eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
867 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
8.9هزار ویدیو
49 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونی زیبایی چیه در گوش زمین زمزمه میکنی؛ صدایت را از آسمان میشنود... 🦋💕💕💕
رسول اکرم(ص): هرشب فرشته مرگ صدامیکند:ای ساکنان گورستان برای که رشک میبرید؟ مردگان گویند:به مومنانی که میکنندو ما نمیتوانیم..😔 🌹@tarigh3
. مرحوم حضرت آیت ‌الله مجتهدی تهرانی: 💚👈 را می ریزد. 📚👈 روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ، ⚡ مخصوصا در ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حسّ می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود . ◻ آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. 🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم را می ریزد. ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🕊برات شهادت از کانال کمیل🕊 _بعد از چاپ کتاب ، منطقه و مخصوصاً خیلی سر زبونها افتاد. همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه... فکه بوی می‌داد غربت عجیبی داشت. رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود.. این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته.. پاهای برهنه‌اش گواه مدعی من بود. رسیدیم پشت کانال.. سیم خاردارها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه امان نمی‌داد. 💔تنها چیزی که مرهم دلمون بود روضه آقا سیدالشهدا علیه السلام بود، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادم‌هایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت خواهش می‌کنم. من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم. اونها گفتند به هیچ وجه نمیشه. .اجازه نداریم. سید بغض کرد...بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم. گفت بچه‌ها وارد که شدید کنید و از شهدا حاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب باز شده. بوی عجیبی آمد. لحظه‌های سنگینی بود. سیدمیلاد در در بود و فقط داد می‌زد. خاک‌ها رو بر می‌داشت و به سر و صورتش می‌کشید. با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند..😭😭 سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه تو حال و هوای خودش بود... .