♨️چقدر دنیایمان فرق میکند:
📌موشهای کثیف یهودی که تهدید میشوند، فرار میکنند به پناهگاه!
📌مسلمانان دلیر و علوی که تهدید میشوند، شتاب میکنند به مصلی!
.
💔
خواهرانم! زهراگونه زندگی کنید!
برداشت من از زندگی، از آنچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش این است که:
تنها راه سعادت، رسیدن به کمال بندگی خداست.
بندگیِ او در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی او می باشد...
✍🏻 و حجاب، امر خداست...
#شهید_مصطفی_ردانی_پور
#حجاب
#شهید_طلبه
🌹@tarigh3
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#دنيا_جای_استراحت_نيست!
🌷تو خونه نشسته بودم که در زدن؛ انتظار ديدن هر كس رو داشتم غير از محمود! اون هم با سر پانسمان كرده. بیاختيار گریهم گرفت. گفتم: تو با اين سر و وضع چطور اومدی؟ بايد بيمارستان میموندی و استراحت میکردی. گفت: دنيا جای استراحت نيست! بايد برم لشكر، كار زمين مونده زياد دارم. پيدا بود برای رفتن عجله داره. گفت: اين چند روز خيلی به تو زحمت دادم، وظیفهم بود كه بيام تشكر كنم. محمود زير بار اعزام به خارج و معالجه نرفته بود.
🌷گفتم: داداش! فكر میکنی كار درستی میکنی؟ گفت: انسان در هر شرايطی بايد ببينه وظیفهش چيه. گفتم: تو اصلاً به فكر خودت نيستی. تو با اين همه تركشی که توی سرت داری به خودت ظلم میکنی. گفت: من بايد به وظیفهم عمل كنم. پرسيدم: خوب چرا نمیخوای بری خارج؟ گفت: اولاً اعزام به خارج خرج روی دست دولت میذاره و من هيچ وقت حاضر نيستم برای جمهوری اسلامی خرج بتراشم. در ثانی گفتم كه، بايد ديد وظيفه چيه. اون روز حال غريبی داشتم. نمیدونم چرا دلم نمیخواست ازش جدا بشم.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید معزز سردار محمود کاوه
#سید_حسن_نصرالله
#سید_مقاومت
#حزب_الله
#وعده_صادق
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹@tarigh3
یکی از دوستان با ارسال این عکس از نماز جمعه امروز میگفت: فردای قیامت جواب شهدا جای خودش ، چطوری جواب مادر شهدا را بدیم.
اولش احساس غرور میکردم که آمدم، ولی با دیدن این مادر شهید که از مشهدالرضا آمده بود فقط احساس شرمندگی دارم.
از خودشان اجازه گرفتیم که اشکالی نداشته باشد عکسشان را تو گروه بارگذاری کنیم.
❤️#عاشقان_اهل_بیت_(ع)
🌼 #اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
رهبر انقلاب :لازم دانستم تکریم از برادرم و عزیزم و مایهی فخرم، چهرهی محبوب دنیای اسلام، و زبان گویای ملّتهای منطقه، گوهر درخشان لبنان، جناب سیّدحسن نصراللّه (رضوان اللّه علیه) در نماز جمعهی تهران باشد، و تذکّراتی هم به عرض همه برسانم. مخاطب این خطبه همهی دنیای اسلام است، ولی ملّت عزیز لبنان و فلسطین مخاطب ویژه است.
۱۴۰۳/۷/۱۳
🌷 #جمعه_نصر
#شهید_سید_حسن_نصرالله 💔
#سید_المقاومه
#وعده_صادق۲
تصاویری از #نماز_جمعه امروز
و حالا بد نیست بازتاب سخنان حضرت آقا رو در برخی رسانههای بینالمللی ببینیم.
👇
رویترز: رهبر ایران گفت ما در قبال اسرائیل کوتاه نخواهیم آمد.
بیبیسی عربی: رهبر ایران عملیات طوفانالاقصی را تماما مشروع اعلام کرد.
نیوزویک: رهبر ایران عملیات ۷ اکتبر [طوفانالاقصی] را قانونی دانست.
العربیه: رهبر ایران اعلام کرد در حمله، نه تعلل میکنیم، نه شتابزده عمل میکنیم.
الاخبار لبنان: رهبر ایران اعلام کرد که مقاومت پیروز میدان خواهد شد.
فرانس۲۴: رهبر ایران اعلام کرد حزب الله و حماس پیروز هستند و کوتاه نخواهند آمد.
شبکه NTV ترکیه: ایران اقتدارش را به نمایش گذاشت.
هاآرتص: رهبر ایران اعلام کرد مقاومت کوتاه نمیآید.
#جمعه_نصر
✌️✌️✌️✌️
🌹@tarigh3
نخست وزیر شما موقع نبرد میره پناهگاه
فرماندهی ما در ملأ عام حاضر میشه.
شما ممکلت جعلیتون رو ترک میکنید یا دنبال سوراخ موش میگردید
ما از نقاط دور و نزدیک پشت سر فرماندهمون حاضر میشیم.
اینه فرق آل علی با آل یهود😏✌️
چه میماند از زندگی، اِلّا دوست داشتنت...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالزمان
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
چه میماند از زندگی، اِلّا دوست داشتنت... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالز
لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک...
🍂 یادش بخیر
جلسات بچه های جبهه!
نه از کت و شلوار پوشها خبری بود، نه از ادکلن های پاریسی و نه کفشهای ورنی براق و..
لباس ها همه یکدست و یکرنگ،
میز و صندلی هاشون چند پتوی ساده و سقفشان، چادرهای برزنتی خاکی رنگ.
