eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
قبلاًوسیله‌ای‌بـود برای‌برگشت‌سمت‌خـدا، ولی‌الان‌شده‌یک‌توجیه، جهت‌آرام‌سازی‌وجـدانِ آدمی،حین‌انجام‌گنـاه .
‏همه‌مون روزهای سخت خاص خودمون رو داریم، ولی اگه امروز برات یکی از اون روزهاست می‌خوام بهت بگم که: خدا بزرگه، بزرگتر از هر مشکلی که الان تو فکرشی...
تنهاییت رو بده دستِ خدا اون بلده آرومت کنه أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
‏یه جور عجیبی به خدا اعتقاد دارم... غرق تو بدبختیم باشم، بازم می دونم یه حرکتی میزنه، یا یه مصلحتی تو کارش هست!!
یاد بگیر آدما رو قضاوت نکنی، تو خدا نیستی...!!
تغییر زمان میبره... ساختن زمان میبره... بهتر شدن حست زمان میبره... و همه ی اینها طبیعیه
نقشه های خدا هميشه از خواسته های ما قشنگ‌تره...
درونم مدام میگه: یقیناً کلهُ خیر..‌.
حاجت این جیگر رو بده که داره خطرناک میشه 😂😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ گریه های مداوم زن روستایی هنگام بازدید از روستای مرزی و کارگاه قالیبافان این روستا در سفر به خراسان جنوبی
. دیشب گفت برنامه‌ای نداره و ادامه دهنده راه و برنامه‌های رئیس جمهور شهیده ۳۷ بارهم گفت سیاست‌های مقام معظم رهبری
اگه تا آخر همینطوری که دیشب بود بمونه، خود جلیلی هم بهش رأی میده 😂
مادر شهید عجمیان: در دادگاه بدوی حکم اعدام آن آقای دکتر (حمید قره‌حسنلو‌) آمد، اما آقای ولایتی و آقای از او حمایت کردند و در دادگاه دیگر حکم اعدامش لغو شد. شهید عجمیان همونیه که استخونهاش زیر دست و پای طرفداران زن، زندگی و آزادی خورد شد. پزشکیان رو بیشتر بشناسید.
رو انتخاب رفیق هاتون حساس باشین رفیـــق هم میتونه به پرواز تا خدا ببرتت هم به پایین ترین نقطه جهان🤍🌿!' 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔻ادامه قسمت: ۶۷ شب شده بود. توی قرارگاه شهید کازرونی خواب بودم. یوسف‌الهی، من رو از خواب بیدار کرد. گفت «محمدرضا، ما هر دو مسئولیت‌مون خیلی سنگینه. در قبال جون تمام بچّه هایی که اینجا هستن، از بسیجی گرفته تا سپاهی و... مسئول‌ایم. این‌ها، امانت دست ما هستن. ما نمی‌بایست هر دو می‌ اومدیم. یکی از ما می‌بایست اونجا، بالای سر بچّه ها می‌موند. الآن حسین بادپا سرپست خوابیده! خودت بهتر می‌دونی؛کار ما خیلی حساسه. آماده شو، همین الآن برو اونجا.». من‌ هم چون به تمام گفته های حسین یوسف الهی ایمان قلبی داشتم، بدون معطلی پا شدم و لباس هام رو پوشیدم. همین که اومدم خداحافظی کنم و سوار ماشین بشم ، حسین، من رو صدا زد. گفت«حسین بادپا ،همین الآن از خواب بیدار شد. دیگه نیازی نیست الآن بری. بیا بخواب. فردا صبح، بعد از نماز صبح حرکت کن.». وقتی اومدم جریان رو از خودت پرسیدم ،داشتم به یوسف الهی شک می‌کردم. وقتی گفتی خواب نبوده‌ای، دیگه پیغام یوسف الهی را بهت ندادم. ادامه دارد...... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔻قسمت :۶۷ حسین پرسیده بود: چه پیغامی؟! محمدرضا، با ناراحتی گفته بود: حسین یوسف الهی، صبح که داشتم می اومدم، گفت بهت بگم حسین بادپا، تو در این جنگ شهید نمی شی! حسین، با شنیدن این حرف، خیلی به هم می ریزد. محمدرضا که می بیند حسین خیلی ناراحت شده، می‌گوید چون تو گزارشت صداقت نداشتی، در این جنگ شهید نمی شی. اگر می خوای در آینده شهید بشی، از الان تصمیم خودت رو بگیر. حسین گفت: علی، حالا من چه کار کنم؟ چرا خوابم برد؟ چرا یوسف الهی، اون پیام رو داد؟ خیلی بی قرار شده بود. دل داری اش دادم و گفتم: حسین، هنوز این جنگ ادامه داره. هنوز فرصت هست. نومید نشو. خدای من و تو هم بزرگه. شاید قسمت ماهم شهادت بشه. به هیچ وجه نتوانستم با حرف هایم حالش را خوب کنم. از آن روز به بعد، حسین کمتر توی جمع می‌آمد. بیشتر دنبال خودسازی بود. بعد از این اتفاق دوست داشتم بیشتر حسین یوسف الهی را بشناسم. دنبال فرصتی بودم تا او را تنها ببینم. سرانجام دیدم و ازش پرسیدم: حسین جان، کراماتی داری! چیکار می کنی؟! از کجا می دونی؟! گفت: شب ها که می خوابم، مثل آدم می خوابم. با تعجب گفتم: مگه آدم ها چه جوری می خوابند؟! گفت: برو دنبالش. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔻قسمت: ۶۸ همرزم شهید :رضا نژاد شاهرخ آبادی شب های قبل از عملیات والفجر ۸، گروهی از رزمنده ها به اصلاح و تزکیه ی نفس مشغول بودند. به قول بچّه ها ،فتیله ی عرفان شان را بالا کشیده بودند. تاصبح عبادت می کردند، از هم حلالیت می گرفتند و وصیّت می کردند. شب عملیات والفجر۸، شب خطر بود و سفر. حاج قاسم کنار ساحل ایستاده بود. پشت سر بچّه ها دعا می خواند. من و حسن یزدانی و بقیه ی بچّه های غوّاص، بچّه های شناسایی و اطلاعات عملیات به آب زدیم. به سمت ساحل دشمن حرکت کردیم. در لحظه ی شکستن خط و درگیری با عراقی ها، هوای مه آلود و نم نم باران به کمک مان آمد. نیروهای دشمن غافل گیر شده بودند. پس از کمی مقاومت پا به فرار گذاشتند. به لطف خدا ،خط را شکستیم و تحویل گردان ها دادیم و برای استراحت برگشتیم به سنگری که توی شهر علیشیر داشتیم. بچّه ها با رمز «یافاطمةالزهرا» با غافل گیری نیروهای عراقی از اروند عبور کردند. عکس العمل عراقی ها درلحظات اولیه ی عملیات و رویارویی باموج های گسترده ی نیروهای ایرانی که به سرتاسر خط دشمن هجوم برده بودند، غیرمنتظره و تعجب انگیز بود. به علت گستردگی محورهای هجوم، عراقی ها تا سه روز سردرگم بودند و نمی توانستند در برابر هجوم نیروهای ایرانی اقدامی جدّی نشان بدهند. نیروهای ایرانی ، پس از تصرف کامل «فاو» در محورهای «بصره» «ام القصر» و «البحار» به پیش روی خود ادامه دادند تا عراقی ها راهرچه بیشتر از شهر فاو دور کنند. البته بعد ازسه روز ،دشمن ،حملات خودش را شروع کرد. درگیری های سختی بین طرفین رخ داد… 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا