وَ الذین آمَنُوا أشَدُّ حُبًّا لِلّه
و آنها كه ايمان دارند ، عشقشان به خدا
شديدتر است ..
سوره بقره - آیه ۱۶۵
🌹@tarigh3
مدعی خواست که از بیخ کَنَد ریشه ما
غافل از آن که خدا هست در اندیشه ما
مولانا.
«دنیایِ نکوهیده را رها کنید ،
زیرا این دنیا کسانی را رها کرده
که عاشق تر از شما به آن بودند ..»
امام علی.
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما را همـ از رزق آسمانیتان
نمڪ گیر ڪنید.
شاید رزق مُحـرممان را نوشتند:
- شـَـهْـادَتـــــ -
شهید_روح_الله_نوزاد
شهید_سجاد_طاهرنیا
شهید_مجتبی_بابائی_زاده
به مناسبت سالروز تولد #شهید_سجاد_طاهرنیا
شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
#عاقبتمونشهدایے🌸
🌹@tarigh3
.
سلام بر ابراهیم مظلوم🌹
نمیدونم چرا هر جا میرسیم و به روز و مکان و اقدام و طرح و کاری؛ باز یاد ابراهیم میافتیم
🍃در باغ شهادت همچنان باز است و نیکان می روند اما سید نورانی رئیسی رازی بود که با شهادتش آشکار شد :
👈 اول در همه دلها خانه ای داشت بی اینکه بدانیم ،
👈دوم بیش از عمرش خاطره داشت که علتش را نمی دانیم ،
شاید از نظر ریاضی چون کم می خوابید و استراحت نمی کرد یا از نظر اخلاق برکت عمر و یا از دیدگاه فلسفی وسعت وجود...
#هرگز_از_یاد_من_نخواهی_رفت
#شادت_گوارای_وجود
#شادی_روحش_صلوات
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
☆بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ☆ #روز_سی_و_نهم #چله_زیارت_عاشورا🌱 🏴 ۲۴مرداد ماه ۱۴۰۳
🕊 #شهید_علیرضا_کریمی 🕊
سال ۱٣۴۵ مقارن با ایام #ماه_مبارک_رمضان در محله سیچان اصفهان در خانواده کریمی فرزندی به دنیا آمد که نامش را #علیرضا گذاشتند.🖇
فقط چهار سالش بود که پزشکان به خاطر مشکل کبدی ازش قطع امید کردند و گفتند زیاد زنده نمی ماند.💔
روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید:" کار خوبی کردی که علیرضا را #نذر آقا ابالفضل(ع) کردی همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس #روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم."😳
علیرضا به طرز معجزه آسایی شفا می یابد تا در#نوجوانی رزمنده دفاع از وطنش شود. در عملیات #محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره، سر و دست و پای او مجروح می شود. بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد.😔
در آخرین دیدار با #خانواده اش به مادر می گوید: "ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم."😭
درسال ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۱منطقه عملیاتی فکه در #تنگه_ابوغریب هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و وقتی فرمانده اش می خواهد به او کمک کند نمی گذارد و می گوید:" شما فرمانده هستین برگردین به عقب و به بچه ها کمک کنین."
علیرضای ۱۶ ساله به سختی خودش را روی زمین کشیده تا به سمت تپه ها برود، که ناگهان یکی از تانک های عراقی عقده گشایی کرده و از روی پاهایش رد می شود. 🖤
سال بعد طبق پیش بینی اش، روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم #کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا می کنند و در روز #تاسوعای_حسینی تشییع می شود.🥀
🌹@tarigh3
🍃خصوصیات فردی و اجتماعی #شهید_علیرضا_کریمی
علیرضا از دوران طفولیت همواره برای نماز در مسجد بود.
هنگام نماز خواندن انگار خداوند در مقابلاش ایستاده و مشغول صحبت با خداست. اصلا عجله نمیکرد، ذکرها را دقیق و شمرده میگفت.
او میگفت «اشکال ما این است که برای همه وقت میگذاریم بجز خدا، نمازمان را سریع میخوانیم فکر میکنیم زرنگی کردهایم اما نمیدانیم آنکه به وقت ما برکت میدهد خداست.او از نماز خواندن و بیداری در سحر لذت میبرد.»
علیرضا بیداری در سحر و نماز را همیشه مخفیانه انجام میداد.
شهید به قرائت قرآن بسیار اهمیت میداد و به ترجمه معانی ان بسیار توجه میکرد، در مورد قرآن میگفت:«این قرآن مثل نامهای است که خدا برای ما نوشته است، ما نباید بدانیم خدا چه گفته و از ما چه می خواهد؟»
علیرضا به دعای توسل بسیار اهمیت میداد و میگفت «بعد از توکل به خدا ،توسل به ائمه معصومین حلال مشکلات است.»
اهل غیبت نبود، اگر از کسی ناراحت بود مستقیم با خودش صحبت میکرد، میگفت که به چه دلیل از او ناراحت است، اما پشت سرش حرف نمیزد.
