کی میتونه جلو سبز شدنت رو بگیره، وقتی ریشه هات از قلبت جوون میگیره؟!
یه سنگ انداختم تو دریا
جالب بود...
دریا اصلا به روی خودش نیاورد که سنگی به سمتش پرتاب شده!
یاد خودم افتادم که چه زود با یه حرف یا رفتار کوچیک ناراحت میشم.
از اون روز یادم موند که آدم وقتی بزرگ بشه و عمیق،
بزرگترین مشکلات رو هم در خودش غرق میکنه
نه اینکه خودش غرق مشكلات بشه...!
اگه لحظه به لحظه ات به یاد خدایی بدون خوشبختی، چون به یادش افتادن هم نصیب هر کسی نمیشه...
من غیر از تو کسی را ندارم پس به دادم
برس ای معبود که من عبد توأم و ای
بزرگواری که من بنده توأم و ای سیدی که
من نوکر توأم! الهی! به حق شهدایی که
تو آنان را فرا خواندی پس به من ضعیف
به من ذلیل رحم کن ای بخشنده و
مهربان! به لطافت و ضعف بدن من رحم
کن و من را به بزرگواری و آقائیت به
مولایت ببخش خدایا!
شهید محمد ابراهیم موسی پسندی
#حتما_بخوانید👌👌
♨️ادب در برابر امام زمان ارواحنا فداه...
🔸حضرت بقیةالله،هم احاطه روحی بر ما دارند و هم جسم مبارکشان در بین ماست.
شما باید هم #ادب_جسمی را رعایت کنید و هم #ادب_روحی.
🔸ادب جسمی یعنی اینکه اسم #امام_زمان را که میخواهی ببری بسیار مؤدبانه، به حضرت سلام که میدهی مؤدب بایستی و خودت را خاضع و خاشع بگیری،
هم از نظر بدنی و هم از نظر روحی متوجه حضرت بشوی و بعد سلام کنی.
مطلبی که در مورد حضرت میخوانی دو زانو و مؤدب بنشینی و بخوانی. (حتی در خواندن یک بیت شعر خطاب به حضرت).
🔸ادب روحی هم نسبت به حضرت «اطاعت و خشوع قلبی» است.
یعنی اینکه در برابر اوامر حضرت مطیع و فرمانبردار باشی.
🖋 حاج آقا زعفری زاده
#امام_زمان_عج
#سه_شنبه_های_مهدوی
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ نمیدانم از د
🍂
🔻 روایت لحظه به لحظه
#عملیات_بدر
✦ ✦ ✦
ساعت، هشت صبح را نشان می داد. همه حاضر و آماده سوار بر قطاری از بلم آماده دستور حرکت بودند.
اولین بار بود که صبح برای عملیات حرکت می کردیم، و این کمی برایمان عجیب بود. مسافت چند کیلومتری تا خط دشمن آنهم پارو زنان چارهای نگذاشته بود و باید به این طریق عمل می کردیم.
بلم ها آرام آرام حرکت خود را در دل راهروهای بین نیزارها شروع کردند و به ستون یک، از اسکله هر لحظه دورتر شدند تا آخرین بلم هم ناپدید گردید و در دل هور فرو رفت.
🔸(قسمتی از خاطرات شخصی)
وظیفه ای که بر عهده ما بود، تأمین و رساندن مهمات جنگی به نیروها بود. لذا بعد از دور شدن قایق ها به سمت پد هشت، حرکت کردیم. سوار بر لنکروز به زاغه مهمات لشکر رسیدیم.
هر نوع مهمات بصورت منظم و با فاصله چیده شده بود. یک قسمت مخصوص موشک های آرپی جی، یک قسمت تیربار، یک قسمت نارنجک...
از هر کدام چند صندوق بار کردیم و به پد هشت بازگشتیم تا آنها را بار قایق تسلیحات کنیم. بین راه رادیوی ماشین را روشن کردم. صدای نوحه كويتی پور بود که شب گذشته بین رزمندگان اجرا کرده بود و گویای عملیات دیگر و حمله به دشمن داشت...... یعنی اگر دشمن به عملیات شک داشت، با این نوحه و اشعار مطمئن می شد که عملیاتی در جریان است.
مهمات را جای امنی قرار دادیم تا موقع حرکت در قایق بزرگ تسلیحات جا دهیم و به محل درگیری برسانیم.
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 روایت لحظه به لحظه #عملیات_بدر ✦ ✦ ✦ ساعت، هشت صب
🍂
🔻 روایت لحظه به لحظه
#عملیات_بدر
✦ ✦ ✦
پارو زنان بلم ها را پشت سر هم و بدون کوچکترین صدایی به جلو هدایت می کردیم. گاهی صدای ظریفی از شکسته شدن نی ها بلند می شد و سکوت را می شکست. وقتی تصور می کردیم لابلای این نیزار چقدر رزمنده پنهانی رو به دشمن می روند و چقدر هماهنگ شده اند بر خود می بالیدیم.
گاهی هواپیماهای دشمن از بالای سرمان عبور می کرد و احتمالا لو رفتن بالا می رفت. در این شرایط از گونی هایی که رنگ سبز خورده بود استفاده می کردیم و به روی خود می کشیدیم. لحظاتی توقف می کردیم تا شناسایی نشویم.
وقت نماز و ناهار رسیده بود و باید جایی توقف می کردیم. بالاخره بعد از کیلومترها پارو زنی در جایی متوقف شدیم و نماز را خواندیم و برای ناهار جیره های جنگی خود را باز کردیم و استفاده نمودیم.
باید مقداری دیگر می رفتیم تا نزدیک کمین دشمن می رسیدیم. ولی با توجه به وقت باقیمانده، فرماندهی تشخیص داد تا پنج بعد از ظهر استراحت کنیم تا دستور جدید صادر گردد.
🌹@tarigh3