eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
654 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر این روزها محوطه گردان پر رفت و آمد شده و
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه قبل از عملیات بدر، سپاه برای تقویت نیروی خود و برای شکست نهایی دشمن تقاضای امکانات بیشتری از مسئولین کشور داشتند که با برخورد نامناسبی روبرو شدند. مسئولان کشور گمان می‌کردند که سپاه امکان و توان جنگیدن ندارد و در عین حال جرأت این را هم ندارد که نزد حضرت امام رفته و به این موضوع، اعتراف کند و در کنار این اتهام تعدادی از مسئولان با فرماندهان سپاه جلسه گذاشتند و ‌خواستند عدم موفقیت سپاه را در مدیریت فرمانده‌اش یعنی محسن رضایی، تعریف کنند. همین اقدامات، توان سپاه را از داخل هم به ضعف کشاند. همین بود که در طراحی عملیات بدر، روی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) و تیپ سید الشهدا(ع) که شامل نیروهای تهران بودند، حساب کرده بودند اما آنها در شب عملیات، پای کار حاضر نشدند. عمق اختلافات به روابط بین سپاه و ارتش به تعیین فرماندهی عملیات از میان یکی از آن‌ها هم کشیده شد. شهید صیاد شیرازی که قرار بود از طرف ارتش، با سپاه هماهنگ بوده و عمل کند، از عدم پشتیبانی کامل این عملیات از سوی‌ هاشمی‌رفسنجانی تعجب کرده بود و حتی موضوع را با محسن رضایی در میان گذاشت تا قبل از آغاز عملیات، این مسائل حل شود. همه این اختلافات در حالی بود که نیروهای رزمنده در عقبه منطقه عملیاتی مستقر شده بودند و هر لحظه امکان بمباران شدن توسط هواپیماهای دشمن می رفت. با همه این مشکلات، سپاه در شروع عملیات برنامه‌ریزی شده تاکید داشت و به دور از جنجال های حاشیه‌ای روی عملیات تمرکز نمود و وارد مراحل جدید کار گردید. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر قبل از عملیات بدر، سپاه برای تقویت نیروی
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه کارهای پشتیبانی عملیات رو به پایان بود. فرماندهان در بخشی دیگر از کارهای عملیات، به دنبال طرح مانور بودند. تقسیم بندی حرکت طولی و عمقی منطقه و بررسی طرح های ابتکاری که می توانست جلو دشمن را در پیشروی و پاتک ها بگیرد. یکی از این طرح ها مربوط می شد به شکافت دژ در صورت عدم تصاحب چهارراه خندق و رها کردن آب در منطقه توسط نیروهای تخریب لشکر هفت ولی عصر (عج). این واحد دو راه برای این کار داست. یکی استفاده از موشک رعد بود. موشکی با طول 12 متر و قدرت انفجاری بسیار زیاد و حمل بسیار سخت در مسافتی طولانی که اگر ترکش کوچکی در بین راه به آن اصابت می کرد، فاجعه‌ای عظیم رقم می خورد. لذا از این گزینه صرف نظر گردید و به سراغ گزینه دوم. یعنی استفاده از روش خرج گود و نیترات رفتند. انفجار دارای دو مرحله بود. یکی ایجاد حفره در دژ با استفاده از خرج گود و دیگری قرار دادن مواد منفجره در آن. این کار در حدود ده ساعت وقت می خواست تا انجام گیرد. این کار تنها بخشی از طرح بود که باید در عمل دید که آیا می توان با فشار بالا آب هور را وارد منطقه کرد یا خیر. و این طرح در صورتی بکار گرفته می شد که از پیشروی برنامه‌ریزی شده ناامید شده باشیم. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر کارهای پشتیبانی عملیات رو به پایان بود. ف
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ امشب آخرین شب جمعه ای را تجربه کردیم که بین برخی از بهترین ها نماز خواندیم و دعای کمیل قرائت کردیم و اشک ریختیم. وه! که چقدر نوشتن از آن شب راحت است و چقدر از آن حالات دور. به قول معروف "شنیدن کی بود مانند دیدن " "ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي وَ سَكَنْتُ إِلَى قَدِيمِ ذِكْرِكَ لِي وَ مَنِّكَ عَلَيَ " ... تاریکی چادر نمازخانه در آن شب چقدر زیبا بود و چقدر دلچسب. گاهی سر بلند می کردیم و زیر چشمی به چهره‌ای خیره می شدیم..... گونه ها غرق اشک بود و ناله ها بی ریا در فضا می پیچید. مداح به زیبایی می خواند و شور بچه‌ها اجازه تمام شدن مجلس را به او نمیداد. چقدر حرف ناگفته باقی مانده بود و چقدر حساب تسویه نشده روی دست مانده بود.... امروز، روز پرکاری بر بچه‌ها گذشته بود. کلاس های " ش، م، ر "، آموزش کمک های اولیه، قطب نما و.... و حالا بعد از یک روز پر کار، چقدر نشستن در صفوفی که فرماندهان دوش تا دوش، یکرنگ نشسته اند.... شهدای عملیات آینده نشسته اند، مجروحین و مفقودین نشسته اند، لذت بخش و معنوی است و خدایی! از چادر