eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
918 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۹۰ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۹۱ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 چند نفر با دیدن ما فریاد زدند برید کنار، مادر و خانواده شهید جلو بیان. راه باز شد. حاج صادق زیر بغل منصوره خانم را گرفته بود. حمید آقا، همسر مریم، دست او را گرفت. مادر و بابا جلوتر از من با آقا ناصر حرف می‌زدند. گفتم:"علی جان! کی دست من رو رو بگیره! من سرم رو روی شونه کی بذارم! علی چه زود من رو تنها گذاشتی! چه زود تنها شدم، من هنوز نوزده سالمه!» نمی توانستم روی چهارزانو بنشینم. گوشه ای ایستادم. مزار علی پُر از گل‌های گلایل سفید بود. چادرم را روی صورتم کشیدم. بوی گلاب فضا را پر کرده بود. دلم نمی‌خواست فکر کنم علی آن زیر است؛ زیر آن همه خاک. نه علی آنجا نبود؛ علی آن بالا بود. توی آسمان. چادرم را کنار زدم. سرم را بالا گرفتم. با اینکه آسمان آفتابی بود، هوا سوز سردی داشت گفتم علی کجایی؟» وسط آسمان! چشم گرداندم. نبود. نمی دیدمش. کجا باید دنبالت بگردم عزیزم. گرمایی را کنارم حس کردم. فکر کردم مادر است. نگاه کردم؛ مادر نبود. هیچ کس کنارم نبود. پس این گرما از کجاست؟ این گرمای تن کیست؟! تصویر علی جلوی چشم‌هایم واضح شد، با آن موهای بور و چشم‌های آبی و ریشهایی که چند وقت نزده بودشان. هی می‌گفتم: «علی جان ریشات رو کوتاه کن.» می گفت: «نه، حالا زوده.» گفتم: علی جان ریشات رو برای امروز بلند کرده بودی؟» با این فکر دلم شکست و بغضم ترکید، اما یک دفعه حس کردم علی کنارم ایستاده. تکیه دادم به گرما و صدای علی را با آن لهجه غلیظ و شیرین همدانی شنیدم "فرشته حلالم کن. گلم، زینب وار زینب وار زندگی کن زینب وار...." منصوره خانم و مریم روی گل‌ها افتاده بودند. شانه هایشان می لرزید، اما صدایشان در نمی آمد. حس عجیبی داشتم. فکر کردم اگر زینب وار بخواهم زندگی کنم باید الان چه رفتاری داشته باشم؟! بغض سفت و سختی چنگ انداخته بود ته گلویم. با دندانهای بالایی لب پایین را گاز گرفتم. رفتم و به سختی نشستم کنار قبر امیر. انگشتهایم را گنبدی روی سنگ قبر گذاشتم و فاتحه ای خواندم و زیر لب گفتم «امیر جان مواظب علی من باش.» ماشین پاترولی عبور می‌کرد. عکس بزرگی از علی روی ماشین بود. علی با سرعت از کنارمان گذشت. علی رفت.... باد سردی وزید. آقا ناصر خم شد و منصوره خانم را بلند کرد. همسر مریم جلو آمد، او را از روی گلها کند. مادر زیر بازوی راستم را و بابا با مهربانی آن یکی بازویم را گرفت. بغضم داشت باز می‌کرد. دلم نمی‌خواست بروم. نمی‌خواست از علی به این زودی جدا بشوم. گفتم: "مادر نریم" مادر اشک می‌ریخت. گفتم: «بابا بمونیم.» شانه های محکم بابا می‌لرزید. پاهای من می‌لرزید. دست‌هایم یخ زده بود. دلم به این زودی برای علی تنگ شده بود. در آن لحظات دلم می‌خواست همه بروند و من تنها باشم. دلم می‌خواست علی مثل چند دقیقه پیش کنارم بایستد و از او بپرسم: «علی آقا، زینب وار یعنی چطوری؟ دلم میخواست کسی توی باغ بهشت نبود و با صدای بلند گریه می‌کردم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساعات آخر ماه رجب، دلم را مشغول کرده‌ام😔 به ذکرِ: اللهم لا تجعل عواقب اعمالی حسره که مدام از خدا بخواهم عاقبت اعمال ماه رجبم را حسرت و ندامت قرار ندهد ...😔😔 بی امان کلون درب خانه‌اش را بکوبم و بر خواسته‌ام اصرار کنم تا گناهانم مانع توفیقاتم نباشد . و الحق که اوست کریم الصفح و مقیل العثرات ما بیچارگان ...🌸 همان که آن گونه میبخشد که گویی گناهی نکرده‌ای و تمام از دست رفته‌ها را بازمی‌گرداند ...🌺 📢این ساعات پایانی رو ازدست ندهید.التماس دعا فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازلحاظ‌روحی‌نیاز‌دارم جلوی‌ضریحت‌‌‌ بشینیم‌و‌خیره‌ به‌ضریحت‌زیر‌لب‌ زمزمه‌کنم اومدم‌تنهای‌تنها، من‌همون‌تنهاترینم :)
🌷سلام بر شعبان و اعیادش ، سلام بر حسین و عباسش ، سلام بر سجاد و سجودش ، سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش. آغاز ماه رسول خدا ، ماه شادی آل الله مبارک باد ✨حلول مبارک✨ 🌹@tarigh3
تو آن خجسته همای بلند پروازی که در هوای تو پر می‌زند کبوتر دل..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃شفیع دنیا و آخرتم لحظه‌ای که بی تو از عمر ما می‌گذرد، نعمتی است که به گناه بزرگ ناسپاسی از میان می‌رود. این لحظه که باز نمی‌گردد؛ اما خدا کند که تاوانش را بشود با غرق شدن در یاد تو از میان برد! تو اگر پادرمیانی کنی، خدا ما را به خاطر این همه ناسپاسی می‌بخشد و اگر کمک کنی، لحظه‌هامان همه غرق در یاد تو می‌شود. به بیچارگی‌مان رحم کن؛ هم پادرمیانی کن و هم کمک. شبت بخیر شفیع دنیا و آخرتم! 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا