eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتــم‌آب‌حـیات؟؟؟ گفـتٰاچـٰایۍ‌اربـعَین‌اباعبداللہ💔
خدایا گاهی ما رو تو آغوش بگیر، وقتی تو محاصره ی مشکلاتیم و تنها پناهگاهمون تویی وقتی تموم تلاشمون رو کردیم، بی خبر از راه برس و ما رو بغل کن، باور کن آدم جا زدن نیستیم، اما از یه جایی به بعد، بگو که با هم درستش میکنیم از یه جایی به بعد، خودت برامون معجزه کن...
مفهوم قشنگی داره یعنی خدایا من نمیدونم چه جوری ولی تو درستش کن...
خدایا به دادِ دل های تنگ ما برس...
امیرالمومنین مولا‌ علی‌ علیه‌السلام: کسی را که به تو امید دارد، ناامید نکن...!
هیچ چیزی مثل شبکه های ضریح حرم علیه السلام ارزش سخت گرفتن نداره...
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین قمی ها در آسمان ها مشهورند آنانی که دنیا جای ماندنشان نیست نامیرا ترین افرادند اما پروای نام ندارند و در کهف خویش آرام گرفته اند. افتخار استان گیلان شهید مرتضی حسین پور🕊🌹 شادی روح پر فتوح شهید
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 89 بعدازظهرها تابستان به عنوان مربی به بچه ها دفاع شخصی یاد
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 90 از دانشگاه که در آمدم با دوستم سوار اتوبوس‌ همگانی شدم که به خانه برگردم، ساعت تقریبا سه بعدازظهر اتوبوس خلوت بود دوستم از داخل کیفش آلوچه در آورد و تعارف کرد، من یکی برداشتم و تشکر کردم، کمی که گذشت دوستم پرسید: روزه ای فرزانه؟ آلوچه رو نخوردی؟ شاید هم خوشت نمیاد؟گفتم: نه روزه نیستم، این چیزها تنهایی از گلوم پایین نمی ره، هر چی باشه ميندازم تو کیفم می برم خونه با آقامون می خورم تا گفتم آقامون حمید زنگ زد گفتم: میگن حلال زاده به داییش می ره تا گفتم آقامون زنگ زد، حمید گفت: من رسیدم خونه منتظرتم ناهار بخوریم بعد برم باشگاه برای تمرین جواب دادم: چند دقیقه دیگه می رسم. آلوچه به دست زنگ خانه را زدم حمید در را باز کرد تا رسیدم گفتم: حمید آقا تعجب زود اومدی خونه، گفت: با دوستم قرار دادم برم خونشون آکواریوم درست کنم، با حسرت خاصی این جمله را گفت، خیلی به آکواریوم علاقه داشت خودش بلد بود، شیشه می گرفت و چسب می زد و آکواریوم درست می کرد، ولی من خوشم نمی آمد، از جانواران ترس داشتم مخصوصاً ماهی وقتی دیدم با حسرت این جمله را گفت خیلی ناراحت شدم،گفتم: با این که من خوشم نمیاد ولی هر وقت خونه بزرگ تر رفتیم اون موقع مشکلی نداره تو می تونی برای خونه خودمون هم آکواریوم درست کنی. تا این را گفتم از ته دل با خوشحالی گفت: حالا که رضایت دادی برو سمت یخچال، چیزی که ببینی حتما خوشحال میشی! گفتم: آب البالو؟ گفت: خودت برو ببین، عادت داشت هر وقت با دوستش آبمیوه می خورد، حتما یک لیوان هم برای من می خرید مخصوصاً آب آلبالو! می دانست من دوست دارم. من که می دانستم از این کارها زیاد انجام می دهد کلی ذوق کردم گفتم: حمید جان تا من میرم سر یخچال تو بیا این آلوچه رو نصفشو بخور نصفشو نگه دار برا من ،دلم نیومد تنهایی بخورم. وارد آشپزخانه که شدم یک برگه دیدم که حمید با آهن ربا روی در یخچال چسبانده بو یک طرف ایام هفته را نوشته بود و بالای برگه نوشه بود ناهار، شام! بعد داخل هر خانه نام یکی از ائمه را مشخص کرده بود، گفتم: این چیه آقا؟ گفت: از این به بعد هر غذایی درست کردیم نذر یکی از ائمه باشه ،هر روز غذا رو با ذکر و نیت همون امام درست کن، این طوری باعث میشه ما هر روز غذایی که نذر اهل بیت شده بخوریم و روی نفسمون تأثیر مثبت داشته باشه، روی در یخچال هم چسبوندم که همیشه جلوی چشممون باشه ،به حدی از این طرح حمید خوشم آمده بود که به کل آب آلبالوی داخل یخچال یادم رفت! ادامه دارد... https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 90 از دانشگاه که در آمدم با دوستم سوار اتوبوس‌ همگانی شدم که
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 91 از آن به بعد موقع هم زدن غذا و آشپزی همیشه ذکر همان روز را می گفتم و به نیت همان معصومی که داخل جدول مشخص شده بود غذا درست میکردم، حمید بعد از این که استقبال مادرم از این پیشنهاد را دید یک جدول هم برای خانه آن ها درست کرد دوست داشت همه کارها با ذکر و توسل به ائمه باشد. ناهار را که خوردیم حمید برای درست کرد آکواریوم زودتر از خانه در آمد، طبق معمول بچه های داخل کوچه دوره اش کردند، با اخلاق خوبی که داشت همه دوست داشتند حتی به اندازه چند دقیقه با حمید و موتورش هم بازی شوند، بوق موتور را می زدند، سوار ترک موتور می شدند حمید هم که کشته مرده این کارها ،با صبر و حوصله همه را راضی می کرد و بعد هم می رفت. کار ساخت آکواریوم سه چهار ساعتی طول کشیده بود، وقتی خانه رسید پرسید: آخر هفته برنامه چیه خانوم؟ آقا بهرام میگه بریم سمت شمال،گفتم: موافقم الان فرصت خوبیه بریم یه مسافرت یه روزه حال و هوامون عوض میشه، روز جمعه همراه با خانواده آقا بهرام سمت شمال راه افتادیم می خواستیم برویم کنار دریا چند ساعتی بمانیم و تا شب برگردیم هنوز از قزوین فاصله نگرفته بودیم که با آن گرفت،از بس ترافیک بود تا منجیل بیشتر نتوانستیم برویم، همان جا نزدیک سد منجیل یک ساندویچ گرفتیم و خوردیم ،حمید گفت؛ سر گردنه که می گن همینجاس، همه چی گرونه، زودتر جمع کنیم برگردیم تا پولمون تموم نشده! از همان جا دور زدیم و برگشتیم ،شب هم آمدیم خانه دور هم بال کبابی درست کردیم و خوردیم ،برای تفریحات این شکلی حمید همیشه همراه بود و کم نمی گذاشت. ادامه دارد... https://eitaa.com/tarigh3
🥀°• سالروز رزمنده دفاع مقدس رزمنده کهنه کارتخریبچی که بعدازعمری تلاش در میدانهای دفاع مقدس راهی حرم حضرت زینب سلام الله شد، از این رو از طریق تیپ 45 جوادالائمه در سمت معاون هماهنگ کننده تیپ 45 و تخریبچی حرفه‌ای به سوریه رفت. او در طی سال‌ها جنگ سوریه بارها برای نبرد با تروریست‌های تکفیری و دفاع از حرم عمه سادات به این کشور رفت و از دی ماه سال 95 چندین بار به به جبهه‌های سوریه اعزام شد. او سرانجام در مرداد سال 96 پس از پاکسازی سه منطقه درگیر جنگ در حین پاکسازی مقری که شهید محسن حججی در آن به شهادت رسیده بود، نزدیک مرز سوریه و عراق به شهادت رسید. از این شهید مدافع حرم 2 دختر و یک پسر به یادگار مانده است. پیکر این شهید اهل مازندران و ساکن گرگان پس از تشییع در زادگاهش؛ در شهر گرگان به خاک سپرده شد. یادش گرامی وراهش پررهرو ْ