نمازخانه خارج شدیم. هوا کاملا تاریک شده بود و نور ماه به زیبایی بر محوطه گردان و چادرهای پراکنده در دشت، می تابید. ناخودآگاه ذهنم به چند روز آینده رفت، و برگشت از عملیات و جای خالی خیلی ها که دیگر بین ما نخواهند بود و دیدارشان به قیامت خواهد رفت. همان هایی که سبقت گرفتند و شهادت را عاشقانه در همان شب خواستند و به آن رسیدند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ این شب ها غوغایی پنهان در اطراف جزایر مجنون در جریان است. از انتقال آرام و بی سر و صدای نیروها گرفته تا تجهیزات جنگی و پشتیبانی. قایق ها و بلم ها بصورت شبانه به مناطق عملیاتی منتقل و لابلای نیزارها استتار می شدند. آخرین شناسایی ها بمنظور ثبت آخرین تغییرات دشمن در جریان بود و می بایست حاصل ده ماه شناسایی را که از دوست و دشمن مخفی نگهداشته شده بود به نتیجه برسانند. فاصله کمین خودی تا پد هشت، چیزی حدود چهل دقیقه قایق سواری بود و از آنجا تا خط دشمن که روی خشکی قرار داشت، چیزی حدود ده کیلومتر که باید پارو زنان طی می شد. یکی از مراحل کار ، شناسایی کمین ها، موانع و کانالها و توان دفاعی دشمن بود که قبل از خشکی قرار داده بودند. نیروهای شناسایی قرارگاه با تقسیم شدن در بین لشکرها، این نیروها را تا دل محل عملیات برده و در جاهایی خاکریز آنها را هم لمس کردند و هم به چشم دیدند و درک کردند. برای خنثی کردن کمین ها، فوگازها، سیم های حلقوی خاردار و چگونگی برخورد با دوشکاهها و چهارلول های آنها باید برنامه ریزی می شد و ابزار این کار به گروه تخریب داده می شد تا هر مانعی را از جلو خط شکن ها برداشته باشند و خطرات را به حداقل رسانده باشند که در این روزهای باقیمانده این کارها بخوبی در حال اتمام بود... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ این شب ها غو
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ امروز، با انجام نماز صبح و خواندن دعای عهد به سمت چادر ها رفتیم. امروز برایمان روز خاصی بود. امروز روزی بود که باید گام دیگری به طرف عملیات برمیداشتیم و به نقطه صفر عملیات می رفتیم. صبحانه ای خوردیم و کوله پشتی ها و لوازم شخصی را تحویل دادیم و دستی به چادر کشیدیم تا لنکروزهای زحمت کش جبهه برسند و.... ساعت ده صبح آنها هم رسیدند و دسته دسته بچه‌ها سوار شدند و خودروها با فاصله به سمت جزیره مجنون حرکت کردند. جاده های خاکی بین راه به خوبی با دو خاکریز کناری پوشش داده شده بودند و زمین ناهموار آن تیغ زده شده بود. چرا که این مسیر در روزهای آینده محل رفت و آمد پرحجم بسیاری از ماشین های ادوات و آمبولانس ها و دیگر وسایط نقلیه می شد. به چهارراه صاحب الزمان که به چهارراه شهادت معروف شده بود رسیدیم و با سرعت وارد جاده هور شدیم. چشم ها همه روی طبیعت مسحور کننده و نی های بلند و متراکم هور خیره شده بود. فضا تا کیلومتر ها پوشیده از نی هایی شده بود که ساقه آنها بیشتر به درخت می ماند و سبزی منطقه چقدر به چشم می آمد. بعد از طی چند کیلومتر به یک سه راهی رسیدیم و به سمت شمال هور راه را ادامه دادیم. به این جاده که هنوز کمپرسی ها مشغول تکمیل آن بودند، پد هشت گفته می شد. بعد سه چهار کیلومتر پیاده شدیم و کنار سنگری نشستیم و منتظر دستور بعدی ماندیم... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ امروز، با
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از مقداری معطلی قایق ها یکی یکی رسیدند و نیروها را دسته به دسته سوار کردند و حدود سه کیلومتر به دل هور بردند. سکوهایی که با پل های خیبری ساخته شده بود، امشب میزبان بچه هایی است که فردا اول صبح حرکت خود را به سمت دشمن شروع خواهند کرد. تا این ساعت همه نیروها به محل استقرار موقت رسیده بودند و هر کدام گوشه ای را برای گذراندن شب انتخاب کردند. رفت و آمد روی راهروهای باریک که حالا برای خواندن نماز، گرفتن شام، پیدا کردن دوستان و..... پر تردد شده بود، شور و نشاط بچه‌ها را بخوبی نشان می داد. شرایط، آرام شد و ترددها، از سکه افتاد. چشم ها آرام آرام آرامش نیزار را درک کرد و لبها عظمت خداوند را تسبیح گفتند. آسمان صاف و نسیم خنک همراه با بوی نم نیزار شامه ها را نوازش می داد، صدای جانوران آبی بلند شده بود و گاهی هم سکوت به حد اعلا می رسید. هر چه کردم نتوانستم به خوابی عمیقی بروم. کوچکترین حرکات توجهم را جلب و حواس را تحریک می کرد. آنشب چیزهایی به چشم آمد که بعد از سی و چند سال هنوز فراموش نشده اند. نماز شب های بچه‌ها در تاریکی و ذکرهای پیوسته آنها، هق هق جوان هایی که از شهادت خود اطلاع داشتند و آخرین شب را غنیمت شمرده بودند. در این بین حرکات داوود علی پناه دیدنی شده بود. هر چند جزو معدود افرادی بودم که توفیق دیدن این صحنه نصیبش شده بود. گوشه دنجی را انتخاب کرده بود و تا نماز صبح با خدای خود خلوت کرده و راز و نیاز می کرد. او خود با کنایه از شهادتش خود که نه، از ساعتش هم خبر داده بود و با همه مشکلاتش به امشب رسیده بود. و امشب، معنویت چه خیمه سنگینی در نیزار به پا کرده و چقدر لحظات امشب پر بهاست! 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ بعد از مقدا