بسیار کم حرف بود، اماوقتی صحبت میکرد کلامش بسیار جامع و کامل بود، همه جوانب کار را میدید و بعد حرف میزد، بنابراین بچهها روی حرف او حرف نمیزدند.
از پول توجیبی خود همیشه به صورت مخفیانه به افراد مستحق کمک میکرد.
زمانی که جبهه میرفت معمولا به کسی نمیگفت، میترسید ریا و یا نیت غیر خدایی وارد کارش شود، در ضمن پدرش به وی آموخته بودکه هر کاری انجام میدهی فقط برای رضای خدا باشد.
می گفت: «تربیت ما باید بر اساس تعالیم قرآن و اسلام باشد تا در همه مراحل موفق باشیم. چنانچه رهبر انقلاب فرمودند: برای پیروزی برهمه مشکلات باید تربیت اسلامی داشته باشید درغیراینصورت باز هم دولتها و قدرتها برما مسلط خواهند بود»
دروغ نمیگفت، نه شوخی و نه جدی، گویی میدانست امام علی علیهالسلام فرمودهاند: هیچ بندهای مزه ایمان را نمیچشد، مگر این که دروغ راچه جدی، چه شوخی ترک کند.
جلوی بزرگترها خیلی ادب را رعایت میکرد، و در جمع خانواده بسیار کم حرف بود ولی درجمع بچههای هم سن که قرار می گرفت بسیار انسان شوخ و بذله گویی بود،وبا این حال دقت داشت که ابروی کسی را نبرد و یاپشت سر کسی غیبت نکند.
به ورزشهای رزمی علاقه داشتند،ورزش را هیچگاه قطع نکردند حتی در جبهه و در زمان مجروح شدنش ادامه می دادند زیرااعتقاد داشتندانسان مسلمان باید قوی و نیرومند باشد.
🌹@tarigh3
💠 #شهیدی که برات #کربلا میدهد🥺
این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده دیدار کرده است...🌷
#بسم_الله
ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم🚶🏻♂️روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم😔. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد😭
هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام🖇️ علیرضا کریمی🖇️
👇🏻
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!!
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!
این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودم.انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود.
همان جا نشستم.حسابی عقده دلم را خالی کردم. 🥺
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد.
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
💠 #شهیدی که برات #کربلا میدهد🥺 این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده د
آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!
نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!
گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار😳🥹. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.
از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.
هشت روز قبل،با ورود کربلا,ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم.در ورودی حرم،برای لحظاتی حضور علیرضا،همان شهید نوجوان ،را حس کردم.ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم😭. سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود.
د زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.
پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم.عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم.هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما
علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود..
#شهید_علیرضا_کریمی
🌹@tarigh3
🔸 وقت خداحافظی مادر ازش پرسید:
علیرضا کی برمیگردی؟
گفت: وقتی راه کربلا باز شد..!
🕊 پیکر علیرضای ۱۶ ساله، ۱۶ سال بعد
مصادف با اعزام اولین کاروان به کربلا
در فکهی شمالی پیدا شد ...
🌹#شهید_علیرضا_کریمی
#کربلا #اربعین #امام_حسین
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
💠 #شهیدی که برات #کربلا میدهد🥺 این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده د
شادی روح شهید علیرضا کریمی
دسته گلی از فاتحه و صلوات نثار بفرمایید 🌷
ان شاءالله با توسل به این شهید بزرگوار
برات کربلای اربعین مون را گرفته باشیم امشب 🥺🤲
🌹@tarigh3
.
زندگی با آرامش
به لجنزاری مبدل خواهد شد
و زندگی با تحرک به مبارزه صِرف.
تنها و تنها آن زندگی میتواند
در تكاثر حقيقت باشد
كه چون موج با امواج
تلفيق حاصل كند
و تكثير پذيرد.
شهید #غلامعلی_پیچک
📷 شهید غلامعلی پیچک در کنار شهید محسن وزوایی
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه قصه اربعینی که شنیدنش توفیق میخواهد
🌹@tarigh3
#دلانه🕊🥺
يك نفر میگفت
# اربعین قیامت است ،
ازدحام است ،
نمیشود #زیارت بکنی...
و من با خود فکر میکردم
اولا که می رویم که شلوغش کنیم و
بعد کسانی که
#قیامت به سمت
#حسین (ع)
میروند
بی گمان اهل #بهشتند
اگر قیامت هم به ما اجازه دهند
به سمت
حسین (ع)
حرکت کنیم
بهشت را #حسینیه میکنیم
کاش قیامتمان اربعین باشد
و اربعینمان قیامت
يك نفر میگفت
اربعین را به یک پیاده روی #زنانه تبدیل نکنید،
شکوه اربعین به یک حرکت #مردانه است
و من با خود فکر میکردم
حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند
و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند
اربعین حرکت انسان به سمت انسان است فارغ از #جنسیت
و سن
و رنگ
و...