بالا و پایین نشستن هم نداشتند!! و خیلی ساده کنار هم مینشستند و گرههای مهمی را باز میکردند.!
هدفم داشتند و پای شعارها و وعده هاشون جونمیدادند.
نگاه هایشان به لنز و دوربین نبود و این دوربین بود که معطوف بزرگیشان بود ...
جلسه فرماندهان لشگر ویژه ۲۵ کربلا؛ قبل از #عملیات_والفجر_هشت؛ زمستان ســال ۱۳۶۴
🌹@tarigh3
کتاب بیآرام، از انتشارات سوره مهر، یکی از کتب جدید و جذابی میباشد که خیلی زود چاپ اول آن به اتمام رسید و گویا حوزه اقدام به چاپ دوم نیز نموده.
این کتاب دارای ۱۰ راوی و ۱۵ روایت از زندگی سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ یک لشکر حضرت ولیعصر "عج" است که توسط خانم بهبودی به زیبایی تحریر شده است.
بلطف الهی، سه فصل خانوادگی کتاب، آنهم بخاطر حضور پررنگ خواهران گرامی در کانال، جهت نشر، از زبان همسر و مادر شهید انتخاب شده، امید است مورد توجه دوستان و همراهان قرار گیرد.
🌹@tarigh3
🍂
🔻 بی آرام / ۱
برای سردار شهید
حاج اسماعیل فرجوانی
روایت زهرا امینی
بقلم، فاطمه بهبودی
•••━🌼🍃━━━━━━━━•••━
صدای حاج خانم توی سرم پیچید:
- داداشی، اومده یم خواستگاری زهرا.
مامان گفت: «به سلامتی، برای کی؟ حاج خانم گفت: «کی بهتر از اسماعیلم!»
یک مرتبه همه ساکت شدند.
حاج خانم سنگینی فضا را شکست:
- زن داداش نمی خواید جواب بدید؟
مامانم با دستپاچگی گفت: "والله چی بگم"
سرم را بالا آوردم و توی دلم گفتم:
- خدایا قربانت بروم؛ همین دیروز بود که با خودم گفتم یا زن اسماعیل میشوم یا اصلا ازدواج نمیکنم. اما آن لحظه فکر نمیکردم اسماعیل بیاید خواستگاری ام. آخر حاج خانم دختری از فامیل را برای اسماعیل نشان کرده و سال ها او را «عروسم» صدا زده بود. حالا چه شده بود که به خواستگاری من آمده بودند.
صدای مامان روی سرم آوار شد
- دختر، شیر سماور رو ببند قوری سررفت. سینی پر آب شد. تا به خودم بجنبم مامان شیر سماور را بست و دستمال به دست من را کنار زد. زیر لب با خودش غرغر میکرد که صدای بابا حرفش را برید:
- دخترم، بابا، چی میگی؟
سرم را پایین انداختم و گفتم: "هر چی خودتون صلاح میدونید." مامان دست از دستمال کشیدن برداشت و با تعجب نگاهم کرد.
بابا از آشپزخانه بیرون رفت. با اشاره او، مامان پشت سرش.
سرم را چسباندم به در. مامان و بابا پچ پچ میکردند.
- قبل این ندیده و نشنیده میگفت نه!
- این جواب با حرفای قبلش زمین تا آسمون فرق داره.
مامان سینی چای را گرداند و گفت: «حاج خانوم، اجازه بدید فکر کنیم.»
- مگه فکر کردن می خواد؟ ما با هم فامیلیم.
بابا را خطاب کرد و گفت:"مگه ما فکر کردیم داداش؟" و آب و تاب داد به صدایش.
- اسماعیلم فردا میخواد بره جبهه. شما باید الان جواب بدید. صدا از دیوار درآمد از مامان و بابا درنیامد. یکهو صدای حاج خانم بلند شد:
- زهرا ... زهرا خانوم ....
صدایم توی سینه حبس شده بود. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «بله»
- بیا تو عمه !
خودم را جمع و جور کردم اما انگار قلبم داشت از سینه ام بیرون می زد. حاجی آقا زودتر از همه سرش را به طرف آشپزخانه چرخاند. سلام کردم. نگاهم کشید به حاج خانم و ناهید خانم و شرید روی اسماعیل. حاج خانم من را کنارش کشید و گفت: «خب، عمه، تو چی میگی؟» زبانم سنگین شده و صورتم گر گرفته بود. پلک هایم تند تند می پرید و انگار می خواست آبرویم را ببرد. نگاهم به فرش خیره مانده و نفس هایم تند شده بود. لام تا کام حرف نزدم.
حاج خانم گفت: «خب مبارکه!» و در قندان را برداشت و پولکی تعارفم کرد. یکی برداشتم. قندان را کشید طرف اسماعیل و گفت: "دهنت رو شیرین کن مامان که تا آخر زندگی تون شیرینی باشه" و زد به شانه اسماعیل و گفت: «مامان، برو جبهه. ان شاء الله وقتی برگردی عروسیت رو می گیریم.
🌹@tarigh3
حاج مهدی رسولی چه قشنگ گفت:
که امروز پدر بجای
پنهان شدن در پناهگاهها
اومده تا امتش رو در آغوش بگیره
که خیالشون راحت باشه …❤️🙂✋🏻
#آرام_جانها
#لبیک_یا_خامنه_ای
.
مولاجانم
🍁محراب لحظههای دعايت چه ديدنیست
قرآن بخوان چقدرصدايت شنيدنیست...
🍁آقا بگو قرار شما با خدا كی است؟
آياحيات ما به زمانت رسيدنیست؟
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌷
شبتون ختم به صبح فرج 🤲
.