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ نمیدانم از دیشب، چند نفر خواب به چشمشان آمد! ولی اذان نشده همه بیدار بودند و در صف دستشویی های ابتکاری لشکر منتظر تجدید وضو ایستاده و بازار خنده و شوخی طبق معمول به پا بود. دستشویی های تعادلی که در هر دو ردیف، سه دستشویی قرار داشت و جمعا به شش عدد می رسید که باید وزن افراد بین آنها تقسیم می شد. اواخر صف بود که یک طرف با هم تخلیه شد و باعث غوطه‌ور شدن کل سازه در آب شد. باز هم سوژه شوخی و خنده فراهم شده بود و بنده خداهایی که دم رفتن باید دنبال لباس خشک می گشتند... نماز صبح خوانده شد و فقط ساعتی تا حرکت به سمت دشمن باقی مانده بود. جنب و جوش عجیبی در این ساعت بین بچه‌ها به راه افتاده بود. از محکم کردن کمربندها گرفته تا پوشیدن حمایل، بستن خشاب ها، آب کردن قمقمه ها، کیف امداد و شیمیایی و.... در گوشه‌ای باز چشمم به سمت داود، فرمانده خوش قد و بالای گروهان خط شکن رفت. زیپ کیف دستی خود را باز کرد و یک دست لباس سبز پاسداری اتو زده بیرون آورد و با دقت به تن کرد، چفیه قرمز عربی به سر انداخت، پیشانی بند عاشقان شهادت را به پیشانی بست و عطری زد و به طرف بلم ها حرکت کرد تا نیروهایش را نظم دهد و سوار کند.(عکس بالا) چه لحظاتی را می گذرانديم. آغوش ها برای خداحافظی هایی که گاه تا قیامت طول خواهند کشید، به روی هم باز شد. حالیت طلبیدن ها و سفارشات و.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ نمیدانم از د
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ ساعت، هشت صبح را نشان می داد. همه حاضر و آماده سوار بر قطاری از بلم آماده دستور حرکت بودند. اولین بار بود که صبح برای عملیات حرکت می کردیم، و این کمی برایمان عجیب بود. مسافت چند کیلومتری تا خط دشمن آنهم پارو زنان چاره‌ای نگذاشته بود و باید به این طریق عمل می کردیم. بلم ها آرام آرام حرکت خود را در دل راهروهای بین نیزارها شروع کردند و به ستون یک، از اسکله هر لحظه دورتر شدند تا آخرین بلم هم ناپدید گردید و در دل هور فرو رفت. 🔸(قسمتی از خاطرات شخصی) وظیفه ای که بر عهده ما بود، تأمین و رساندن مهمات جنگی به نیروها بود. لذا بعد از دور شدن قایق ها به سمت پد هشت، حرکت کردیم. سوار بر لنکروز به زاغه مهمات لشکر رسیدیم. هر نوع مهمات بصورت منظم و با فاصله چیده شده بود. یک قسمت مخصوص موشک های آرپی جی، یک قسمت تیربار، یک قسمت نارنجک... از هر کدام چند صندوق بار کردیم و به پد هشت بازگشتیم تا آنها را بار قایق تسلیحات کنیم. بین راه رادیوی ماشین را روشن کردم. صدای نوحه كويتی پور بود که شب گذشته بین رزمندگان اجرا کرده بود و گویای عملیات دیگر و حمله به دشمن داشت...... یعنی اگر دشمن به عملیات شک داشت، با این نوحه و اشعار مطمئن می شد که عملیاتی در جریان است. مهمات را جای امنی قرار دادیم تا موقع حرکت در قایق بزرگ تسلیحات جا دهیم و به محل درگیری برسانیم. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ ساعت، هشت صب
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ پارو زنان بلم ها را پشت سر هم و بدون کوچکترین صدایی به جلو هدایت می کردیم. گاهی صدای ظریفی از شکسته شدن نی ها بلند می شد و سکوت را می شکست. وقتی تصور می کردیم لابلای این نیزار چقدر رزمنده پنهانی رو به دشمن می روند و چقدر هماهنگ شده اند بر خود می بالیدیم. گاهی هواپیماهای دشمن از بالای سرمان عبور می کرد و احتمالا لو رفتن بالا می رفت. در این شرایط از گونی هایی که رنگ سبز خورده بود استفاده می کردیم و به روی خود می کشیدیم. لحظاتی توقف می کردیم تا شناسایی نشویم. وقت نماز و ناهار رسیده بود و باید جایی توقف می کردیم. بالاخره بعد از کیلومترها پارو زنی در جایی متوقف شدیم و نماز را خواندیم و برای ناهار جیره های جنگی خود را باز کردیم و استفاده نمودیم. باید مقداری دیگر می رفتیم تا نزدیک کمین دشمن می رسیدیم. ولی با توجه به وقت باقیمانده، فرماندهی تشخیص داد تا پنج بعد از ظهر استراحت کنیم تا دستور جدید صادر گردد. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ پارو زنان ب