يك نفر میگفت
اربعین همین جاست
اربعین در خانه های فقراست
بروید خانه #فقرا موکب بزنید
و من رفتم
و دیدم
فقرا خانههایشان را به عشق
حسین (ع)
رها میکنند
و میروند کربلا
تا #پرچم اربعین را به پا کنند
چگونه اربعین درخانه های فقراست؟
در اربعین هم اصل #ضیافت دادن ها مال فقراست
يك نفر میگفت
اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند
پیاده نروید ،
عصر #تکنولوژی ست
و من با خود فکر میکردم
یا از کربلا پیاده میروی
تا حسین (ع)
را در #کوفه
و #شام زنده کنی
یا باید پیاده به کربلا برگردی تا
حسین (ع)
را درقلبت زنده کنی ،
با این پیاده رفتن هاست که گستره
حسین (ع)
قدم قدم عالم را فرامیگیرد
برای ما که سوار #دنیا شده ایم و از
حسین (ع)
فاصله گرفته ایم
لازم است تا #پیاده شویم
و قدم به قدم به اصل خویش باز گردیم
#عشق حسین (ع)
قلب ها را آرام فتح میکند
یک نفر میگفت
#عراق یک روز دشمن ما بود ،
نروید خون #شهیدان پایمال نشود
و من با خود فکر میکنم
خون کدام شهید پایمال می شود؟
همان که پشت لباسش می نوشت :
اللهم ارزقنا زياره کربلا؟
جنگ ما با #بعثی ها و صدام بود
نه با محبين
حسین (ع)
ما در این خاک یک عزیز دردانه گذاشته ایم
و به عشق او پا و دست و سر میدهیم
و میرویم تا جگر گوشه مان را ببینیم
يك نفر میگفت
عراق یک کشور در حال #جنگ است
و ضعیف است
و این #هزینه ها برای یک کشور جنگ زده روا نیست
من با خود فکر میکنم
چه کسی این کشور جنگ زده را مجبور میکند هزینه کند؟
عراق از اربعین قدرت میگیرد
عراق با نیروی
حسین (ع)
است که هرسال قوی تر میدرخشد
عراقیها فهمیده اند
حسین (ع)
یک قدمشان را هزار قدم جبران میکند
حسین (ع)
زیر #دِین هیچ کس نمی ماند
يك نفر میگفت
پیاده روی اربعین را
#حکومتی ها ساختند
و من با خود فکر میکنم
#زینب (س)
به کدام حکومت متصل بود
که از شام تا کربلا را پیاده آمد
جابر بن عبدالله انصاری
اهل کدام حکومت بود
که پیرمرد مجبور بود پیاده به سمت
حسین (ع)
بشتابد علمای بزرگ #شیعه،
مردانی که اسمشان کافیست
برای استناد،
وابسته به کدام حکومت بودند که راه میافتادند
پیاده،
شبانه،
از #نخلستان ها
پنهانی خود را به
حسین (ع)
میرساندند راست میگویند
اربعین یک حرکت حکومتیست
و آن هم حکومت
حسین (ع)
است که زن
و مرد
و پیر
و جوان
را از سرتاسر #دنیا جمع میکند
و به کربلا میرساند
خيلي ها خیلی چیز ها میگویند
بگذار بگویند
این ها یا #نمک گیر نشده اند
یا اهل نمک خوردن
و نمکدان شکستن هستند..
#11_روز تا #اربعین🏴
#اللهم_ارزقنا_زیارٺ_اربعین
🌹@tarigh3
حسین جااان
من آنقدرها بزرگ نشده ام
که بتوانم فراق اربعین را تاب بیاورم
من به مهربانی تو بر ما بیچاره ها دل بسته ام ..😭
#جامانده
و پیام هایی که همچنان می رسد از زائران کوی عشق💕
.
با این که هنوز نمیدانم نامم را در میان زائران اربعین نوشتهای یا نه، در خیالم، خودم را زائر اربعین میبینم که هیچ، به دنبال تو میگردم تا هر طور شده، یا همراهت باشم یا میزبانت..
اگر نام من در دفتر زائران اربعین نیست، بگذار تا لحظۀ آخر خبردار نشوم، میخواهم هم پاداش شوق زیارت را بگیرم و هم پاداش حسرتش را..🥺
آقا! اگر کاری کردهام که به عقوبت آن باید روی من خط بکشی و به اربعین حسین راهم ندهی، التماست میکنم مرا ببخش..😭
اگر بزرگ شدنم وابسته به هجران کشیدن است، التماست میکنم دلم را به اندازۀ صبوری بر فراق کربلا بزرگ کن.
من آن قدرها بزرگ نشدهام که بتوانم فراق اربعین را تاب بیاورم.. 💔
من به مهربانی تو بر ما بیچارهها دل بستهام..😭
🌹@tarigh3