کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: سوم
🔻ادامه قسمت: ۶۱
تا شد بعد از عملیات والفجر8.
فهمیدم تقریباً همه ی دوستان حسین شهید شده اند. از آن جمع، حسین مانده بود و حسین. یاد خوابش افتادم که برایم نیمه تمام گفته بود.
فقط گفته بود《آینده ی روشنی داره؛ولی...》.
رفتم حسین را توی قرارگاه پیدا کردم.
مشخص بود اوضاع روحی خوبی ندارد. دل پردردی داشت!
از عملیات گفت؛ از بچّه هایی که جای خالی شان بدجوری احساس می شد.
ازش خواستم خوابش را بگوید؛ باز طفره رفت و خوابش را نگفت.
مطمئن شده بودم اتفاقی قبل از عملیات والفجر8 افتاده بود که خود حسین می دانست در این عملیات قرار نیست شهید شود.
از آن روز به بعد، حسین را آرام تر از قبل می دیدم.
فقط دنبال خودسازی بود.
بعضی شب ها، گوشه ی خلوتی را پیدا می کرد؛
باخدای خود راز و نیاز می کرد و نماز می خواند...
همرزم شهید: محمد شرفعلی پور
بعد از مدّتی، به منطقه ی اروند رفتیم.
قرار بود عملیاتی در آنجا بشود.
قبلاً ژاندارمری در آنجا مستقر بود و از خط حفاظت می کرد.
همین که خط به بچّه های لشکر تحویل شد، حفاظتش هم به عهده ی خود لشکر افتاد.
اروند، دارای چهار نهر بود که هر یک با هم سی کیلومتر فاصله داشتند.
کنار هر نهر، پنج نفر از بچّه ها برای حفاظت مستقر شده بودند.
مقر اصلی واحد ما، کنار نهر اوّل به نام《علیشیر》بود؛ سنگری دو در سه که با بلوک ساخته شده بود.
ادامه دارد.....
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل : سوم
🔻ادامه قسمت : ۶۲
مسئول واحد، آقای حسین یوسفالهی، و جانشین واحد، آقای محمد رضای کاظمی بود.
حسین بادپا، کنار محمدرضا بود. سنگر بعدی، حدود ۳۰۰ متر با این سنگر فاصله داشت.
بین این سنگر ها، یعنی از این نهر تا نهر بعدی، درخت نخل، نیزارهای بسیار بلند، چولان و ... بود.
سنگر ما، در کنار آخرین نهر بود. تنها راه ارتباطیمان، یک تلفن قورباغهای بود که سیم آن، بیشتر اوقات، به علت خمپاره هایی که عراقی ها میزدند، یا بالا آمدن آب، یا برخورد پای گراز قطع بود.
یک روز، تلفن ما قطع شده بود. حسین با یک تلفن سیار، از نهر علیشیر به بعد، سیم ها را وارسی میکرد تا جای قطع سیم را پیدا کند و ارتباط بین قرارگاه و سنگرها، زودتر برقرار شود.
وقتی به سنگر ما رسید، شب شده بود.
غروب که میشد، تاریکی هوا و گرازهایی که لابهلای نیزارها بودند، بر وحشت محیط میافزود.
حسین میترسید این راه را برگردد.
به من گفت «محمد، تلفن رو بردار، به محمدرضا زنگ بزن، بگو من امشب اینجا میمونم.»
گفتم «حسین، بهتره خودت زنگ بزنی.»
یکی دیگر از بچّه ها که آنجا بود، گفت «من زنگ میزنم.»
تلفن را برداشت و زنگ زد. محمدرضا کاظمی گفت: نه
حسین باید امشب برگرده.
ادامه دارد…
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز دلم
ما بی دلیل عاشقت نشدیم
ما زندگی مان با اسم تو می چرخد ..
#ماروبرگردونپیشخودت❤️🩹
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم ♥️حسین(ع)
💫شبتون و عاقبتتون حسینی 💫
🌹@tarigh3
🌱دعا برای ظـــــهورش چه لذتــی دارد
غلام درگه مهـــــدی چه عزتـــی دارد...
🌱بمان همیشه منتظر و بیقرار دیدارش
که انتظـار ظــهورش چه قیمتی دارد...
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷
شبتونمهدوی
التماس دعا
🌹@tarigh3
.
#قرار_شبانه
به نیت تعجیل در فرج امام زمان عج
هدیه محضر مادر بزرگوارشون
حضرت سیده نرجس خاتون سلام الله علیها ۵ شاخه گل صلوات 🌷🌷🌷🌷🌷
.#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
طبق قرارمون
تا چهلمین روز شهادت آقای رئیسی و همراهانشون
این صلوات ها را به نیابت از این عزیزان محضر مادر امام زمان عج تقدیم می کنیم 🌷
.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌱🌱🌱 و اما جواب سوال☺️ نجف را از آنجا نجف گفته بودند که این سرزمین به کلی زیر آب بوده و پس از آنکه
🌹اسامی برندگان مسابقه کانال طریق الشهدا.....😍😍