعیت بلند شد. خودم را کنترل کردم. این حقیر از تمام مادران، همسران و خواهران تقاضا دارم که فرزندان و همسران خود را همانگونه که امام فرمودند و دستور دادند که به جبهه ها بفرستید، به جبهه های حق علیه باطل بفرستند. در عرض چند هزارم ثانیه یادم افتاد که علی آقا در روز شهادت امیر آقا پشت همین تریبون ایستاده بود و همین گونه از مردم درخواست می‌کرد که به جبهه بروند. صدای علی آقا توی گوشم می‌پیچید «کاری نکنید که امام دوباره پشت تریبون بیاید و از مردم درخواست کند به جبهه ها بشتابید.» گفتم: «ان شاء الله با حضور شما در جبهه ها، چشم دشمن کور و لشکر اسلام هر چه زودتر پیروز شود و باز از تمامی شما کمال تشکر را دارم و می‌خواهم که ادامه دهنده راه تمام شهدا، بالاخص این شهید بزرگوار باشید. و السلام علیکم و رحمة الله و بركاته.» به اینجا که رسیدم دیدم منصوره خانم کنارم ایستاده. همان پاسدار چند شاخه گل گلایل سفید به من و منصوره خانم داد. ما گلها را از روی بالکن به طرف مردم پرتاب کردیم. صدای «الله اکبر» جمعیت دوباره باغ بهشت را به تکان درآورد. از بین آن همه صدا، ناله و ضجه سوزناک چند نفر دلم را ریش ریش کرد. علی آقا... علی آقا... على آقا جان..... •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا