🔸روز عید است و همه دیدن سادات روند
سید و سرور ما! خیمهی سبز تو کجاست؟💚
#امام_زمان_عج
#غدیر_عهدی_با_مهدی
.
🌹🌹🌹
خلاصهی بخش اول صحبتهای حضرت آقا:
همهمون باید از امیرالمؤمنین علیه السلام یاد بگیریم.
حضرت آقا گفتن:
اصلح کسیه که از ظرفیتهای کشور استفاده کنه.
الان بعضی طرفدارای بعضی کاندیداها برای خودشون از این جمله استفاده میکنن
😁😁😁😁
حضرت آقا فرمودن:
بعضی از سیاسیون ما فکر میکنن باید آویزون قدرتهای دنیا بشن!!
.
قشنگ جواب پزشکیان و پورمحمدی رو دادن انگار 😁
فرمودن:
ملت ایران اجازه نخواهد داد سرنوشتش رو دیگران بنویسن.
.
تکبییییییییر
🌹@tarigh3
🇮🇷✌️🇮🇷
چکیدهی بخش دوم بیانات امروز #رهبر_معظم_انقلاب
اصلح کسی است که در درجهی اول به مبانی انقلاب و نظام اعتقاد قلبی و واقعی داشته باشد.
شهید رییسی واقعا اعتقاد داشت.
اصلح در درجهی بعدی کسی است که کارآمد باشد؛ شب و روز نشناسد؛ دنبال کار باشد؛ توانایی برای کار کردن داشته باشد.
ما امکانات بسیاری در کشورمان داریم. بعضی از دولتها واقعا از این امکانات استفاده نکردند، بعضی از دولتها استفاده کردند و بعضی هم خوب استفاده کردند. دولت آقای رییسی به خوبی استفاده کرد و اگر این دولت ادامه پیدا میکرد بسیاری از مشکلات کشور حل میشد.
بعضی از امکانات ما:
جمعیت جوانان تحصیلکرده که در منطقه هیچ کشوری به اندازهی ما جوان تحصیلکرده ندارد.
هوش ایرانی
معادن عظیم کشور، جمعیت ما یک صدم جمعیت دنیاست ولی پنج برابر معدن داریم.
موقعیت جغرافیایی؛ ما میتوانیم وسیلهی ارتباطی شمال و جنوب و شرق و غرب دنیا باشیم. مرحوم رییسی مقدمات این کار را فراهم کرد، انشاءالله دولت بعدی بتواند این کار را انجام دهد.
مرز طولانی آبی
دریاهای حنوب و شمال
تعداد همسایگان
بازار بزرگ منطقه و بازار هشتاد میلوینی کشور
تنوع اقلیمی کشور
شبکهی راه آهن و جاده در سرتاسر کشور
توانمندیهای فنی جوانان ما
مناطق آزاد تجاری و مناطق ویژهی اقتصادی
میراثهای فرهنگی و تمدنی کشور
امکانات گردشگری
ایمان مردم کشور و...
کسی که بتواند از این امکانات استفاده کند، او اصلح است. کسانی که چشمشان به خارج از مرزهای کشور باشد، این ظرفیتها را نمیبینند. وقتی نبینند نمیتوانند استفاده کنند.
🌹@tarigh3
در این چند مناظره؛
از دکتر پزشکیان چند مورد خوب دیدم👇
شاگرد اول کلاس بودند...خودشان گفت!
اهل پارتی بازی نیستند...خودشان گفت..
اهل سوء استفاده و رانت خور و...هم نیستند...خودشان فرمودند..!
دروغ هم نمیگوید...خودشان گفتند.
ولی چند سوال🤚
سر دسته دروغ گوهای عالم در ستاد دکتر چه میکنند؟
اسم ببرم؟
لیست تبلیغاتی دکتر روحانی همین الان در ستاد دکتر پرشکیان جمع هستند!
