eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قضاوت با شما مقایسه تکریم کلام کسی که صبح جمعه فهمید قیمتها گرانه و کلام شهید جمهور عزیزمون🖤 🌹@tarigh3
👤 : 🖋 قرآن! من شرمنده توام اگر تورا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه‌نشین مبدل کرده‌ام.😔 🌹tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸رویاهای بزرگ داشته باش! هیچ محدودیتی درباره ی اینکه تو چقدر میتونی خوب باشی و چقدر رشد کنی وجود نداره. این خودت هستی که محدودیت ها رو به وجود میاری🍃🤔 🌹@tarigh3
خداوندا.. 🤲 چنان تربیتم‌ کن که گفتار و کردارِ خوبم را کوچك شمارم، اگر چه بسیار باشد... صحیفهٔ‌ سجادیه | دعای بیستم 🌹@tarigh3
به برکت ولایت مطلقه فقیه و ولی فقیه حکیم، شجاع، مدیر و مدبر انقلاب اسلامی از یک پیچ بسیار سخت و تاریخی با آرامش عبور کرد. در شرایطی که رئیس جمهور به شهادت رسیده، مجلس به پایان رسیده و خبرگان رهبری در حال آغاز است! کشور با آرامش این روزها را سپری کرد. این معجزه ی ولایت است 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صاحبان اصلی انقلاب در سوگ سید محرومان😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. میگن یه پرنده ای به اسم آمین هست که توو بلند ترین نقطه آسمون جایی که فقط خدا هست پرواز میکنه. من بهش سپردم واسه حال خوب همه مون لبش حمد بخونه و آمین بگه. لبخندتو از دنیا دریغ نکن، بهت قول میدم حالت خوب میشه..💫🌈 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای کسانی که در شهادت رئیسی شادی کردند بفرستید که بدانند از صدام پست تر هستند 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نمی‌توانم همه چیز را بگویم! 🔹 روایت شنیدنی آیت‌الله صفایی بوشهری، از ملاقات با رئیس جمهور، یک هفته قبل از شهادت 🌹@tarigh3
استاد همیشه می گفت: رفقا، هر کاری می کنید و مشغول هر کاری بودید به آقا امام زمان سلام بدهید. در همه حالات با امام حرف بزنید. تمام حرفتان را به امام زمان(عج) بگویید. هر موقعی ناراحت هستید و گرفتار شدید بنشینید و با وضو با امام زمان(عج) حرف بزنید. وقتی از امام زمان حرف میزدند، با تمام وجود برای ما سخن می گفتند. استاد راه را رفته بود و نتیجه این مسیر را دیده بود، برای همین اصرار میکرد که ما هم در این مسیر قدم برداریم. هر چند خیلی از ما اینگونه نشدیم. استاد یک بار گفتند: اگر انسان امام زمانش را پیدا کند دیگر دنبال هیچ چیزی نخواهد رفت. اگر صدای مولایش را بشنود، دیگر دنبال هیچ صدایی نخواهد رفت... 📙 منتظر خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از ٪سردارشهیدحسین_بادپا 🔹فصل: دوم 🔻 ادامه از آن روز به بعد، حرفهایی از حسین می شنیدم که برام آشنا نبود. دل نداشتم حتی یک لحظه ازش دور بشوم ؛ اما او از جدایی همیشگی حرف می زد. فرصتی نصیبش شده بود. حاضر بود از همه چیز، از تعلقات دنیوی، از زن و فرزند دل بکند. هر جور شده بود، می خواست بعد از سال ها خودش را به قافله ی دوستان شهیدش برساند. از طرفی هم می دانست که امکان ندارد حاج قاسم با رفتنش موافقت کند. متوسل شده بود به دوستان شهیدش. یک روز صبح با هواپیما رفت تهران و از تهران به زابل. متوسل شده بود به شهید «میر حسینی». چند ساعتی مانده بود. حالش که بهتر شده بود، همین مسیر را برگشته بود. ساعت ها می رفت گلزار شهدا، با شهید یوسف الهی خلوت می کرد. می گفت :حسین، دستم رو بگیر. تنهام نذار. کمکم کن تا حاج قاسم با رفتنم به سوریه موافقت کنه. سردار سلیمانی، از طریق دوستان وآشنایان، از حال بی قرار حسین آگاه شده بود؛ ولی همچنان می گفت «نه!حسین، دین خودش رو به این مردم ادا کرده. حالا در قبال همسر و فرزندانش مسؤل است.» حسین اما حاضر نبود این موقعیت را به هیچ وجه از دست بدهد. نومید و خسته نمی شد. دنبال کوچکترین روزنه ای می گشت تا رضایت حاج قاسم را بگیرد. شنیده بود که مهم ترین شرط سردار سلیمانی، این است که همسر و فرزندان باید رضایت داشته باشند. یک روز آمد، کنارم نشست و گفت «طاهره، همراهم، زندگی من، نفسم، تا حالا کاری نبوده که ازت بخوام و دریغ کرده باشی. تورو خدا، بیا آخرین دین ات رو به همسرت از ته قلب ادا کن». می دانستم چه می خواهد! او رضایت مرا می خواست برای رفتنش؛ تنها چیزی که نمی خواستم و نمی توانستم بهش بدهم. آن روزها، حال من بهتر از حسین نبود. او از دل کندن حرف می زد و رفتن؛ من از ماندن و نرفتن و دل نبریدن. به خودم می گفتم: چی می شه؟ بزار این دین به گردنم بمونه! اخه اگه حسین شهید بشه، چه کار می کنی؟! می تونی رو پای خودت بایستی؟!‌خیلی حسین رو دوست داشتم؛ ولی مهم تر از آن، برام عاقبت بخیری اش بود. نبودنش، برام خیلی سخت بود؛ ولی من هم مثل خانم هایی که همسرشان شهید شده بود، می گفتم: حیف حسینه که با مرگ طبیعی بمیره!حسین اصرار داره بره سوریه و دین اش رو ادا کنه؛ چرا من نتونم؟! اگه نمی تونم برای دفاع از حریم حضرت زینب (س) کاری بکنم؛ اگه نمی تونم خودم بجنگم، دست کم می شم هم پیمان شوهرم. ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : دوم 🔻قسمت:بیست و هفت به خودم که می آمدم، می دیدم حسین دارد از حسرت هاش می گوید؛ از جا ماندنش؛ از غبطه خوردن به حال دوستان شهیدش که رفتند و تنهاش گذاشتند. حال حسین عذابم می داد. چه کار می‌توانستم بکنم؟! حالش بد که نه؛ مثل همیشه نبود. خودش به سختی خودش را می‌شناخت. با خودش هم غریبه بود. نمازش، جور عجیبی شده بود؛ قنوت هاش، گریه هاش، سجده هاش. می دانستم گمشده ای دارد، و تا آن را پیدا نکند، آرام نمی‌گیرد. جلوی تقدیر را هم نمی توانستم بگیرم. مثل آب و شیر باهم قاتی شده بودند. گفتم: خدا داره من رو امتحان می کنه. این، امتحان حسین نیست. حسین، از چهارده سالگی در این امتحان پیروز شده. این، امتحان منه! نباید سست بشم. ممکنه این فرصت رو از دست بدم. مثل خود حسین، به خدا توکل کردم. گفتم حسین، راضیم به رضای حق. لبخندی از سر رضایت نشست روی لب هاش. سرم را آورد پایین، و بوسید. گفت طاهره، سربلندم کردی. فردا شب، روضه حاج قاسم دعوت هستیم. دلم می خواد خودت بهش بگی راضی هستی. گفتم باشه! باز گفتم حسین، من هم یه چیزی ازت می خوام. گفت بگو عمرم! هرچی که باشه! گفتم شفاعتم رو. دست هاش را روی چشم هاش گذاشت و گفت اگه لایق باشم. فردا شب شد. همه با هم رفتیم منزل حاج قاسم. بعد از روضه، با حسین رفتیم کنار حاج قاسم. حسین دلهره داشت، پشت سر من ایستاد. سلام کردم. بعد از احوال پرسی گفتم حاج آقا، اومده ام یه خواهشی از شما بکنم؛ به حرمت این شب های عزیز، نه نگین! به حرمت چادرم، قسم تون می دم نه نگین! حاج قاسم، نگاهی به حسین که پشت سر من ایستاده بود، کرد و گفت بفرمایید. از خدا خواستم که بهم توان بدهد و طوری حرف بزنم که سردار سلیمانی، متوجه لرزش صدام نشود. گفتم حاج آقا، رضایت بدین حسین بره سوریه. می دونستم حاج قاسم اصلا موافق نیست؛ ولی زمانی که وساطت و قسم دادن مرا دید، دوباره به حسین نگاه کرد و با اکراه گفت باشه! اگر شما راضی هستین، من حرفی ندارم. حسین با شنیدن این حرف، دیگر روی پای خودش بند نبود... زمانی که برگشتیم خانه، تا صبح نخوابید. فقط نماز و قرآن خواند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل :دوم 🔻قسمت: بیست و هشت روز اعزام حسین رسید. موقع رفتن گریه ام گرفته بود. دستش را گذاشت رو شانه ام ،و می گفت «توکه مقاوم تر ازاین حرف ها بودی! حالا که من نیستم، تو مرد خونه ای. بچّه ها رو به تو می سپارم. طاهره، تو روخدا سعی کن وابستگی ات رو بهم کم کنی. من دارم می رم برای دفاع از حرم کسی که اُسوه ی صبره! طاهره، به خاطر حضرت زینب، صبرت رو زیاد کن ». گفتم «حسین، آخه تا امروز، هیچ وقت ازت جدا نبودم. دوری ات برام خیلی سخته! به خدا، هروقت که مأموریت می رفتی، به من و محمد، فاطمه و احسان خیلی سخت می گذشت؛ چه برسه به حالا که…». گفت: طاهره، از امروز به بعد ممکنه روزهای سخت تری داشته باشین! از امروز به این فکر کن که دیگه من نیستم. از امروز یاد بگیر برای بچّه ها پدری هم بکنی. می دونم سخته؛ ولی تورو خدا تحملت رو مثل همیشه زیاد کن. جلوی بچّه ها طوری رفتار کن که ازت یاد بگیرند و ببینند چه مادر صبوری دارند! من که