eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
654 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 وقت بخیر 🌹🌹🌹 عالمی می فرمود: زیاد دعا کردن برای فرج، واجب است چون امر امام معصوم است 🔻امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نامه ای خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمودند: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فإنّ ذلک فرجکم: «برای تعجیل در امر فرج ، بسیار دعا کنید که همان فرج شماست.» 📚(کمال الدین و تمام النعمه ، باب ۴۵، حدیث۴ 🌸 نکته اینجاست که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نفرمودند: دعا کنید بلکه فرمودند: 🌸اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج 👈زیاد دعا کنید ... 🌹 پس دعا کردن برای فرج، مثل نماز نیست که صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء نماز بخوانیم و.... 🌸بلکه فرمودند زیاد، یعنی 🔸دائما، در طول شبانه روز، 🔸در هر جائی هستی، 🔸در هر کاری هستی 🔸در حال راه رفتن، 🔸هنگامی که سوار ماشین هستی، 🔸می نشینی و ... 🌹خلاصه در تمام لحظات و تمام زمان باید برای فرج امام زمان دعا کنیم این معنی واقعی اکثرو الدعاء است. هر کاری میکنیم قلب و زبانمان بگوید اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚ز عاشقان شنیده‌ام 🌼جمعه ظهور می کنی 💚ز مرز انتظارها 🌼دگر عبور می کنی 💚شب سیاه می رود 🌼صبح سپید می رسد 💚جهان بى چراغ را 🌼غرق به نور می کنی أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏
🌷◁ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ … 🌷◁ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ . 🌷◁ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﺷﻨﻮﺍﺳﺖ . 🌷◁دﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ! ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ 💠امام علی علیه السلام فرمود: 💠ناامیدی، صاحب خود را می کشد.
سرباز‌،سرباز‌اسـت…! ‌وڪاری‌بہ‌جز‌ڪُشتن‌ندارد…! ‌حال‌یڪی‌تفنگ‌برمیدارد؛ یڪی‌هم‌مثل‌تو‌چادر😌♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکایت ✅ سه برادر مردی را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند و گفتند اين مرد پدرمان را کشته است.❗❗❗ 👤امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. يکی از شترهايم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اينها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.🐫🐪🐫 ✨امام علی (علیه السلام)فرمودند: حد را بر تو اجرا مي کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت بدهيد. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی به جا گذاشته پس اگر مرا بکشيد آن گنج تباه مي شود، و برادرم هم بعد از من تباه مي شود. 🧊 اميرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را مي کند؟ آن مرد به مردم نگاه کرد و گفت اين مرد. اميرالمومنين (علیه السلام) فرمودند: ای ابوذر آيا ضمانت اين مرد را مي کنی؟ ابوذر عرض کرد: بله اميرالمومنين فرمود: تو او را نمي شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا مي کنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش مي کنم يا اميرالمومنين. 📊 آن مرد رفت . و روز اول و دوم و سوم سپری شد...و همه مردم نگران ابوذر بودند که بر او حد اجرا نشود... سرانجام آن مرد اندکی قبل از اذان مغرب آمد و در حاليکه خيلی خسته بود، به نزد اميرالمومنين (علیه السلام) آمد وعرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون تسلیم فرمان شما هستم تا بر من حد را جاری کنی. ❓❔ امام علی (علیه السلام) فرمودند: چه چيزی باعث شد تا برگردی درحاليکه مي توانستی فرار کنی؟ ✨✨ آن مرد گفت: ترسيدم که "وفای به عهد" از بين مردم برود. ❓اميرالمومنين(علیه السلام) از ابوذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟ ✨✨ ابوذر گفت: ترسيدم که "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم برود. پسران مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او گذشتيم... اميرالمومنين (علیه السلام) فرمود: چرا؟ ✨✨ گفتند: مي ترسيم که "بخشش و گذشت" از بين مردم برود. 💧و اما من اين پيام را برای شما فرستادم تا "دعوت به خير" از ميان مردم نرود. حالا نوبت شماست که بعد از خواندن این داستان آن را برای دیگران نقل کنید و در صورت امکان برای دوستانتان ارسال کنید تا "نشر و پخش فضایل مولای مان" از میان ما نرود. 🌱🌺🌱🌺🌱🌺
