eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
922 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
ألقَلبُ یَتوقَ لرؤیاکَ هل لي بِنظرة یارفیقَ دَربي💔🌱... دلـم بیتابہ دیدنٺه؛ میشہ منو نگاه ڪنے اے رفیق راهم؟🙃🍃
💨طوفان طبس یعنی: ✔️يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ 💨گردباد طبس یعنی: ✔️وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ‌ 💨تندباد طبس یعنی: ✔️به اذن الهی؛ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. الله _نصرت_الهی ناب محمدی(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)_رمزینه _نصرت _الهی آمریکائی_ذلت _و _خذلان_ ابدی 🔴۵ اردیبهشت سالروزشکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس برای آزادسازی گروگان های لانه جاسوسی ‌✨ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
پنجم اردیبهشت‌ماه سالروز شکست حمله نظامی آمریکا در صحرای طبس است و تنها شهید این واقعه یعنی شهید «»، نخستین فرمانده سپاه یزد در صحرای طبس به شهادت رسید. یادش گرامی وراهش پررهرو ‌
حلال‌تمام‌مشڪلاتےا؎عشق تنهاتوبهانہ‌؎حياتےا؎عشق برگردڪہ‌روزمرّگےماراڪشت الحق‌ڪہ‌سفينة‌النجاتے ا؎عشق 🌤
گاهی از من گذر میکنی… بعد میشوی… رد پاهایت خط میشود روی گونه ی من چقدر خوبه که هستی چقدر خوبه که همیشه با منه❤ پنجم اردیبهشت سالروز شهادت دلسوخته حضرت زهرا سلام الله علیها سردار دسته گل هایی از صلوات نثار روان پاک شهید🌷🌷🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌷🌷🌷
رفتید تا حالا سر مزار شهید تورجی زاده ؟ اگه رفته باشید گلستان شهدا دیدین که هیچ وقت سر این شهید خلوت نیست😳😍
خب شاید بگید تعجب نداره ! می دونید تعجبش کجاست؟ اون جایی که می بینی یه عده از افرادی که ظاهرشون هیچ شباهتی به مذهبی ها نداره ولی یه اعتقاد عجیبی به این شهید دارند و میگن ما همیشه توی مشکلات مون به این شهید متوسل میشیم 💗 مخصوصا برای امر ازدواج جوون ها💞
اونایی که تا حالا از شهید تورجی زاده حاجت گرفتید برامون خاطره ش را بفرستید🔖 اون عزیزانی هم که تا حالا متوسل به ایشون نشدین امروز وقتشه! نیت بکنید و از شهید قلباً باز شدن گره تون را بخواین❤️‍🩹 شک نکن رفیق!! شهدا باب الحوائج اند گره های کور باز می کنند🔓 @yazahrar
دارد دلِ مـا 🍃    از تو تمنای نگاهــی🍃       محروم مگردان دل ما را ،🍃                   ڪہ روا نیـست . . .🍃   امام حسیـن_ع ✍فرازی‌ازوصیت‌نامه‌شهیـد🌷🍃 ◽️تندتر از امام و ولایت فقیہ نروید ڪہ پای‌تان خرد می‌شود از امام هـم عقب نمانید ڪہ منحرف می‌شوید.... هدیه کنیم صلواتی محضر همه شهدا وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
🌹🍃 محمد گفته بود: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله علیها) است. من هم فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هستم...  صبح 5 اردیبهشت، یکدفعه صدای انفجار خمپاره آمد. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود. محمد را از سنگر بیرون آوردند. شکاف عمیقی در پهلوی چپ او بود. بازوی راست او هم غرق خون بود.  یکی از دوستانش از شهادت محمد بسیار ناراحت بود. شب در خواب او را دید در حالی که خوشحال و با نشاط بود. لباس فرم سپاه هم بر تنش بود. چهره اش خیلی نورانی تر شده بود.  از محمد پرسید: محمد! این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟  محمدرضا تورجی زاده در حالی که می خندید گفت: من حتی آقا امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) را در آغوش گرفتم..
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#رمان 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_ششم من هم حسابی می افتادم روی دنده لج که از خر ش
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 از زیر آینه قرآن ردش کردم . خداحافظی کرد ، رفت کلید آسانسور را زد ، برگشت و خیلی قربان صدقه ام رفت : هم من ، هم امیرحسین . چشمش به من بود که رفت داخل آسانسور . برایش پیامک فرستادم : « لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ... ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین»😍 ۴۵ روزش پرشد ، نیامد 😣 بعد از شصت هفتاد روز زنگ زد که « با پدرم بیا توی منطقه که زودتر بیام پیشتون!» قرار بود حداکثر تا یک هفته همه کارهایش را راست و ریس کند و خودش را برساند ، بعد هم باهم برگردیم ایران . بابچه جمع و جور کردن و مسافرت خیلی سخت بود از طرفی هم دیگر تحمل دوری اش را نداشتم😭 با خودم گفتم : « اگه برم ، زودتر از منطقه دل می کنه! » از پیام هایش می فهمیدم خیلی سرش شلوغ شده ، چون دیر به دیر به تلگرام وصل می شد ، وقتی هم وصل می شد ، بددموقع بود و عجله ای😢 زنگهایش خیلی کمتر و تلگرافی شده بود . . اعتراض کردم که: «این چه وضعیه برام درست کردی ؟ » نوشت : « دارم یه نفری بار پنج نفر رو می کشم!» اهل قهر و دعواهم نبودیم ، یعنی از اول قرار گذاشت . در جلسه خواستگاری به من گفت : « توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم ، نهایت نیم ساعت! » بحث های پیش پا افتاده را جدی نمی گرفتیم . قهرهایمان هم خنده دار بود . سر اینکه امشب برویم مجلس حاج محمود کریمی یا حاج منصور ارضی؟😁 خیلی که پافشاری می کرد ، من قهر می کردم😂 می افتاد به لودگی و مسخره بازی😐 خیلی وقت ها کاری می کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم . می گفت :« آشتی ، آشتی !» و سروته قضیه را به هم می آورد . اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو میری ها بود ، می رفت جلوی ساعت می نشست ، دستش را می گذاشت زیر چانه اش ومیگفت : « وقت گرفتم از همین الان شروع شد» باید تا نیم ساعت دیگر آشتی میکردم وگرنه میگفت :«قول دادی باید پاشم وایسی»😁 ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tarigh3