#متن_خاطره
🌷 همسر شهید بهشتی میگوید: چیزی که در بیست و نه سال زندگی مشترکمان دیدم ملایمت و صبر ایشان بود. در کارهای خانه به من کمک میکردند، در خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچهها و بعضی وقتها شستن ظروف آشپزخانه مشارکت داشت.
مطلبی که هیچ گاه از یادم نمیرود احترام او نسبت به من بود و در مقابل من هم حرمت ایشان را رعایت میکردم، در سراسر زندگی حتی یکبار هم به من تو نگفت!!
📚 همسر شهید بهشتی
🌸🍃
#متن_خاطره
🌷عاشق ماه رجب بود و از ماه رجب عاشق اعتکاف...
یک بار دوستانش به او گیر دادند كه حاج عبدالله، فکر نمیکنی اگه این سه روز سر کار بمانی و به مردم خدمت کنی، مفیدتر است و ثوابش بیشتر...؟!
گفته بود شما دو هفته مرخصی میگیرید و به شمال و تفریح و استراحت میروید، من هم سه روز مرخصی میگیرم با خدای خودم تنها باشم؛ در حقیقت من میروم تا انرژی بگیرم و وقتی برگشتم بهتر و بیشتر به مردم خدمت كنم...
📚 به نقل از همسر شهید عبدالله اسكندری
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
#متن_خاطره
🌷 شهید، وقتی در تبریز بودند، روی میز خودشان، جملههای اخلاقی را مینوشتند و میگذاشتند. مثلاً خود ایشان علی رغم اینکه آدم حلیم و سلیمی بودند، گاهی ناملایماتی که می دیدند، عصبانی میشدند و حالت غضب پیدا میکردند. در این مواقع، روایاتی را که در مورد غضب است که مثلاً هنگام غضب، خدا را فراموش نکن، فوراً اینها را نگاه میکردند.
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
📚 به نقل از داماد شهید مدنی (ره)
کتاب پندهای سعادت، ص۳۱۸
🌸🍃
🌷 #متن_خاطره
🌿 اثاث ها را بسته بودند برای انتقال به تهران، خبر رسید حاج همت آمده.
صدای صلوات و تکبیر بلند شد.
بعد از دوتا عملیات و خستگی، این خبر می چسبید.
حاجی گفته برای دیدن امام وقت گرفتهاند.
از ذوقشان نمیدانستند چه کار کنند.
دلشان میخواست همین الان راه بیفتند.
گفت: خب حالا که همه سرحالین، حاضر شین که امشب عملیات داریم.
انشاءالله فردا می ریم.
#خاطرات_شهید_ابراهیم_همت
🌹@tarigh3