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از ساعت مقرر، حرکت مجدد خود را به سمت دشمن ادامه دادیم تا به سیصد متری کمین دشمن رسیدیم. این کمین ها بصورت متناوب در سرتاسر منطقه ادامه داشتند و همه یگان ها کم و بیش با آن مواجه بودند. بعد از توقف در ایستگاه دوم همگی نماز را نشسته خواندیم. از اینجا کار گروه غواص و تخریب شروع می شد. همه افراد پیشرو لباس غواصی به تن کردند و چون شبهی وارد آب های ظلمانی شده و ناپدید شدند. تا رسیدن به کمین باید سیصد متر را شنا می کردند و وارد کمین می شدند. کمین ها دارای شش نگهبان بودند که سه نگهبان در حال پست و سه تای دیگر در حال استراحت به سر می بردند. ساعت رسیدن به کمین ها به شکلی برنامه‌ریزی شده بود که بعد از ساعت تعویض آنها باشد. یکی دیگر از تهدیدهای کمین، تله گذاری آنها بود که در لابلای سیم های درهم تنیده اطراف کمین قرار داده بودند. وظیفه قطع سیم های تله بر عهده گروه تخریب بود. یک گروه تخریب باید برای خنثی سازی کمین ها با غواص ها همراه می شد و گروهی برای قطع کردن کابل فوگازهای انفجاری که خطرناکترین مانع سر راه خط شکنان محسوب می شد. بشکه های بهم پیوسته‌ای که مملو از مواد انفجاری بود و می توانست منطقه وسیعی را به آتش بکشد و ذوب کند. لحظات پر استرس به سختی طی می شد و تنها کاری که از همه رزمندگان روی آب برمی آمد، دعا بود و ذکر بود و توسل. در این ساعات پر هیجان عملیات همه دست دعا برداریم برای موفقیت در این راه پر پیچ و خم و هادی این راه، که هنوز هم جریانات با همان شدت، بلکه سخت تر ادامه دارد 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ بعد از ساعت
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ نیروهای غواص در دو گروه وارد عمل شده بودند. یک گروه برای خنثی سازی کمین ها و گروه دیگر برای شکافتن سیم های خاردار و رفتن به پشت سیل بند دشمن. کار قطع کردن کابل های فوگاز به خوبی و بموقع انجام شده بود و تا حدودی مسیر عبور از بشکه ها تخلیه و به کناری گذاشته شده بودند. گروه اول مشغول خنثی سازی اطراف کمین ها شده تا راهی برای ورود به آن پیدا کنند. هماهنگی این گروه ها مساله مهمی بود که باید همزمان انجام می گرفت. همه منتظر رمز عملیات بودند. نفس ها در سینه به تلاطم افتاده بود و سرتاسر هور در دعا و توسل غرق شده بود. بعضی از یگان ها به پایان کار رسیده بودند و برخی در نیمه های کار خود بودند که باید فرماندهان صبر می کردند تا همه به نقطه‌ای مشترک می رسیدند. نیروهای غواص از بین کمین ها عبور کرده و تا حدود سیل بند رسیده اند و باید ساعتی دیگر منتظر ماند تا مقدمات عملیات انجام شود و دستور حرکت صادر شود.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ نیروهای غوا
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ راس ساعت 23 بیسیم ها روشن شد صدای فرماندهی عملیات به گوش رسید یا الله، یا الله، یا الله قاتلوهم حتی لاتکون فتنه یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا، یا فاطمه الزهرا در یک آن صدای تیراندازی سراسر منطقه را پر کرد. کمین ها درگیر شدند. بعضی در همان ابتدا کاملا ساکت شدند و برخی کماکان مقاومت می کردند. نیروهای غواص وارد سیل بند شده و شروع به زدن نیروی مقاومت کنند دشمن از پشت شدند. نیروهای رزمنده پارو زنان زیر رگبارهای بی هدف دشمن به سمت سیل بند هجوم بردند. و این در حالی بود که هیچ جان پناهی در روی آب نداشتند. دوشکای عراقی به شدت باران گلوله را در جلو خود باریدن گرفته بود. چیزی طول نکشید که نیروهای خط شکن به پای سیل بند رسیدند. سیل بندی که با سیم های خاردار احاطه شده بود. اتفاقاتی در این صحنه افتاد که در هیچ جای تاریخ سابقه نداشت. بعضی جاها که سیم خاردارها باز نشده بود، داوطلبانی آماده شدند و با شکم روی سیم ها خوابیدند تا هر چه زودتر بچه‌ها عبور کنند و تلفات کمتر شود. در چشم برهم زدنی نیروها وارد خشکی شدند. دوشکا توسط آرپی جی خاموش شد و پاکسازی سنگرها شروع شد و... فرماندهی لشکر باور نداشت خط دشمن با این سرعت شکسته شود و موج دوم در کمتر از یک ساعت به دجله برسند.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ راس ساعت 23
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ با شکستن خط، پاکسازی سنگرها شروع شد. از پنجره هر سنگر، نارنجکی به داخل پرتاب می شد و آنها را به درک واصل می کرد. اجازه اسیر کردن به هیچ وجه نداشتیم. نتیجه نکشتن را هم تجربه کرده بودیم. در یک صحنه که رضا کعبه زاده فرمانده یکی از دسته ها با التماس آنها کوتاه آمده بود، در فرصتی همان اسیر رضا را به شهادت رساند و.... تلفات ما در رسیدن به خشکی زیاد نبود. دست حاج اسماعیل فرمانده گردان از مچ قطع شده بود. پهلوی داود، فرمانده گروهان شکافته و تا دم دمای صبح به شهادت رسیده بود و همانطور که گفته بود، صبح نشده به دیدار معبود شتافت. علی رهنمایی که خود را روی سیم خاردار انداخته بود تا دیگر نیروها عبور کنند، همانجا به شهادت رسید و..... (خاطرات شخصی) مهمات را در گرگ و میش هوا به بچه‌ها رساندیم. نيروها خسته بودند و سرمای اول صبح همه را سنگین کرده بود. تیرهای تیربارهای عراقی هوا را می شکافت و زوزه کشان عبور می کرد. مهمات در سرتاسر خط تقسیم شد. چهارراه خندق در منطقه ما و لشکر پنج نصر واقع شده بود که باید در این قسمت الحاق می کردیم. ولی تا صبح خبری از آنها نشد. شکاف ایجاد شده در این محور می توانست برای کل عملیات تهدیدی جدی محسوب شود. لشکر پنج درگیری شدیدی برای رسیدن به چهارراه داشتند که در این درگیری مرد معنوی جنگ، عبدالحسین برونسی به شهادت رسیده بود ولی تا آن ساعت موفق به اتمام ماموریت خود نشده بودند.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ با شکستن خ
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ با استقرار نیروها روی سیل بند، دشمن عقب نشینی سریعی انجام داد و منطقه را تا کیلومترها ترک نمود. موج دوم عملیات در شمال و جنوب هور موفق به دسترسی به رودخانه دجله شدند و یگان هایی تا جاده مواصلاتی بصره العماره نیز پای گذاشتند ولی عمدتا با مقاومت عراقی ها مواجه شده و به نقطه سیل بند بازگشتند. فاصله سبل بند تا آب هور کمتر از یک متر می شد و این جای پا، محل و نقطه اتکایی برای مقاومت در برابر پاتک ها نبود، خصوصا اینکه فاصله بسیار زیادی تا عقبه خودی داشتیم. از صبح هیچ خبری از پاتک های دشمن نبود و گویی در شوک عجیبی فرو رفته اند. در این سکوت جبهه، فرصتی به دست آمده بود تا به نیروها رسیدگی شود و کمبودها جبران شود. اول صبح وارد سنگرهای عراقی شدیم و خستگی خود را با چای مرغوب آنها در آن هوای سرد به در کردیم. مارش حمله از رادیو پخش می شد و خبر از پیروزی ایران در شرق دجله داشت. همه خوشحال بودند و در پوست خود نمی گنجیدند. در کنار این خوشحالی از آماده باش دفاعی غافل نبودند و برای حمله آنها مهیا می شدند. گروهی برای شناسایی منطقه با استفاده از آب های سطحی خود را از سیل بند جدا کرده و چند صد متری جلو رفتند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ با استقرار
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از شلیک چندین خمپاره خصوصا در بعدازظهر امروز، تعدادی مجروح دادیم و سریعا با قایق آنها را به عقب منتقل کردیم. کماکان فشار دشمن از سمت چهارراه خندق بیشتر می شد و چند قایق از لشکر پنج نصر به سمت لشکر هفت آمدند و بازگشتند. هنوز موفق به الحاق در این منطقه نشده ایم و باید منتظر جریانات فردا می ماند. بعد یک شبانه‌روز پر جریان، شب آرامی را سپری کردیم. آنقدر آرام که بعضی از افراد نماز را تمام قامت بر روی سیل بند خواندند و به پایین آمدند. با اینکه کار اشتباهی بود ولی مقداری حق داشتند چرا که نشسته نماز خواندن در نیم متر، آنهم در شرایط معنوی آن شب، دل را آرام نمی کرد. آرامش شب انسان را به یاد شب گذشته می انداخت. شبی پر جنب و جوش در بین همه بچه‌ها، آنهم یک جا، اما امشب، 😭 باز هم جبر جنگ قلم بر بعضی ها گرفته بود و برخی را توفیق پرواز داده بود. خدایا چگونه باید خبر شهادت بچه‌ها را به خانواده ها می دادیم. چگونه بی آنها باید باز به جبهه می آمدیم. چگونه دوری و فراق دوستان بهتر از جان را باید تحمل می کردیم. اصلاً شهدا کجا را دیدند که از شهادت خود گفتند و وصایا نوشتن. تجربه ای بس سخت و دشوار که باید دلسوختگان انقلاب و امام می چشیدند و آبدیده می شدند. شام مختصری در نایلن های پلاستیکی آوردند و هر کس گودالی را برای گذران شب انتخاب کرد تا صبح فردا چه شاید.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
بین سیل بند تا آب هور کمتر از یک متر بیشتر فاصله نبود. یک متر عقب نشینی مساوی بود با بیش از ده کیلوم
