eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا مهدی صاحب زمان ؛ دلم حکایت می‌کند از ظلم این مستکبران بر تو شکایت می‌کند... با ارسال این کلیپ به دیگران در ثوابش شریک شوید.
خدایی نکرده حواست پرت روزمرگی نشه و رسالتت یادت بره ...🍃 ‌ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نحوه ارتباط اموات با عالم دنیا 🔸 استاد مسعود ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅
4_6037248495046365709.mp3
1.07M
🕌🕊قربون کبوترای حرمت امام رضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطر و انتهای فتنه ‼️ولایت‌مداری و غیرت ⚠️هشدار برای مسئولین، آحاد مردم، آمرین به معروف و ناهین از منکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا پدر و مادرم را از دنیای مجازی نجات بده نه روزمون معلومه نه شبمون نه ناهار داریم نه شام🤦‍♂😂😂     ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی‌ها خیال می‌کنند نشاط یعنی رقاصی! نشاط معنیش این نیست نشاط واقعی یعنی...👆 🌹@tarigh3
🌱 چه‌حرف‌قشنگی‌میزد!! میگفت: بلندترین‌ارتفاع‌برای‌سقوط افتادن‌از‌چشم آقا ‌است..💔 -مراقب‌ باشیم‌از‌ چشم‌آقا‌ نیوفتیم.. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل :اول 🔻 ادامه گفتم《دو سه روزه خونه نیومده. برو ببین کجا رفته!》 گفت《چی؟! دو سه روزه نیومده و تو حالا به من می گی؟!》گفتم《به من گفته بود می ره پایگاه، همون جا پیش بچّه ها می مونه. از همون جا به من زنگ زد. ولی الآن دو شبه که زنگ نزده. من هم جرات نکردم بهت بگم.》 نمی دانم از شدّت عصبانیت، نمازش را خواند یا نه! کفش هاش را پاش کرد و رفت. صبح زود رفته بود در خانه ی همسایه مان، از هم کلاسی اش پرسیده بود《حسین کجاست؟!》. او هم گفته بود《من حسین رو ندیده ام.》بعد رفته بود مدرسه. آنجا هم گفته بودند《حسین،سه روزه که مدرسه نیومده.》.تا پایگاه هم رفته بود. آنجا هم از حسین خبری نداشتند. روز ها گذشت و گذشت دیگر کم کم خبر گم شدن حسین به گوش فامیل و همسایه ها رسیده بود. همگی نگران شده بودیم. از هر کسی که می شناختیم، سراغش را می گرفتیم؛ اما به بن بست می خوردیم. آن موقع، زمان انتخابات بود. به خودم گفتم: حتما حسین برای رأی گیری رفته سمت بلوچ ها؛ پای صندوق های رأی بوده و یادش رفته خبری به ما بدهد. هی سعی می کردم فکرم را پرت کنم؛ اما حسابی نومید شده بودم. من که تا آن موقع حتی یک روز هم از بچه ام دور نبودم، حالا چهل روز بود که ازش بی خبر بودم... نمی دانستم مرده است یا زنده! ادامه دارد.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : اول 🔻 توی فکر بودم که خوابم برد. خواب دیدم حسین، لباس بسیجی پوشیده؛ با همان پوتین ها. براش آیینه و قرآن درست کرده بودم. داشتم حسین را راهی جبهه می کردم. از خواب بیدار شدم. به محمد گفتم میدونم حسین کجاست‌. محمد، هاج و واج به من نگاه می کرد. گفت از کجا میدونی؟! کسی خبری آورده؟! گفتم جبهه است. خواب دیدم. محمد تو دلش گفته بود: از بس تو فکره، این خواب رو دیده. به حرفم اعتنا نکرد. پاشد و گفت انشاالله که جبهه باشه! محمد، از یک طرف، به خاطر گم شدن حسین به هم ریخته بود و از طرف دیگر، لحظه لحظه ی مردن مرا به چشم می دید. چاره ای جز این ندیده بود که برود خانه ی ننه جانم، با بچه هام هماهنگ کنند و تصمیم بگیرند نامه‌ای از طرف حسین بنویسند که یعنی حسین، جبهه هست؛ شاید بتوانند با این نامه، مرا از نگرانی در بیاورند. یکی دو روز هم صبر کرده بودند که از خواب من بگذرد. ادامه دارد....... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : اول 🔻 توحیاط نشسته بودم. داشتم درز لباسی را کوک می زدم. یکی از دخترهام آمد خونه، و گفت «ننه، مشتلق بده! یه خبرخوش دارم. » گفتم « از حسین؟! » گفت « ها… ننه! ». به قدری خوشحال شدم که رمق از زانوهام رفت. نمی توانستم تکان بخورم. گفتم « ننه، کجاست؟! » گفت « ننه، حسین نامه داده. یه آقایی، این نامه رو به من داد. گفت برادرت از جبهه داده. » گفتم «ننه، زودتر نامه رو باز کن، بخون. » قلبم داشت از دهنم بیرون می زد. نامه را خواند. فقط از نامه فهمیدم که حسین نوشته من اهوازم؛ نگران من نباشید. خیلی خوشحال شدم. زمانی ،حسین جبهه بود. به فرماندهای آن ها پیامی از سوی امام خمینی می رسد که «بچّه های زیر شانزده سال، به هیچ وجه در جبهه شرکت نکنند. این ها بچّه هستند؛ اگه اسیر عراقی ها بشوند، زیر شکنجه بعضی ها طاقت نمی آورند و شهید می شوند. فقط در صورتی می توانند در جبهه شرکت کنند که رضایت خانواده را داشته باشند». ادامه دارد…. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خونه ی بابا... همون جاییه که کلیدش رو هیچکس نمیتونه ازت بگیره، همون جایی که چه ساعت ۳صبح بیای چه ساعت۳عصر از آمدنت خوشحال میشوند... درش ۲۴ساعت شبانه روز برای تو باز است... همون جایی که وقتی میگویند دلتنگ اند، واقعا دلتنگ اند... همون جایی که سر یخچالش میروی و هرچی میخواهی میخوری. همون جایی که حتی اگر هوس کمیاب ترین خوراکی ها را هم کنی برایت می آورند. همون جایی که همه دعوایت میکنن و غر میزنند تا غذایت را تا آخر بخوری. همون جایی که گل وگیاه هایش به طرز عجیبی رشد میکنند. آن جا قندهایش شیرین تر است... نمک هایش شور تر است... پرتقال هایش مزه ی پرتقال میدهند... غذاهایش خوشمزه تر است... آنجا کوفته ها و کتلت ها وا نمیروند... حتی عدس پلو با آن قیافه ی مسخره اش مزه ی بهشت میدهد... آنجا بالشت ها نرم ترند.. پتوها گرم ترند... آنجا خواب به عمق جان آدم میچسبد... آنجا پر از امنیت و آرامش است... آنجا بابا و مامان دارد... خدایا خودت حفظشون کن 🙏❤️ ❤️تقدیم به همه ی پدرها ومادرهای مهربان ❤️ 🌹@tarigh3
۳۱۲ + ؟ . . . !! و شاید آقا فقط منتظر توست :)🤍