eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 ✍شب ها با پای برهنه برروی خارها راه می رفت و صدای ناله و زمزمه اش بلندبود تا اینکه برهنگی پا برایش عادی شددر تمام عملیات ها پا برهنه بود؛ چه تابستان که از شدت گرما، بخاراز همه جابلند بود و چه درسرمای زمستان که سایرین با پوتین هم سردشان بود هروقت از پابرهنگی اش می پرسیدیم، بحث را عوض می کردمی گفت: این طوری راحت ترم اصرار که می کردیم،می گفت: دلم نمی آیددر مناطقی که خون مطهردوستانم ریخته با پوتین ترددکنم🥺 یک بار در کرخه نشسته بودیم و صحبت می کردیم سیدگفت: من هیچ آرزویی ندارم،جزاینکه یک گلوله مستقیم بیاید و به قلبم بنشیند و شهید شوم این طوری از شر گناهانم راحت می شوم😔 در نهایت به همراه شهید ابراهیم همت به فیض شهادت نائل آمد 🥀 برخی او را بشرحافی جبهه ها می دانستند 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون حضور بانوان تهرانی در میدان فلسطین در حمایت از نیروی انتظامی بر علیه بی حجابی
♦️انگشت کردن تو‌ لونه زنبور به روایت تصویر:))
🎈 اردیبهشت شما رو یاد چیز خاصی میندازه؟ اگه آره، اون چیه؟ در ناشناس بهمون بگید☺️ https://harfeto.timefriend.net/16951838103808
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت سی‌ و پنجم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد اما یک
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت سی‌ و ششم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد یکی از همین روزها وسط بگو بخندهای معمول، اعظم بی‌هوا دستش را برد بالا و در حال خنده، روی ران پای راست عباس زد. بین ضربه خوردن پا و زرد شدن رنگ صورت عباس، فقط یک لحظه فاصله شد. چنان لبش را زیر دندان گرفت و چشم‌هایش را روی‌هم فشار داد که اعظم از وحشت دست‌وپایش را گم کرد: چی شد عباس؟ پات درد می‌کنه؟ ببخشید من نمی‌دونستم! چی شده پات؟ عباس سعی کرد با شیرینی لبخندی، تلخی فضا را هم بزند: طوری نیست. حالا عادت می‌کنی. _ عادت کنم؟ چرا باید عادت کنم؟ مگه همیشه درد می‌کنه؟ _ راستش آره. اون‌قدر درد می‌کنه که هیچ‌وقت توی جیب راست شلوارم نمی‌تونم چیزی بذارم. کلید، پول خورد، چیزای این‌جوری. _ آخه چرا؟ می‌شه بهم بگی؟ _ این قسمت پام کلاً عضله نداره. یعنی روی استخونم، فقط یه لایه پوست هست؛ بدون گوشت. اعظم فقط با حیرت به‌صورت عباس نگاه می‌کرد. _ آره دیگه. اینم یکی از ماجراهای ماست. توی یه روز دو بار ترکش خوردم. _ می‌شه از اول بگی چه جوری شد؟ _ این‌جوری شد که یه شب توی عملیات والفجر هشت، انگشت پام تیر خورد. همون‌جا امدادگرها بخیه زدن و پانسمان کردن. فرداش که بیدار شدیم، بین بچه‌هایی که مجروح بودیم، حال من نسبت به بقیه بهتر بود. دیدم همه گرسنه‌ان و ضعف کردن؛ گفتم برم ببینم از تدارکات می‌تونم چیزی برای خوردن پیدا کنم براشون بیارم؟ یه موتور برداشتم؛ سوار شدم و خودم رو رسوندم به سنگر تدارکات. یه کارتن تی‌تاپ پیدا کردم. برداشتم که بیارم، ... 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت سی‌ و ششم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد یکی از ه
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت سی‌ و هفتم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد برداشتم که بیارم، خمپاره نزدیکم منفجر شد و من از هوش رفتم. وقتی به‌هوش اومدم، دیدم منو با یه تعداد مجروح دیگه سوار کردن توی یه اتوبوس که صندلی‌هاش رو برداشته بودن. پام غرق خون بود و روی زخم رو با یه دستمال بزرگ بسته بودن. توی مسیر بیمارستان اهواز بودیم که دوباره خمپاره زدن و اتوبوس منفجر شد و یه‌بار دیگه مجروح شدیم و موج انفجار هم منو گرفت. خلاصه یه سری رفتیم اهواز و یه عمل روی پام انجام دادن، بعدش هم اعزام کردن بیمارستان مشهد و یه بار هم اون‌جا پامو عمل کردن. یادته از مشهد اومدم خونه‌ی شما تا بابام اینا اومدن دنبالم منو بردن خونه؟ این جمله‌ی عباس، اعظم را در یک لحظه به چهار سال قبل برگرداند. انگار همین حالا داشت این ماجراها را می‌دید: حدود بیست روز مانده بود به عید نوروز. اوایل شب بود و اعظم داشت توی زیرزمین راه می‌رفت و با صدای بلند درس می‌خواند. صدای زنگ در که بلند شد، سمیه کوچولو دوان‌دوان پله‌های ورودی را پایین رفت و در را باز کرد و بعد هم با صدای بلند داد زد: مامان! مامان! عباسِ خاله اومده! فاطمه خانم هم که دستش بند آشپزی بود، از همان داخل آشپزخانه «بفرما عباس جان»ش به گوش رسید. اعظم که دیگر حواسش جمع درس نبود، گوش‌تیز کرده بود و احساس می‌کرد شرایط عادی نیست. ورود عباس به خانه خیلی طول کشید. فاطمه خانم نگران آمد جلوی در و صدایش پیچید و دل اعظم را به درد آورد: اِوا! خاک بر سرم! عباس! خاله چی شده؟ پات مجروح شده؟ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿وَتَمَسَّکْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَاسْتَنْصِحْهُ، وَأَحِلَّ حَلاَلَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَصَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ 🟠به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام و آنچه را از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده باور کن ✍ اوّل اينکه گوش جان به نصايح قرآن بسپارد و اندرزهايش را استخراج کرده به آن عمل نمايد. دوم اينکه حلال و حرامش را به رسميت بشناسد; يعنى به آن عمل کند و هرگز از آن منحرف نشود. سوم اينکه آنچه در قرآن درباره اقوام پيشين آمده از عوامل پيروزى و شکست و مجازات هاى الهى نسبت به اقوام سرکش و گنهکار را مورد توجّه قرار دهد و از آنها عبرت بگيرد، زيرا هدف قرآن تاريخ نويسى يا داستان سرايى نبوده، بلکه اين بوده که آينده مسلمانان را در آيينه تاريخ گذشتگان به آنان نشان دهد 📘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عالم گر تهی‌دستی، به درگاه رضا رو کن کز این در هیچ‌کس با دست خالی بر نمی‌گردد همینطوری یهویی دلتنگ حرمیم یا امام رضا ع جان غریب💔💚😭🤲 🌹@tarigh3
مداحی_آنلاین_حال_معنویت_استاد_عالی.mp3
4.42M
♨️حال معنویت 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام عالی
وَبِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقي و دلبستگی ام به مهربانی توست به همه گفته‌ام که تو دوستم داری، بیا و مقابل آنها مرا خراب نکن... ابوحمزه ثمالی
(ع) فرمودند:‌ در آخرالزمان مردمی می‌آیند که پیرو عده‌ای هستند ،که دم از عبادت و زهد می‌زنند ولی آنان سبک سر و سفیه‌اند چون را زمانی لازم می‌دانند که گزندی از ناحیه آن به ایشان نرسد و همواره (برای شانه خالی کردن از این کار) برای خود و می‌تراشند.‌ 📚🌱 [کافی، ج۵، ص۵5]‌ 🌹@tarigh3
🌷 : 🔹باید اینقدر در راه خدا کار کنیم اینقدر در راه خدا فعالیت کنیم که وقتی خودش صلاح دید؛ پای کارنامه مارا امضا کند و شهید شویم! 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا کند همه‌ی عشق‌ها به‌هم برسند و نیز در این لابه‌لا من و توبه هم برسیم❤️‍🩹 صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله ارباب خوبم♥️ حسین(ع) 💫شبتون و عاقبتتون حسینی 💫 🌹@tarigh3
این روزها غمِ حرم و غربت و فراق افتاده مثل زخم به جانم، حسین جان💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولای‌من 🍂من و مهتاب و شب و فاصله ها هم دردیم... همه طوفان زده گانیم که کم آوردیم... 🍂من و مهتاب،عجب غصه‌مان مشترک است... پی خورشید جهان تاب شما می گردیم...   تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷 شبتون‌مهدوی💚 التماس دعا 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌿 مرا دعوت می‌کنی به پرگشودن در آستان مهرت. با ذوقی مضاعف، وجودم پرمی‌گشاید برای لبریز شدن از عشقت. از هر چه بگریزم، پناهم تویی. از هر چه به شک آیم، یقینم تویی. ای پناه بی‌پناهان! ای سایه‌ی امن مهربان! با تو از امیدوارانم. 🌹@tarigh3