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ اوضاع سراسر خط از صبح امروز در حال تغییر به نفع دشمن بود. پاتک های پراکنده سبک‌ و سنگینی در سراسر خط و در نقاط مختلف زده شد که رفع گردید. حملات شیمیایی به صورت پراکنده و در چند نقطه شروع شده و تعدادی مصدوم بهمراه داشته که همگی به عقب منتقل شدند. عراقی ها متوجه شکاف و عدم الحاق در چهارراه استراتژیک خندق شده‌اند و بیشترین فشار را در این ناحیه می آورند. این در حالی است که بچه‌ها با تمام توان تلاش می کنند تا این محل را از دست ندهند. تصاحب این نقطه توسط دشمن، گسترش آنها روی سیل بند را به دنبال خواهد داشت و شکست کل عملیات را. گاهی که فشار دشمن زیاد می شد تحرک عجیبی در جبهه به چشم می آمد. اعم از پراکنده شدن و هجوم دیگر نیروها به سمت نقطه درگیری. طبق گزارش های رسیده تجهیزات زرهی دشمن وارد منطقه شده و آرام آرام خود را برای حمله سنگینی بر روی جاده چهارراه خندق از سمت مقابل آماده می کنند. فرماندهان ما هم در حال برنامه‌ریزی وسیعی برای پیش دستی به آنها هستند. برنامه ای که بتواند سه لشکر را برای مقابله با آنها مهیا و آماده کند.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ اوضاع سرا
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ شرایط لحظه به لحظه سخت تر شده بود. تا غروب امشب جاده خندق به سمت عراق مملو از تانک و نفربر و ماشین آلات نظامی شده بود. اگر تا صبح کاری نمی شد چهارراه خندق کاملا در دست دشمن قرار می گرفت. قرارگاه نجف در کاری فوری، طرح عملیات محدود شب سوم را به لشکرهای 7 ولیعصر، 25 کربلا و پنج نصر داده بود تا الحاق ناقص شب اول را تکمیل کنند و خطر ایجاد شکاف را رفع نمایند. سرشب نیروهای گردان به سمت چهارراه به راه افتادند. آرپی جی زن ها با ستونی از طعمه های آماده که ناشیانه در روی جاده‌ای پشت سر هم قرار گرفته بودند و این در حالی بود که جاده بیش از یک متر بلندتر از سطح زمین بود و راه فراری نداشتند. تانک های عقب و جلو ابتدا هدف قرار گرفتند و یکی پس از دیگری منهدم گردید. آسمان جاده خندق از دود و آتش قرمز شده و دود غلیظی منطقه را پوشانده بود. خیالمان از بابت پاتک فردا راحت شده بود ولی باز هم خبری از لشکر پنج نصر نبود. گویی دشمن با تمام قوا جلوی آنها را سد کرده و راهی برای الحاق باقی نگذاشته بود. دشمن می دانست اگر الحاق در این نقطه صورت می گرفت دیگر نمی توانست به راحتی آن را بشکند. نیروهای لشکر هفت و گردان کربلا تا بین الطلوعین چهارراه را در اختیار داشت و مقاومت می کرد تا شاید نیروهای دو لشکر دیگر هم برسند که محقق نشد و با جا گذاشتن تعدادی شهید به مواضع خود بازگشتند و سنگرها را برای نبردهای بعدی مستحکم کردند. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ شرایط لحظه
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ از غافلگیری شب گذشته و آتش بازی دیشب بچه‌ها روی جاده خندق، سکوت عجیبی عراقی ها را فرا گرفته بود. صبح تا ظهر خبری از تک دشمن نشد. فقط مقداری خمپاره و حمله هلی کوپترهای ملخی صورت گرفت که یکی از آنها هدف قرار گرفت و بعد از چند چرخ به دور خود دود غلیظی از آن برخاست و سقوط کرد. سکوت دشمن نگران کننده شده بود و می توانست برنامه وسیعی برای گرفتن چهارراه باشد، ولی رفته رفته و با ورود به بعدازظهر درگیری شدیدی روی چهارراه اتفاق افتاد. بچه هایی که شب گذشته در درگیری حضور داشتند امروز هم محکم و استوار ایستادگی کردند و اجازه پیشروی به آنها ندادند. هر چند تعدادی شهید و زخمی داشتند. یکی از شهدا عبدالرحمن سلیمانپور نام داشت. همانی که برای نجات جان مجروحی که بین دوست و دشمن قرار گرفته بود، به آرزوی خود رسید. ✨خاطرات شخصی عبدالرحمن از افراد تسلیحات بود. همیشه در حسرت دوستان شهیدش می سوخت و آرزوی شهادت را با صدای بلند فریاد می زد. یک شب مانده به عملیات غیب شد و خود را به نیروهای رزمی رسانده بود. عبدالرحمن یکی از نفراتی بود که صبح حرکت در آب واژگون شده بود ولی خنده از لبانش فرو ننشسته بود. او در این عملیات با لیاقت به دیدار دوستان شهیدش شتافت و آسمانی شد. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ از غافلگیر
