کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از #سردارشهید_حسین_بادپا
🔹فصل :اول
🔻 #قسمت_هفتم_و_هشتم
یه لقمه نون به زور گیرشون میاد تا شکم شون رو سیر کنن.اون وقت، من که هنوز لباس هام، کفش هام نو هست، دوباره رفتین برای من کفش و لباس خریدین؟! همین الآن این ها رو برو پس بده، پولش رو بگیر، بدم به مدیر مدرسه تا برای بچّه هایی که کفش و لباس ندارن، لباس بخرن.》
گفتم《ننه، من که نخریده ام. بابات خریده. الآن هم که بابات نیست. من هم به خدا نمی دونم از کجا خریده که ببرم پس بدم. صبر کن، همین که بابات اومد، باهاش برو، هر کاری خواستی، بکن.》
گفت:《تا بابام بیاد، دیر می شه.》لباس ها را برداشت و بدون این که لقمه نانی توی دهنش بگذارد، رفت. باباش که آمد، من همه را براش تعریف کردم. من و باباش توی حیاط نشسته بودیم که بدون کت وشلوار برگشت خانه. ما هیچ وقت نفهمیدیم و نپرسیدیم که کت و شلوار چی شد.
آن روز، من و باباش، هر دو بال درآورده بودیم و خدا رو شکر کردیم.
هر شب، به بهانه ی درس خواندن با پسر همسایه می رفت پایگاه بسیج. شب هایی که میخواست تا صبح در پایگاه بماند، دو چرخه اش را تو حیاط می گذاشت تا باباش از رفتنش با خبر نشود. فقط کتاب ها و کیفش را برمی داشت. منتظر می شد تا باباش بخوابد. مجبور می شد آن مسافت طولانی را پیاده برود. یک شب آماده شده بود برود پایگاه. گفت «ننه، اگه بابام بیدار شد، سراغ من رو گرفت، بگو چون فردا امتحان سختی داره، بیشتر خونه ی همسایه میمونه؛ همه ی دوست هاش دور هم هستن و درس میخونن.» گفتم «ننه، حسین، این موقع شب، تنها کجا می ری؟!
ادامه دارد..
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: اول
🔻#قسمت_هشتم
نمیترسی؟! من رو بی خبر نذاری ها...» یک جفت پوتین از پایگاه بهش داده بودند. بندهاش را به هم گره زد. انداخت دور گردنش. مثل سرباز ها، دستش را آورد پا گوشش. گفت «ای به چشم، ننه! منتظر باش. بهت زنگ می زنم.» خداحافظی کرد و رفت.
فرداش هم شب شد و برنگشت خانه، گفتم: حتما از مدرسه که تعطیل شده، رفته پایگاه؛ قبل از آمدن باباش برمی گردد. باباش همین که آمد، توی حیاط صدا زد «حسین، بابا، بیا این میوه ها رو از دستم بگیر...» هول شدم. زودی رفتم توی حیاط. یه کیسه میوه خریده بود. سلام کردم. گفت: «سکینه، حسین کجاست؟» گفتم: «پیش دوست هاش. فردا امتحان دارن. از من اجازه گرفت بره درس بخونه» خدا را شکر زیاد گیر نداد.
آن شب هم گذشت.
داشتم از نگرانی می مردم.
تا صبح چشم روی هم نگذاشتم.
هی پا می شدم، توی خانه قدم می زدم، دوباره می رفتم توی رختخواب. تا صبح چشمم به سقف بود.
دوباره فکری می شدم: خدایا این پسره کجا رفته؟!
اگه پایگاه هم هست، پس چرا زنگ نمی زنه؟!
شماره پایگاه را نداشتم.
دوباره پا شدم وضو گرفتم و ایستادم به نماز.
دم دمای صبح، نزدیک اذان، محمد پا شد وضو بگیرد، نماز بخواند.
گفت: «سکینه،چی شده؟! چرا این قدر بی تابی؟!چرا این قدر زود از خواب بیدار شدی؟!»
دیگر نمی توانستم نگرانی ام را پنهان کنم.
