eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
به من آموخت که بی عشق نباشم هرگز سر و جانم به فدای خوب خودم... 🌹 http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
♦️امان از دل زینب ... که امسال نیست ... امسال سردار دلها 💕
وقتے گریه میکند یعنی هنوز امیدی هست اما وقتی گریه میکند یعنی دیگر راه امیدی نیس😔 🌷یادش با ذکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۷ آبان سالگرد سردار جواد رسولی گرامی باد شهادت: ۱۷ آبان‌ تشییع و تدفین: ۱۹ آبان
🥀 بچه تهران که پدر و مادر او هر دو بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… دو تا خواهر دارد که و اند و دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران می کند ، نمی کنند. این شهید می شود که من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را کند ، محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار و در ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه و و من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من باشد به باید شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای تلاش می کنند و… حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام هم دارد. 🍃 : شیخ حسین انصاریان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
✨✨✨ 🌹همیشه مدالها جنسش از طلا نیست بعضی وقتها از جنس خون جگر است وداغ دل حسنعلی ضرغامپور ۵ شهید
سه نقطه دارد ؛ سه نقطه دارد ؛ هم سه نقطه دارد ؛ مادر هیچ نقطه ای ندارد ؛ چون که نقطه نقطه ی وجودش را ؛ وقف خانواده اش کرده است؛ بچه ای به مادر گفت :اگر بهشت حق توست چرا در دستانت نیست و زیر پایت قرار دارد؟ مادر گفت: آن را زمین گذاشتم تا تو را در آغوش بگیرم .🌺 پیشاپیش ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز مادر مبارک💞💞💞💞
45.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁 بنا به نقل الحاکم نیسابوری خبر میلاد امیرالمومنین علیه السلام در کعبه، در کتب اهل سنت بسیار روایت شده و متواتر است... 🍁 چرا اهل سنت به امیرالمومنین علیه السلام کرم الله وجه می گویند؟
مسلمانی یک جاده نیست که بیفتی در آن وبروی. مسلمانی یک حیثیت است یک راه و روش است. یک جهان است. آدابش را اگر رعایت کنی، قدمت پر برکت میشود. کلامت هدایت میشود. لبخندت انرژی زا،نگاهت، صدقه دادنت، خوابیدنت، نشستنت... همه هادی دیگران میشود آبرو بخر برای دین خدا ، نه آبرو ببر با عملکرد بد! 📚 • نرجس شکوریان فرد 🌹@tarigh3
هر روز هم که علی (ع) را میدید باز دلتنگش میشد. محمدِ مصطفی (ص) را میگویم. حالا سه روز بود که علی (ع) را فرستاده بود برای جنگ، و خبری از او نداشت. فرمود: - هرکس از علی برایم خبری بیاورد، یک حاجتش را برآورده میکنم. سلمان برگ برنده داشت. خبر سلامتی را خدمت رسول خدا (ص) داد حالا نوبتش بود که درخواستش را بگوید. سلمان زیرک بود رفت سراغ خود علی(ع) و پرسید از پیامبر چه بخواهم؟ نزد پیامبر (ص) که برگشت درخواستش این بود - سرّ و راز شب معراج را برایم بگویید. پیامبر، سلمان را راهی قبرستان یهودی‌ها کرد تا ذکری را که یادش داده بود، بگوید و مردهای زنده شود. قبرستان ساکت و مرموز بود سلمان ذکر را گفت. قبری باز شد و مردی بیرون آمد. سلمان مرد را نگاه میکرد. میدانست که مرد خودش میداند باید چه بگوید. مرد ناراحت نبود. آرام بود گفت: - من در خانواده ای یهودی به دنیا آمدم. یهودی بودم و با همین دین هم مُردم. اما الآن در برزخ از آتش در امانم. سلمان شگفت زده پرسید - چرا؟ مرد گفت: - من علی را دوست داشتم دوست داشتم صورتش را نگاه کنم. کار هر روزم این بود که بایستم کنار کوچه، در مسیر رفت و آمد علی. در همان چند لحظه رد شدنش ببینمش.. 📚 • نرجس شکوریان فرد 🌹@tarigh3