ســـــــلــام آقـــــــاے مــن ! آقــا جــان تــمــام ســالــهایــے ڪــه درس خــوانــدیــم : 🔹دبــیــر شــیــمــے بــه مــا نــگــفــت ڪــه اگــر عــشــق و ایــمــان و مــعــرفــت بــا هم تــرڪــیــب شــونــد شــرایــطــ" ظـــــــهور " تــو    مــهیــا مــے شــود ! 🔸دبــیــر زیــســت نــگــفــت ڪــه ایــن صــداے تــپــش قــلــب نــیــســت ؛ صــداے بــے قــرارے دل بــراے " مـــــــهدیــســت " ! 🔹دبــیــر ادبــیــات از عــشــق مــجــنــون بــه لــیــلــے ,از غــیــرت فــرهاد نــســبــت بــه شــیــریــن گــفــتــ امــا از عــشــق شــیــعــه بــه "مـــــــهدیــ" ؛ از غــیــرتــش بــه "زهرا(ســ) " نــگــفــت ! 🔸دبــیــر تــاریــخ نــگــفــت ڪــه امــامــمــان امــســال ســال چــنــدم غــربــتــش اســتــ؟! نــگــفــت غــربــت اهل بــیــت " عــلــے(عــ) " از ڪــے شــروع شــد و تــا ڪــے ادامــه دارد ! 🔹دبــیــر دیــنــے فــقــط گــفــت ڪــه انــتــظــار فــرج از بــهتــریــنــ اعــمــال اســتــ امــا نــگــفــت ڪــه انــتــظــار فــرج یــعــنــے گـــــــنــاه نــڪــنــیــم و یــعــنــے" گـــــــنــاه نــڪــردن " از بــهتــریــن اعــمــال اســت ! 🔸دبــیــر عــربــے بــه مــا یــاد داد ڪــه "مـــــــهدے " اســم خــاصــے اســت ڪــه تــنــویــن پــذیــر اســت ! امــا نــگــفــت ڪــه "مـــــــهدے " خــاص تــریــن اســم خــاص اســتــ ڪــه تــمــام غــربــت و تــنــهایــے را پــذیــرا شــده اســت ... 🌴 الــّلــهُــمــَّ عــَجــِّــلــْ لــِوَلــِیــِّڪــَــــ الــْفــَــرَجــ🙏
دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست اصلا برای آمدنش بی قرار نیست... ایها العزیز
بچه که بودم.. مادرم هیچوقت نمیگفت، پاشو نماز بخون! میگفت‌: خدا منتظرته، دوست داری منتظرش بذاری؟! منم مثل یه بچه ی ذوق زده میرفتم محکم خدا رو بغل میکردم... منتظرش نذارید!
چقدر خوبه وقتی میخوای با خدا حرف بزنی نیاز نیست بهش توضیح بدی چی به چیه، یا نگران نیستی که یه وقت بد برداشت کنه یا بهش بربخوره ...
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... 💠 سوزش زخم بازویم لحظه ای آرام نمی گرفت، هجوم سرد و سنگین باد و خاک دست بردار نبود و سیاهیِ یکدستِ شب بیشتر آزارم می داد و باز هم هیچکدام حلاوت حضور در این هوای بهشتی را به مذاقم تلخ نمی کرد که حالا رؤیایم تعبیر شده و مدتی می شد که به عشق از حرم، در خاک برای خودم شور و حالی دست و پا کرده بودم. حالا در ظلمت ظالمانه این خرابه ها به عزم مبارزه با ها گشت می زدیم تا محله ای را که همین امروز از تروریست ها باز پس گرفته بودیم، پاکسازی کنیم. هر چند در و دیوار در هم شکسته خانه ها به خاک مصیبت نشسته بود، اما دیگر خبری از حضور ذلیلانه اراذل تکفیری نبود که صدای تیزی، خوابِ خوشِ خیالم را پاره کرد و سرم را به سمت صدا چرخاند. 💠درست از داخل خانه ای که مقابل درش ایستاده بودم، چند صدای گنگ و مبهم به گوشم رسید و باز همه جا در سکوتی سنگین فرو رفت. فاصله ام تا بقیه بچه ها زیاد بود و خیال حضور در این خانه، فرصت نداد تا کسی را خبر کنم که با نوک پوتینم در آهنی و شکسته خانه را آهسته فشار دادم تا نیمه باز شود. چراغ قوه کوچکم را به دهان گرفتم و اسلحه ام را آماده کردم تا اگر چشمم به چهره نحسش افتاد، شلیک کنم و خبر نداشتم در این خانه خرابه چه خبر است! در شعاع نور باریک چراغ قوه، سایه زنی را دیدم که پشت به من، رو به قبله ایستاده بود و پوشیده در پیراهنی بلند و شالی بزرگ، به شیوه نماز می خواند و ظاهراً ردّ نور چراغ قوه را روی دیوار مقابلش دید که تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست. فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشت زده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده که با صدایی بریده ناله می زد و به خیال خودش می خواست با همین نغمه غریبانه از خودش دفاع کند که کلماتی را به لهجه غلیظ محلی میان جبغ و گریه تکرار می کرد و من جز یک مفهوم مبهم چیزی نمی فهمیدم: «برو بیرون حرومزاده تکفیری!» در برابر حالت مظلوم و وحشت زده‌اش نمی‌دانستم چه کنم...