نتونستم زحماتت رو جبران کنم؛ ولی از خانم حضرت زینب می خوام که اجرت رو زیاد کنه… حرف هاش، بوی رفتن و دل کندن می داد. دلم هُری ریخت. در طول این سال ها،خیلی حرف های جدی باهم زده بودیم؛ اما لحن این آخری ،با همه ی آن ها فرق داشت. دلم را آتش زد. نگاهی به لباسش کرد و گفت «طاهره، ببین من شبیه حاج قاسم شدم!» خندیدم و گفتم :«آره!» بچّه ها را بغل کرد و بوسید. گفت « تابرگردم، مراقب خودتون و مادرتون باشین. ». نوبت به احسان رسید. بلندش کرد. احسان را کمی بالاتر از سرخودش برد. نگاهش کرد. دوباره محکم بغل کرد. بهش گفت «احسان،ببین پسرم ،تو دیگه مرد شده ای. نیاز نیست بهت سفارش کنم. تو باید مواظب خواهر و برادرت و مامانت باشی. ». احسان گفت«باشه، بابا! کی بر می گردی؟». خندید و گفت «هروقت خدا خواست. ». سینی آیینه و قرآن را بالاسرش گرفتم. قرآن را زیارت کرد. دوباره نگاهی به من و بچّه ها کرد. چمدانش را برداشت و رفت. یک کاسه ی آب ،پشت سرش ریختم. آیت الکرسی خواندم. گفتم «حسین ،یادت نره ! منتظرم برگردی. ». با لبخند تلخی که روی لب هاش بود، جوابم را گرفتم؛ که این رفتن شاید تا آخر عمرم چشم انتظاری داشته باشه حسین چهارده ماه سوریه ماند. از آنجا هرروز زنگ می زد و احوال مان را می پرسید. دیگر عادت کرده بودم. دست تنها از پس همه ی کارها بر می آمدم ؛ کارهای خانه ،خرید ،رسیدن به کار بچّه ها ، کارهای بیمه و…نگرانش بودم؛ ولی انگاری خود حضرت زینب سلام الله علیها ، بهم صبر داده بود. بی تابی نمی کردم. سرنماز، مرتب دعا می کردم که «خدایا ، فقط زنده و سالم باشه!». ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
366 - اعوذ بالله پیامبر اکرم ص فرموده هر کسی صبح سه بار بگوید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و سه آیه آخر سوره حشر را بخواند  خدا هفتاد هزار فرشته را مامور میفرماید تا شب برای او صلوات بفرستند. مرحوم آیة الله حسنزاده آملی - منهج الصادقین - ج1 - ص24
﷽ 🎇 👨‍👩‍👧‍👦 والدین : ● رسول خدا (ص) فرمود: "مردى نيست كه نگاه مرحمت به پدر و مادرش بنمايد مگر اينكه خداوند براى هر نگاه براى او يك حجّ مقبول مى‏نويسد. سؤال شد: اى رسول خدا! گرچه در يك روز صد بار به او بنگرد؟ حضرت فرمود: آرى گرچه در روز صد هزار بار به او بنگرد". رسول خدا (ص) فرمود: "نگاه به چهره پدر و مادر عبادت است". ■ (منابع فقه شیعه، ج 26، ص 909). ................................ 💥 ﷽《وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلَىٰ وَالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (۱۵) أُولَٰئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ (۱۶)》. (احقاف ۱۵ و ۱۶). ● ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل می‌کند و با ناراحتی بر زمین می‌گذارد؛ و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است؛ تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ گردد می‌گوید: «پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی بجا آورم و کار شایسته‌ای انجام دهم که از آن خشنود باشی، و فرزندان مرا صالح گردان؛ من به سوی تو بازمی‌گردم و توبه می‌کنم، و من از مسلمانانم! آنها کسانی هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول می‌کنیم و از گناهانشان می‌گذریم و در میان بهشتیان جای دارند؛ این وعده راستی است که وعده داده می‌شدند. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹می‌خواهید خدا عاشق شما شود ؟ قلم میزنید برای خدا باشد ... ‌گام ‌برمی‌دارید برای خدا باشد ... ‌سخن می‌گویید برای خدا باشد ... ✅همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛ 🖤🥀
💔 یا اباعبدالله... در گوشه ی قلب من فقط غم مانده یک کـوه غـم و غصـه و ماتـم مانده تقـویـم دل سـوخـتــه ام می گویـد: چهـل روز فـقــط تا به محرم مانده! 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رقیه دلم تنگ شده برات عزیزدلم😭 ❤️‍🩹 صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله مهربون اربابم ♥️حسین(ع) شبتون حسینی 💫 🌹@tarigh3