چگونه میتوان باور نمود دولت دکتر با دولت حسن روحانی توفیر دارد؟
رفقای فابریک دولت حسن اقا را دور خودتان جمع کرده و بازهم میگویید من با حسن روحانی کاری ندارم؟
همین دیشب از دکتر ظریف تبری جسته و گفتید صحبت دکتر در باره مصوبه مجلس در باره هسته ای راقبول ندارید!
پس این اقایان در ستاد شما برای بردن اتش امده اند؟
کارشناسان شما همه از دولت روحانی به ارث رسیدند!
کدام گپ را باور کنیم؟
#نه_به_پزشکیان
#انتخابات
من تا حالا نشده بود نسبت به صدای کسی واکنش نشون بدم
ولی وقتی پزشکیان نهجالبلاغه و قرآن می خونه
اصلا گوش نمی دم
حالم بد می شه
°•🌱
♻️انس با نهج البلاغه : شهید مدافع حرم پویا ایزدی
علاقه زیادی به نهج البلاغه داشت.
زیاد هم آن را میخواند.
به هرکس که میخواست هدیهای بدهد نهجالبلاغه در اولویت اولش بود.
هدیهی اولین سالگرد ازدواجشان هم نهجالبلاغهای بود که به همسرش داد.
همیشه توصیه میکرد: «سعی کنید مرتب این کتاب را بخوانید و با آن انس بگیرید که یکی از اثرات انس با نهج البلاغه پی بردن به بیارزش و پوچ بودن دنیاست.»
🌺شهید پویا ایزدے
✍🏻راوۍ: دوست شهید
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#غدیریام
رهبر انقلاب:
اصلح کیست؟
👈🏼 کسی که به مبانی انقلاب اعتقاد قلبی و یقینی داشته باشه
کسیکه کارآمد باشد
از عناصر خوب و کارآمد استفاده کند
🔷 "اصلح" در نگاه رهبری کیست؟
۱. کسی است که در درجه اول به مبانی این انقلاب و نظام اعتقاد قلبی و واقعی داشته باشد و به این راه اعتقاد داشته باشد.
۲. کارآمد باشد.
۳. شب و روز نشناسد.
۴. توانایی داشته باشد برای کارکردن.
۵. توان کار و نشاط کار داشته باشد.
۶. از همه ظرفیتهای کشور استفاده کند.
#انتخابات
#کاندیدای_اصلح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نحوه گرفتن عیدی کاندیداها از قاضی زاده هاشمی دقت کنید!!
پورمحمدی انگار داره ارث باباشو میگیره 😐
جلیلی چقدر مهربونه و زاکانی چقدر محترمانه بوسید پول رو به عنوان تبرک.
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر شهید نشانی است از یک راه ناتمام!
و حـــــالا تـــــو مـــــانده ای و یــــــک شــــهید
و یـــــــک راه نـــــاتـــــــمام...🌱
فــــــانـــــــوس را بــــــــردار و راه خــــونـــــیـــن
شهید را ادامه بده...✌️
#شهید_بابک_نوری
🌹@tarigh3
نزدیك عملیات بود؛
میدونستم تازه دختردار شده.
یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون...
گفتم این چیه؟
گفت عكس دخترمه
گفتم بده ببینمش
گفت خودم هنوز ندیدمش!
گفتم چرا؟
گفت: الآن موقع عملیاته. میترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد...
#شهید_مهدی_زینالدین
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم:گردان سوارزرهی وشغل آزاد
🔻قسمت:۸۵
هم رزم شهید: عباسقطب الدینی
من و حسین، هم شهری بودیم.
من، بچّه ی روستای بهرمان نوق رفسنجان و جزءگردان غوّاص بودم، و حسین، بچّه ی خود رفسنجان و از بچّه های شناسایی اطلاعات.
برای عملیات والفجر۸، بچّه های شناسایی عملیات می بایست به هر صورت که شده،از اروند عبور می کردند.
همین رود اروند، باعث آشنایی من و حسین شد.
یکی از این بچّه های شناسایی، حسن یزدانی (شهید) بود که ۳۰ بار این مسیر را شنا کرده و برگشته بود.
حسین هم مانند حسن یزدانی، بارها و بارها این مسیر را برای اندازه گیری دقیق شنا کرده بود.
وقتی حسین از مأموریت می آمد، می دانستم خسته شده؛ ولی طوری برخورد می کرد که کسی متوجه خستگی اش نشود. شایدفکرمی کرد خسته تر از خودش هم کسی باشد.
ترجیح می داد هم رزمش استراحت کند.
با هم دوست های صمیمی شده بودیم.
با این که بعضی وقت ها، چندروزی همدیگررا نمی دیدیم، در اوّلین فرصتی که پیش می آمد، از حال هم خبر دار می شدیم.
تا آخر جنگ هم باهم ماندیم.
بعد از اعلام آتش بس، جنگ تمام شد.
حسین احساس می کرد که همه ی آرزوهایش را از دست داده.
باور نمی کرد که جنگ تمام شده و هنوز زنده باشد.
دیگر هیچ چیز برایش ارزشی نداشت.
نمی توانست به زندگی عادی خود ادامه بدهد.
نمی خواست باور کند که از قافله ی دوستانش جا مانده.
هر لشکری می بایست به شهر خودش بر می گشت؛ ولی این موجب نمی شد که دوستی ما به اینجا ختم شود.
گر چه پایان جنگ، برای او غم انگیز و مبهوت کننده بود، سعی می کرد تاآخر به عقاید و آرزوهایش وفادار بماند.
تنها چیزی که حسین را به ماندن و کار کردن تشویق می کرد، ادامه ی راه شهدا بود.
تنها هدفی که داشت ،خدمت به این مرز و بوم و سرزمینش بود.
این که کجا باشد و چه پست و مقامی داشته باشد،اصلاً برایش مهم نبود.
چند سالی از جنگ می گذشت.
از هم بی خبر نبودیم.
تااین که سال۱۳۷۳، بحث امنیت جنوب شرق پیش آمد.
لشکر ۴۱ثارالله کرمان، در رفسنجان، یک گردان سوار زرهی راه اندازی کرد.
باز خدا هوای ما را داشت و باهم همکار شدیم.
گردان سوار زرهی، مستقل بود.
مسئول اطلاعاتش،حسین شد.
کار این گردان، مبارزه با اشرار و قاچاقچیان منطقه ی جنوب شرق سیستان و بلوچستان و کرمان بود.
جنوب شرق کشور، به علت وجود این اشرار، بسیار ناامن شده بود.
مردم آنجا، به هیچ وجه احساس امنیت و آرامش نمی کردند.
یک مجموعه و مرکز اطلاعت راه انداختیم.
همان کارهای عملیاتی و اطلاعاتی زمان دفاع مقدس را به نحو دیگری گسترش دادیم. این بار ،شناسایی موقعیت اشرار ،شمار افراد و اسلحه و مهمات و وضعیت آن ها را به دست می آوردیم.
حاج قاسم ،همیشه کارهای سخت شناسایی را به بچّه های ما واگذار می کرد ؛که هم کارهای عملیاتی و هم اطلاعاتی اش با خودمان بود.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم : گردان سوارزرهی و شغل آزاد
🔻قسمت: ۸۶
همرزم شهید: عباس قطب الدینی
یکی از اشرار معروف، آدمی بسیار جانی و روانی به نام《ایدوک خان》بود.
ایدوک، حدود 120 قتل مرتکب شده بود. رعب و وحشت خاصی را در دل مردم منطقه ی《آورتین》در قلعه گنج انداخته بود.
مردم آن ناحیه، جرات بیرون آمدن از منزل شان را نداشتند. به قدری این ماجرا هولناک شده بود که خبر این ناامنی به تمام مناطق اطراف کرمان و به مقام معظم رهبری هم رسیده بود. ایشان فرموده بودند: این ایدوک کیه که با این گستاخی، مردم بیچاره را می کشه؟فوراً رسیدگی کنید.
بچّه ها فوری دست به کار شدند.
یک طرح عملیاتی ریخته شد. گروه ما، کارهای اطلاعاتی اش را می کرد.
من و حسین بادپا با دو ماشین شاسی بلند و دوازده نفر از بچّه ها به دو قسمت مساوی تقسیم شدیم.
مسئولیت این عملیّات، با حسین بود.
افراد ایدوک، حدود سی نفر بودند.
پشت سر هم به سمت آورتین حرکت کردیم. جادّه ی آورتین، پیچ در پیچ بود. ماشین حسین، جلوتر از ما حرکت می کرد.
به اوّلین پیچ که رسیدیم، ماشین حسین با ایدوک شاخ به شاخ شد.
با این که شمار افراد ما خیلی کمتر از اشرار بود، حسین، مثل دوران جنگ، با درایت، بچّه ها را فوری سازمان دهی کرد.
با شجاعت و شهامت او توانستیم در این عملیّات موفق شویم.
این منطقه را پاک سازی کردیم و نزدیک ۳۰۰۰ سلاح قاچاق و غیر مجاز را ضبط کردیم.
در این عملیات، ۳۰۰-۴۰۰ نفر از اشرار، سلاح به دست آمدند تسلیم شدند و سلاح هایشان را تحویل دادند.
تنها یکی از بچّه ها در این عملیّات به شهادت رسید.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم: گردان سوارزرهی و شغل آزاد
🔻قسمت:۸۷
همرزم شهید:رضا سلیمانی
یک بار برای درگیری با اشرار رفته بودیم«کهنوج».
برای مستقر شدن مان،
به جایی نیاز داشتیم. مسؤل مان، قبل از این که حرکت کنیم، با فردی روستایی صحبت کرده بود تا منزلش را برای مدتی
که آنجا هستیم، در اختیار ما قرار بدهد.
شب توی منزل نشسته بودیم. دیدم حسین هی به این طرف و آن طرف نگاه می کند.
خیلی به هم ریخته بود.
صاحب خانه، برای شام ماست و خرما اورد.
شام را که خوردیم، از او سؤالاتی درباره ی منطقه کردیم.
گه گاهی نگاهم به حسین می افتاد که هنوز در خودش بود.
این حسین، با حسین قبل از آمدن به اینجا فرق کرده بود. شب خوابیدیم. نماز صبح شد.
وضو گرفتیم و نماز خواندیم.
به حسین گفتم «چیزی شده از دیشب پکری؟!»
گفت«نه!».
سرگرم تعقیبات نماز شد. کمی طول کشید.
منتظر شدم. وقتی تمام شد، گفتم «تا هوا خنکه، پا شو بریم بیرون یه دوری بزنیم»
گفت«باشه.»
چند قدمی از خانه فاصله گرفته بودیم که گفتم «حسین ،جان من، چه اتفاقی افتاده که این قدر به هم ریخته ای؟! خوب نیستی؟
سر حال نیستی؟
جریان چیه؟»
گفت«نه. خوبم؟!»
کنجکاوی ام را بیشتر کرد. حتما چیزی فکر حسین را مشغول کرده بود!
خیلی اصرار کردم.
سرانجام بغضی که تو صداش بود، گفت«رضا، این بنده خدایی که ما توی خونه اش مستقر شده ایم،
آدم خیلی انقلابی و خوبیه.
دلش برای این انقلاب و مردم می سوزه.
ولی از روی ناچاری،
خونه اش را در اختیار ما گذاشته، اگه اشرار این منطقه بفهمند که ایشون به ما کمکی کرده، مطمئنا خودش و زن و فرزندش رو راحت نمی ذارند. به هیچ عنوان نمی تونه اینجا زندگی کنه.
مطمئنم وضعیت مالی اش خیلی خوب نیست.
از زمانی که ما اومده ایم، باخوش رویی از ما پذیرایی کرده. شاید کل توان مالی اش این بوده که همین نون و ماست رو برای ما آماده کنه.
خیلی ناراحت ام که ما قدر نمی دونیم.
اگر منزل یکی از ثروتمندهای اینجا می رفتیم، شاید سر
سفره ی امشب ما یه گوسفند بریون
می کرد. این گوسفند بریون، مقدار نا چیزی از مالش بود.
ولی این آقا شاید شام
بچه هاش رو به ما داده باشه...»
آن قدر حسین این قضیه را برای من تشریح کرد که تازه فهمیدم تمام دارایی یک فرد یعنی چی!
البته من بارها با چنین
موضوعی برخورد کرده ولی اصلا دقت نکرده بودم.
حسین، آن روز بدون این که به آن خانواده بر بخورد یا باعث ناراحتی شان
بشود، رفت کهنوج، وسایل مورد نیازشان را خرید و برگشت.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل : چهارم
🔻قسمت ۸۸ و ۸۹
هم رزم شهید: رضا سلیمانی
من و حسین، برای ماموریتی رفته بودیم جیرفت. میبایست کاری را می کردیم و زود برمی گشتیم کرمان. در برگشت، به منطقه دلفارد رسیدیم. هنوز چهل و پنج دقیقه تا اذان ظهر وقت داشتیم. حسین، جلوی مسجدی که کنار جاده بود، نگه داشت. نگاه به ساعتم کردم گفتم: حسین، هنوز چهل و پنج دقیقه به اذان مانده! عجله داریم. حرکت کنیم بریم راین، اونجا نماز می خونیم. قبول نکرد. گفت از کجا معلوم که برسیم؟ حرف زدن با حسین فایده نداشت حسین را از زمان جنگ می شناختم. می دانستم به نماز اول وقت خیلی اهمیت می دهد. تا از اذان منتظر شدیم و نماز خواندیم. سوار ماشین که شدیم، گفت رضا، می دونی ثواب نماز در مسجد چقدر زیاده؟! حالا اگه مسجد جامع باشه، ثوابش اینه... اگه نماز جماعت باشه، اینه... خیلی به این مسائل و جزئیات اهمیت می داد.
هم رزم شهید: محمد مطهری
در جنگ تحمیلی، دورادور شنیده بودم که حسین بادپا بسیار شجاع و نترس است. آن زمان، من در گردان بودم، و حسین در معاونت اطلاعات. ارتباط زیادی با هم نداشتیم. یک بار شنیدم که حسین، قبل از عملیات والفجر ۸ شب های زیادی بیدار بوده تا اندازه ی آب رودخانه را بگیرد و زمان جزر و مد آن را مشخص کند. حسین، جزء بچههای اطلاعات بود که می بایست از اروند وحشی عبور می کردند و شناسایی های لازم قبل از عملیات را می کردند. کوچک ترین اشتباه آن ها، جان همه ی بچه ها را به خطر میانداخت. شاید اصلیترین کار را حسین و دوستانش می کردند. مسئولیت شان، خیلی سنگین بود. حالا بیشتر راغب شده بودم ببینمش. بعد از جنگ، از او بیخبر نبودم. همچنان به همکاریاش با سپاه ادامه می داد. کم کم با اخلاق حسین آشنا تر می شدم. سال ۱۳۸۱ بود. قرار بود مقام معظم رهبری به استان سیستان و بلوچستان بیایند. ما به اتفاق جمعی از بچه های پاسدار و مسئولان اطلاعات رفتیم چابهار. حسین هم بین ما بود. هر وقت ماموریت می رفتیم، مسئول تدارکات سپاه، خیلی سخت گیری می کرد و می گفت ما نباید اسراف کنیم. این سخت گیری در مجموعه ی بچههای سپاه، بیشتر دیده می شد. ظهر بود. خیلی گرسنه شده بودیم. بچه ها می دانستند که قرار نیست زیاد هزینه بشود. پیشنهاد کردند که بروند کنسرو ماهی بخرند. حسین، تنها کسی بود که اعتراض کرد و گفت بابا، ناسلامتی اومده ایم چابهار، لب ساحل. خدا این همه ماهی متنوع برای بشر خلق کرده. حالا اگه لب ساحل نبودیم، کنسرو ماهی می خوردیم. الان که اینجاییم، خود ماهی رو می خوریم این هم اصلاً اسراف نیست. دیگه هزینه ی کنسرت شدن ماهی رو هم نمی دیم.
ادامه دارد......
🌹@tarigh3