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ این روزها درگیری به صورت عادی در جبهه جدید در جریان است. گاهی قسمتی از منطقه دست ماست و گاهی دست دشمن. وضعیت ما از لحاظ پشتیبانی جالب نبود. تنها وسایلی که می توانستند از راه آبی برای ما بیاورند تجهیزات سبک بود و از ماشین آلات سنگین تا امروز هیچ خبری نبود. هدف اولیه عملیات گرفتن جاده بصره – العماره بود و تهدید راه مواصلاتی دشمن. هر چند بعضی نیروها در شب اول تا دجله هم رسیدند و وضوی نماز صبح را در همانجا گرفتند ولی حالا روی همان نیم متر مانده بودیم، نه سنگری بود، نه جان پناهی. ولی همچنان گوش به فرمان فرماندهان و آماده برای هر حمله جدیدی به مواضع دشمن بودیم. روز پنجم یا ششم را می گذراندیم. گاهی برای رصد کردن دشمن نگاهی به دشت روبرو می کردیم تا از آنها غاقل نباشیم. آن روز صبح هم همین کار را کردیم. در سه چهار کیلومتر آنطرف تر خط سیاهی مشاهده می کردیم که خیلی دقیق معلوم نبود. دوربین چشمی را اوردم و نگاهی به دشمن انداختم. چیزی که می دیدم تعجبم را برانگیخته بود... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ این روزها در
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ هوا رو به روشنایی می رفت و طبق معمول نگاهی به دشت روبرو انداختیم. از چیزی که می دیدیم چشم هایمان گرد شد. دیگران را هم صدا زدیم تا آنها هم ببینند. چندین ستون چند لایه زرهی کنار هم چیده شده و چون دیواره ای از آهن و فولاد در برابر ما صف کشیده بودند. بالگردی که بر روی آنها در حال رفت و آمد بود نشان می داد فرمانده آنهاست و از بالا آنها را نظام می دهد. بچه های دیگر هم بالای خاکریز آمدند و همه نگاهی به منطقه کردند. چیزی که برایم در آن لحظه جالب بود ، لبخندی بود که روی لب بچه ها نقش بسته بود و تیکه پرانی هایی بود که باز با سوژه ای جدید به راه افتاده بود.. - اگه هر کدوم یه تیر مستقیم بزنه، دیگه خاکریزی برامون نمی مونه. - من که رفتم وسایلم رو جمع کنم. 😅 - آقا جان اصلا آب جزیره بو میده، بدرد موندن نمی خوره.... روحیه ها خوب بود به هیچ وجه تصور عقب نشینی را هم در سر نداشتیم. آنها هم تحرک خاصی نداشتند. باید صبر می کردیم تا ترفند فرماندهان را برای مقابله با آنها بفهمیم. ولی در دل، همه آماده جنگی عاشورایی بودند تا به هر شکل ممکن جلو آنها بایستند و کوتاه نیایند... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ هوا رو به
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ آنروز را گذراندیم تا بعد از ظهر همان روز که دستور جابجایی با نیروهای تازه نفس را به ما دادند. هر چه بود یک روز را روی آب گذرانده بودیم، دو عملیات سنگین کرده و هفت روز در برابر پاتک دشمن ایستاده بودیم و خط چهارکیلومتری را با کمک گردان های دیگر لشکر حفظ کرده بودیم و این در حالی بود که نشسته می خوابیدیم و تغذیه مناسبی نداشتیم. قبل از ورود نیروهای جدید قایق ها رسیدند و سوار شدیم تا به عقب برگردیم. قایق ها بمرور حرکت می کردند و ساعتی نگذشته بود که کل گردان به پد 8 رسید و با لنکروزها به مقر چادرها بازگشتیم. بچه هایی که در عقبه مانده بودند به استقبال آمدند. خبر شهادتها را شنیده بودند و با دیدن ما، جای آنها را خالی می دیدند. بچه ها را بغل می کردند و گریه می کردند. صحنه عجیبی شکل گرفته بود. وقتی نگاه ما به چادرها افتاد، تازه یادمان آمد چقدر جای بچه های سفر کرده در این جمع خالی است. در ارودگاه نه خبری از داود بود، نه رضا، نه عبدالرحمن و نه خیلی های دیگر. شانه ها در آغوش هم به شدت تکان می خورد و اشک ها جاری شده بود. عملیات بدر برای ما تمام شده بود ولی نبرد همچنان در چهارراه خندق و نقاطی دیگر در سمت جنوب منطقه عملیاتی هنوز ادامه داشت و برای حفظ سیل بند مقاومت به شدت ادامه داشت.... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ آنروز ر
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ نبرد بدر همچنان ادامه دارد. یکی دیگر از جاهای مهم منطقه جایی قرار گرفته که لشکر 31 عاشورا جنگ عاشورایی به پا کرده و در کنار دجله اردو زده. فرمانده دلاور آنها مهدی باکری است که می داند عقب نشینی از دجله یعنی شکست عملیات. جنگ زرهی دشمن شروع شده و در کنار آتش پر حجم زرهی از بمباران شیمیایی هم دریغ نکرده و کل جبهه را با موادی که از فرانسه، آلمان و شوروی گرفته آلوده کرده است. محسن رضایی در مورد صحنه نبرد باکری می گوید : می‌خواهم راز دجله را بگویم، درعملیات بدر که لشکر ٣١ عاشورا نقش جدی داشت تلاش می‌کردیم با مهدی ( شهید باکری ) ارتباط بیسیم برقرار کنیم. غلبه آتش و فشار تانک های دشمن زیاد شده بود، از شهید احمد کاظمی خواستم که به مهدی بگوید بازگردد اما او گفته بود جنگ؛ جنگ آتش است و نمی‌توانم برگردم. اتفاقا اینجا جای خوبی است، اگر می‌توانی خودت هم به اینجا بیا. پس از آن خودم هم تلاش کردم که با مهدی صحبت کنم اما او از هم صحبت شدن با من فرار می‌کرد. مهدی بین دوراهی خود و غیرتش مانده بود، غیرتش حکم می‌کرد که بماند و خودش می‌گفت که به عقب بیاید. من می‌دانستم که اگر با او صحبت کنم از طرفی به دلیل آنکه نماینده امام هستم می‌توانم او را بازگردانم.  