eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
923 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
اينگونه ‌اگر مست‌ ترين مست‌ جهانم شور افتاده به جانم🌿 در مأذنه‌ی ميکده افزود خداوند؛ يک هم به اذانم😍
GolchinShab11Moharram[01] (2).mp3
1.42M
گلی گم کرده ام می جویم او را . . .
خانومایی که همسرتون کچله از اونجایی که ماندگاری ویروس کرونا رو سطحای صاف بیشتره شوهرتون از در که اومد یه دبه وایتکس خالی کنید رو سرش😂
ما مدعیانِ صف اوّل بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند
🌹اگر مبعوث نشده بودند؛ و نازل نشده بود... من پیامبرم را و کتاب آسمانی‌ام را انتخاب میکردم . "سیدعلی‌خامنه‌ای" 🌹
قرتی قرتی که می‌گن اینان 😍
✍ جگر شیر نداری سفر عشق نرو؟! خبرگزاری حوزه از بانوان غساله متوفیان کرونا در قم گزارش می‌دهد:🔻 ...شبیه فضانوردها شده‌اند. مردی از پشت در صدا می‌زند «خانم‌های کرونایی!» لبخندشان بعد از شنیدن این کلمه تعجبم را بیشتر میکند. نگاه متعجبم را که میبیند می‌گوید: «این اسمیه که آقایون وقتی میخوان اموات کرونایی رو تحویل بدن صدامون میکنن». ...آن‌طور که جعفری می‌گوید بعد از شیوع کرونا غساله‌ها راضی نمی‌شوند که تغسیل و تکفین اموات مبتلا به کرونا را انجام دهند و از طرفی هم در روزهای اول تجهیزات حفاظتی وجود نداشت و به همین خاطر با حکم شرعی اموات با تیمم دفن میشدند اما حالا اوضاع فرق می‌کند و بعد از توصیه رهبری در مورد لزوم تغسیل کامل اموات کرونایی آنها داوطلب شده‌اند که واژه «بی‌غسل و کفن» برای عزیز کسانی کنار هم نیاید. دو واژه ای که شیعه خاطره خوبی از آن ندارد. ...انگار چند سالی هست که باهم آشنا هستند. سلام گرمی می‌کنند و از حال هم میپرسند. چادر مشکی‌اش را برمیدارد زیر لب «بسم الله»ی می‌گوید و سراغ لباس‌هایش می‌رود. یک لباس سرهمی ضخیم زرد رنگ. از جنسش خبر ندارد اما میگوید که گفته‌اند این لباس‌ها ضدآب است. آخرنباید آبی به بدنشان برسد. شنیده‌است که واگیر کرونا با آبی که به بدن متوفی میرسد ضریب تصاعدی پیدا میکند و این لباس‌ها سنگر آخر است. زیپ لباسش را که میبندد میرود سراغ سایر تجهیزات، چکمه‌ها، دستکش‌ها و ماسک و آخر سر هم شلید محافظ صورت. حالا صدایش را به سختی میشنوم. از پشت چندلایه حفاظی که مجبور است ساعت‌ها بارشان را تحمل کند. ...اینجا غسالخانه بهشت معصومه قم است. همانجا که حالا پررفت و آمدترین روزهای سالش را میگذراند، یک قدم مانده به منزل آخر، که با مهمان ناخوانده‌ای به اسم کرونا روزهای شلوغی دارد و طلبه‌ها و نیروهای جهادی آمده‌اند تا به قول خودشان نگذراند هیچ میتی در این شلوغی روی زمین بماند. کاور را باز می‌کنند. نزدیکشان نمیشوم. میترسم. هم از دیدن میت و هم از احتمال ابتلا. برای این‌ها اما انگار اوضاع فرق می‌کند. پشت لباس زینب نوشته «جگر شیر نداری سفر عشق مرو» جگر شیر دارند انگار. روی صورتش قطرات عرق نشسته، لباس‌هایشان ضخیم است و ساعت‌ها ماندن در آنها اذیتشان میکند شیلدش را جلوی صورتش تکان میدهد که باد قطرات عرق روی صورتش را خشک کند. انگار که ذهنم را خوانده باشد می‌گوید: «همه بچه هایی که اینجا داوطلب شدن حتی تا قبل از این جسد کسی رو از نزدیک ندیده بودن. حتی غسل پدر و مادرهاشون رو هم انجام ندادن اما اینجا انقدر سعه صدر و آرامش دارند که آدم متعجب میشه.» ...خانم جعفری می‌رود و میت را از مسئولان آقایی که دم در حضور دارند میگیرد و به دوستانش تحویل میدهد. هنوز به سمت من نیامده که دوباره صدای یا اباعبدالله شان بلند میشود این بار بلندتر از دفعه قبل و با حزنی بیشتر. از بین حرف هایشان می فهمم که جوان است. گوشه چشم‌های زهرا هم خیس است می‌گوید: «جوان‌ترها را که می‌آورند دلمان بیشتر به درد میاد، همین چند روز پیش هم نرگس رو آوردن، خودم کاورشو باز کردم» اشکی که گوشه چشمش مانده بود بالاخره سرازیر میشود... 🌹
🌹ویژه خانمها🌹 خانم‌های عزیز! به حرف همسر خود گوش دهيد و كمتر با او سرسختانه مخالفت كنيد. دقت كنيد كه منظور ما، فراموش كردن ديدگاه‌ها و نظرات خودتان نيست بلكه ابراز آنها به نحوی است كه همسر شما فكر نكند شما حرف او را زير پا گذاشته‌ايد. مخالفت‌های يكباره، اكثر مردها را عصبانی می‌كند.
😄طنز_راهیان_نور این شهید شوهر میده‌!؟😇 یادمہ از اولین دوره هاے راهیان نور ڪہ رفتہ بودم،وقتے وارد هویزه شدیم قشنگے فضاش ما رو گرفت ...😇ڪسایے ڪہ رفتن هویزه میدونن چے میگم ... جلوے درش کفشاشو میگیرن و واڪس میزنن. از تونل سر بندها ڪہ عبور میڪنے میرسے بہ یہ حیاط ڪہ دو طرفش شهدا دفنن و چند تا درخت رو مزار بعضے شهدا سایہ انداختہ و دلچسبے فضا رو دو چندان میڪنہ 😊  یادمہ وارد شدیم و راوے روایت گرے میڪرد. یڪے از بچہ ها ڪہ سابقہ دار بود اصرار ڪرد بچہ ها بریم سر قبر 👈"شهید علے حاتمے"... پرسیدیم چرا بین اینهمہ شهید به اونجا اصرار دارے.گفت بیاین ڪارتون نباشہ...😍 رفتیم سر مزار شهید و مشغول فاتحہ و صحبت و دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایسادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت میڪشیدن جلو بیان... برام جاے تعجب بود خوب بقیہ شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحہ بخونن...ڪہ این رفیقمون گفت آخہ این شهید مسئول ڪمیتہ ازدواجہ😍 هر ڪے با نیت بیاد سر خاڪش سریع ازدواج میڪنہ (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن ) ما هم از قصد هے ڪشش میدادیم و از روے مزار بلند نمیشدیم . یهو راوے اومد بلند جلومون با صداے بلند وخنده  گفت:👈 آقایون این شهید شوهر میده‌ها ... زن نمیده به ڪسے ...یهو همه اطرافیان و اون خواهراے  پشت سرے خندیدند و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم ...البتہ راوی بہ شوخے میگفت ؛ خیلے بچه ها با نیت خالص اومدند و ازدواج هم ڪردند.