من ڪفتر جلدٺ همہ دم بوده و هسٺم
سخٺ اسٺ ڪه دور از حرمٺ زنده بمانم
محزون شده ام از غم هجران تو آقا
تاکے ز رهِ دور سلامٺ برسانم
صبحتون حسینی ♥️
🌹@tarigh3
.
یک دانه وقتی میخواهد بروید، اولین چیزی که باید از آن عبور کند، پوستهی خودش است.
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸
خیلی خیلی عالی، زیبا و مهم بدقت ببینید
مسلمان شدن یک لامذهب برزیلی و تشرف به دین اسلام در مرکز کفر، عزیمت به ایران و ازدواج با خادم جمکران....
خدا غیرممکن ترین موقعیت ها رو واست ممکن میکنه...
تو رو میبینه، میشنوه و میفهمه...
مطمئن باش که دستتو میگیره، ناامید نشو خدا هیچ وقت تنهات نمیذاره ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شرط استجابت دعا
🎙آیت الله #مجتهدی_تهرانی(رحمهالله علیه)
#استجابت_دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌🕊
قران آدرس معشوقه....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌🕊
فرازی از تلاوت عبدالباسط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شروع_تازه
بعضی وقتا که به قول خودمون شکست خوردیم؛ در اصل خدا نجاتمون داده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑فوق العاده زیباست!
قول میدم هر کس 2 دقیقه ی اول
رو ببینه دیگه نمیتونه بقیه اش رو نبینه!
✨یا امیرالمومنین یا علی علیه السلام✨
بسیار زیبا و عالی ،اگه دوست داشتین صلواتی هدیه بفرمایید 🤲🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودت مطمئن نباش!
😢
#استاد_پناهیان
🌹@tarigh3
پیام آیه ۱۷ سوره لقمان :
۱)در مسير حقّ بودن كافى نيست، لازم است
ديگران را نيز به مسير حقّ دعوت كنيم.
«وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»
چنانكه در سوره عصر مىخوانيم:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»
۲)پاكسازى درونى را با دورى از شرك
و بازسازى روحى را با نماز آغاز كنيم.
لا تُشْرِكْ ... أَقِمِ الصَّلاةَ
۳)فرزندان خود را از طريق سفارش به نماز،
مؤمن و خدايى، و از طريق سفارش به امر
به معروف و نهى از منكر، افرادى مسئول
و اجتماعى تربيت كنيم.
«يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ»
#تفسیرنور✨
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
🔴در ۴۵ سال نه تنها نگذاشت یک وجب از خاک این وطن جداشود ، بلکه حتی حاضر نیست یک کلمه انگلیسی وارد فرهنگ ایران شود،و در برابر یک لغت (شارژ ) فروشنده اینگونه واکنش نشان میدهد♥️
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
کاش امام رضا بگه:
از این به بعد نگران نباش، من ضامن زندگیت شدم.
#امام_رضاییم
#دهه_کرامت
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•🌱 کاش امام رضا بگه: از این به بعد نگران نباش، من ضامن زندگیت شدم. #امام_رضاییم #دهه_کرامت #چهار
.
.
السلام علیک یا سلطان🥺✋🏻
قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار
تمام خاطرهها باز میشود تکرار
چقدر بوسه گرفتم از این در و دیوار
به شوق پنجره فولادتان شدم بیمار
#چهارشنبه_های_امام_رضاجان💛
🌹@tarigh3
باشد که روزگار بچرخد به کام ِ دل
باشد که غم خِجل شود از صبرِ قلبِ ما...
🍃سعی کنید
#قرآن انیس و مونس تان باشد
نه زینت دکورها
و طاقچههای منزلتان!
شهـــید سیدمجتبی علمدار🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلاح الدین جوان اهوازی که سئوالات عادی را نمیتواند پاسخ دهد ولی حافظ کل قرآن است. آیا این معجزه نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلي الله علیک یا اباعبدالله
🕌🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلي الله علیک یا اباعبدالله
الهي به حق الحسین.ع
الهي به حق باب الحوائج .
به حق نا امید شدن سقای کربلا .