خودم را جمع و جور کردم، به خودم جرأت دادم، بهش گفتم «حسین…حسین…»
با تعجّب گفت: «حسین چی؟!»
ادامه دارد…
🌹tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت است عاشق شوی و یار نخواهد!
دلتنگ حــرم باشے و اربـــــاب نخواهد!
#ماروبرگردونپیشخودت ❤️🩹
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
ارباب مهربونم ♥️حسین(ع)
💫شبتون و عاقبتتون حسینی 💫
🌹@tarigh3
ما بی سلیقهایم، تو حاجات ما بخواه
ورنه گدا مطالبهی آب و نان کند
درهم بخر که سخت گرفتار و در همیم
خوب است گرچه چشم تو ما را نشان کند
#حسین_جآنم..♥️!
#دلتنگ_آغوش_حرمتم
.
اگرخواستیدخودتانرا"محک"بزنید...
بہ"نمازصبحتان"نگاھڪنید!"
ازمیزان"سنگینے"و
"سخت بودن"نمازصبحمۍتوانفهمید
چقدر"شیطان"سوارومسلطبرانساناست!-
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
شبتونمهدوی💚
التماس دعا
🌹@tarigh3
.
#قرار_شبانه
به نیت تعجیل در فرج امام زمان عج
هدیه محضر مادر بزرگوارشون
حضرت سیده نرجس خاتون سلام الله علیها ۵ شاخه گل صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷
.#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
.
🌟 🔹
خدایا، من ناتوانم در برابر شیطان پر قدرتی که هر لحظه مرا به خود میخواند؛
خدایا، من عاجزم در برابر نفسی که با همه توانش مرا غافل از تو میخواهد؛
خدایا، اگر چه گناهکار و ضعیفم، در برابرت زانو میزنم و تو را میخوانم:
استغفرالله ربی و اتوب الیه
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با زمزمه بـزم عـــشق را گرم کنید
با ناله قلـوب ســخـت را نرم کنید
این قـــدر چـــرا رویــد دنـبـال گنـاه
از روی امام عصر خود شرم کنید
صبحتون مهدوی 💚✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
رو به قِبلِه میشوَم با دیدَنِ عَکسِ حَرَم
کَربَلایی کن مَرا با جانِ مَن بازی نکن
رو به قِبلِه مینِشینَم خَستِه با حالی عَجیب
اَز تَهِ دِل٘ مینِویسَم اَنت فیٖ قلبیٖ حبیب
صبحتون حسینی ♥️
🌹@tarigh3
باز باران با ترانه
با نوایی از خراسان
میخورَد بر بامِ قلبم
السلامای شاه خوبان
اشکبار شوق یارم
بیقرارِ بیقرارم
خانه موسی بن جعفر
شد گل افشان از حضورش
چشم نجمه گشته روشن
از فروغ فوق نورش
باز آمد نوبهاری
بر زمین از لطف یزدان
نسل هفتم را خدا زد
گوییا بر نام ایران
شد خراسان کوی جانان
از شمیم و عطر قرآن
یا رضا جان یا رضا جان
#التماس_دعا
🌹@tarigh3
فردی نزد حضرت آیةالله سید ابوالحسن موسوی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه، مرجع بزرگ آمد و گفت: میخواهم خری بخرم که مرا کمک کند. استخاره بگیرید!
سید با قرآن استخاره کرد و فرمود: استخاره خوب است.
شخص پرسید: سیدنا! چه آیهای آمد؟
سید فرمود: مهم این است که استخاره خوب آمد.
از آن شخص اصرار که چه آیهای آمده و از آقا سید ابوالحسن اصفهانی کتمان!
بالاخره با اصرار شخص، سید آیه را خواند:
قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ وَ ... .
"آیه می فرماید: به زودی قدرتت را به وسیله «برادرت» افزون کنیم...
آدمـــی باش کـه وقتــی میـگـن
خدا یکی مثل خودتو سرراهت قرار بده💫
راحت بتونی بگی الهی آمین🤲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاامامرضایهدستیبهسرمنمبکش...🥲💚
#امام_رضا🥺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پیش بینی عجیب از یک انقلاب در آخر الزمان