همچنین بین من و آقا مهدی رابطه دلی خاصی وجود داشت که او را به عقب می‌آورد. تنها تصویری که می‌توانم از آن لحظات ارائه بدهم لحظه حضور حضرت ابوالفضل العباس (ع) کنار رود فرات است. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ نبرد بد
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ دشمن با تمام توان، فشار خود را بر محور الصخره، پد خندق و منطقه کیسه‌ای که تا دجله و جاده بصره العماره پیشروی کرده بودند از آغاز کردند. تانک های پاکسازی نشده مجدداً فعال گشته و پیشروی خود را از سر گرفتند و این در حالی بود که شدت بمباران های هوايی افزایش یافته بود و تا ظهر به نهایت رسید. تمام تلاش فرماندهان، کشاندن درگیری و مقاومت تا شب بود که بتوانند تجدید قوا کرده و با نفوذ به عمق، ماموریت انفجار پل ابوعران را انجام دهند تا مانع ورود بیشتر تانک ها به منطقه شوند. عراقی ها در شب کمتر جنگ می کردند و به پشتوانه زرهی خود بیشترین حملات خود را در ابتدای صبح انجام می دادند. عدم الحاق بعضی یگان ها و رخنه به داخل فرورفتگی رودخانه باعث شد تا دستور عقب نشینی صادر شود و از تلفات نیروها جلوگیری شود. در این بین تعداد زیادی تجهیزات و هواپیما از دشمن ساقط گردید و 17 تیپ منهدم و 15000 نفر از نیروهای دشمن کشته و زخمی و 3200 نفر را به اسارت درآمدند. 🔸 خاطرات شخصی : با خروج موج اول نیروها و رفتن به مرخصی تا آن لحظه کسی از نتیجه عملیات اطلاع چندانی نداشت. همه تصور می کردیم بعد از جایگزینی ما کماکان سیل و پد خندق حفظ شده است. ... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ دشمن با
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه ✦ ✦ ✦ بعد از اتمام مرخصی به پد 8 آمدیم. جبهه آرام شده بود. به چهره بعضی ها که نگاه می کردیم آثار ناراحتی بخوبی به چشم می آمد. چهره پرسشگری به خود گرفتیم و به زمزمه گوش دادیم. خبر پیچیده بود که نیروهای بعد از ما در یک درگیری سخت، از منطقه عملیات بدر عقب نشسته اند و ..... باورمان نمی شد و برایمان خیلی سخت بود که بعد از آن همه زحمت و جانفشانی و دادن بهترین دوستان به عقب برگشته ایم. همه ناراحت و بغض کرده بودند. عقب نشینی و عدم الفتح زیاد دیده بودیم ولی نمیدانم چرا طعم این آنقدر تلخ بود و باورنکردنی! در این بین برادر شاه حسینی جانشین گردان همه را در سنگر بزرگی دعوت کرد تا مطلبی را بگوید. خیلی بی حال وارد سنگر شدیم و بعد از مقدمه ای کاغذی از جیب درآوردند و گفتند امام به شما پیامی داده که برایتان می خوانم. "حضرت امام در این پیام که در تاریخ ۲۷ /۶۳/۱۲ به رزمندگان داده بودند، یادآوری کردند که تمامی اعمال شما چه جنگیدن و یا شکست در راستای ادای تکلیف می باشد و ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه، امروز روز استقامت و روز زنده شدن اسلام است و...." و باز برای دلجویی از رزمندگان فرموده بود، مگر امامان معصوم علیهم السلام شکست نداشتند و.... از همین الان آماده شوید برای عملیاتی دیگر. "... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ بعد از اتمام
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه قسمت آخر ✦ ✦ ✦ نمیدانم خدا در این چند سطر چه قدرتی قرار داده بود که آنقدر آرامش بخش بود. نفس ملکوتی حضرت امام کار خود را با دلهای فرزندانش کرده بود و چون فرمانده نظامی بزرگی روحیه رفته را به آنها بازگردانده بود. راستی مگر ما برای نتیجه جنگیده بودیم؟ ما تکلیفی داشتیم که باید ادا می کردیم، که کردیم. پس ناراحتی جایگاهی نداشت. پس از این جلسه چهره ها باز شده بود و کم کم خنده ها بر لبها نشست. حالا به فرموده حضرت امام باید آماده می شدیم برای عملیاتی دیگر. آنهم عملیاتی به بزرگی والفجر 8 که با نیت های خدایی توانست آن همه موفقیت به همراه داشته باشد. پس از چند سال به سراغ برادر شاه حسینی رفتم تا همان برگه پیام امام را که آنروز و در سال 63 قرائت کرده بود در اسناد نگهدارم که ایشان با گشاده رویی آنرا بما داد که در معرض دید شما خوبان قرار گرفت.👆 یاد همه شهدای عملیات بدر گرامی باد. 🌹@tarigh3