به حق تشنگي عبدالله رضي(شش ماه کربلا )
به حق نالههای حضرت زينب.س
به حق گریههای بی امان حضرت رقیه.س
به حق همه شهدای کربلا
به حق همه اسرای کربلا
الهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکشه منو این جدایی از تو یارم
چشمامو ببین باز دارم برات میبارم
🕊🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیوانه کنی هردوجهانش بخشی
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار #شهید_حسین_بادپا
🔹فصل : اول
🔻#قسمت_هفتم
اول راهنمایی بود. تازه جنگ شروع شده بود. باباش، یک کت و شلوار شیک و یک جفت کفش براش خریده و آورده بود خانه. حسین نبود. لباس ها را به من داد و گفت (هر وقت حسین اومد، بده بپوشه، ببین خوشش می آد.) لباس ها را آویزان کردم به چوب رخت بغل اتاق. ساعتی بعد، حسین از مدرسه آمد. سلام کرد و کیفش را گذاشت گوشه ی اتاق. گفتم (حسین، دست و صورتت رو بشور، بیا ناهارت آماده هست. بخور.)
گفت: ( باشه. بذار اول نمازم رو بخونم، بعد میام.) رفت وضو گرفت، نمازش را خواند. یکهو چشمش خورده بود به کت و شلوار. تو آشپزخونه بودم.
داشتم غذاش را می آوردم.
بلند بلند صدام زد «ننه، ننه…». دویدم سمت حال.
گفتم «چیه؟! چی شده؟!». پرسید «این کت و شلوار برای کیه؟».
گفتم «ننه، خدا خیرت بده! فکر کردم چه اتفاقی افتاده!
این ها برای پسر گلم، حسین آقاست.
بابات برات خریده.
بپوش ببین اندازه ات هست…».
هیچ وقت حسین را به آن عصبانیت ندیده بودم. گفت «ننه، آخه الآن چه موقع لباس خریدنه؟! شما یه سر بیا مدرسه ی ما؛ می بینی که خیلی از بچّه های مدرسه، کفش و لباس درست و حسابی ندارن.
بعضی هاشون، با یه کفشِ پاره و پوره میان مدرسه. اصلا لباس چیه؟!
ادامه دارد.......
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از #سردارشهید_حسین_بادپا
🔹فصل :اول
🔻 #قسمت_هفتم_و_هشتم
یه لقمه نون به زور گیرشون میاد تا شکم شون رو سیر کنن.اون وقت، من که هنوز لباس هام، کفش هام نو هست، دوباره رفتین برای من کفش و لباس خریدین؟! همین الآن این ها رو برو پس بده، پولش رو بگیر، بدم به مدیر مدرسه تا برای بچّه هایی که کفش و لباس ندارن، لباس بخرن.》
گفتم《ننه، من که نخریده ام. بابات خریده. الآن هم که بابات نیست. من هم به خدا نمی دونم از کجا خریده که ببرم پس بدم. صبر کن، همین که بابات اومد، باهاش برو، هر کاری خواستی، بکن.》
گفت:《تا بابام بیاد، دیر می شه.》لباس ها را برداشت و بدون این که لقمه نانی توی دهنش بگذارد، رفت. باباش که آمد، من همه را براش تعریف کردم. من و باباش توی حیاط نشسته بودیم که بدون کت وشلوار برگشت خانه. ما هیچ وقت نفهمیدیم و نپرسیدیم که کت و شلوار چی شد.
آن روز، من و باباش، هر دو بال درآورده بودیم و خدا رو شکر کردیم.
هر شب، به بهانه ی درس خواندن با پسر همسایه می رفت پایگاه بسیج. شب هایی که میخواست تا صبح در پایگاه بماند، دو چرخه اش را تو حیاط می گذاشت تا باباش از رفتنش با خبر نشود. فقط کتاب ها و کیفش را برمی داشت. منتظر می شد تا باباش بخوابد. مجبور می شد آن مسافت طولانی را پیاده برود. یک شب آماده شده بود برود پایگاه. گفت «ننه، اگه بابام بیدار شد، سراغ من رو گرفت، بگو چون فردا امتحان سختی داره، بیشتر خونه ی همسایه میمونه؛ همه ی دوست هاش دور هم هستن و درس میخونن.» گفتم «ننه، حسین، این موقع شب، تنها کجا می ری؟!
ادامه دارد..
🌹@tarigh3