✍️ شبی در سوریه، من بودم و بانوی اهل سنت... 💠 در برابر حالت مظلوم و وحشت زده اش نمی دانستم چه کنم و همان اندک اندوخته زبان عربی هم از یادم رفته بود که فقط توانستم اسلحه ام را پایین بیاورم تا کمتر بترسد و با دست چپم چراغ قوه را از میان دو لبم برداشتم بلکه به کلامی آرامَش کنم، ولی تنهایی و تاریکی این خرابه و ترس از تروریست ها امانش را بریده بود که خم شده و با هر دو دست به زمین خاکی خانه چنگ می زد و هر چه به انگشتان لرزانش می رسید به سمتم پرتاب می کرد و پشت سر هم جیغ می کشید: «حرومزاده تروریست! از خونه من برو بیرون!» لباس ارتش سوریه به تنم نبود تا قلبش قدری قرار بگیرد، نمی توانستم به خوبی عربی صحبت کنم تا مجابش کنم که من تروریست نیستم و می دیدم با هر قدمی که به سمتش می روم، تمام تن و بدنش به لرزه می افتد که چراغ قوه را مستقیم رو به سمت صورتم گرفتم تا چهره ام را ببیند و بفهمد هیچ شباهتی به تروریست های تکفیری ندارم و فریاد کشیدم: «من شیعه ام!» دوباره چراغ قوه را به سمتش گرفتم، چهره استخوانی اش از ترس زرد شده و چشمان گود رفته اش از اشک پُر شده بود و می دیدم هنوز هم از هیبت نظامی ام می ترسد که با کلماتی دست و پا شکسته شروع کردم: «نترس! من تروریست نیستم! از نیروهای ایرانی هستم! برای کمک به شما اومدم!» کلماتم هر چند به لهجه محلی ادا نمی شد و فهمش برای او چندان ساده نبود، اما ظاهراً باور کرده بود قصد آزارش را ندارم که مقاومت مظلومانه اش شکست و همانجا پای دیوار به زمین افتاد. پیراهن بلند مشکی اش غرق خاک بود و از صورت در هم تکیده اش پیدا بود که در این چند روز، از ترس تجاوز تروریست ها به جانش، در غربتکده این خرابه پنهان شده و حالا می خواست همه حجم ترس و تنهایی اش را پیش چشمان این مدافع شیعه ضجه بزند که همچنان میان گریه ناله می زد تا بلاخره بقیه بچه ها هم خبر دار شدند و آمدند. از میان ما، افسر سوری او را شناخت؛ همسر عبدالله بود، مدافع اهل زینبیه ☘️ که غروب دیروز در دفاع از حرم به شهادت رسید. سلام خدا به همه مدافعان حرم چه و چه 🌹
💬خوشا بِحال‌‌ آن دلی که درک ڪرد بزرگ‌ ترین گمشده زندگیش "امام‌زمانش‌" است! شب خوش التماس دعا
نه خنده‌هایت فراموش می‌شود😊 نه روزهایی که برای خندیدن ما در میدان جنگیدی💪🏼 و نه آن روزی که برای باقی ماندن ما در صفحه تاریخ، خونت در خیابان‌های بغداد بر زمین ریخته شد😔 *هفته ام را بایاد توآغازکردم، سردار*
یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْع طوری به حرفهات گوش میده که انگار فقط تو بنده اشی ... !🦋
شهادت، نردبان آسمان بود شهادت، آسمان را نردبان بود ✍بنا بر گفته مطلعان، همه افراد حاضر در عکس به فیض شهادت نائل آمده اند و این نردبان، به نردبان شهادت معروف شده‌است...
هیچ کجای تاریخ ، جز در یک برهه جوانانی مثلِ جوانان ما سراغ ندارد ! امام خمینی✨
▫️امام جواد علیه السلام: اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللهِ، وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ؛ ▫️ترجمه: مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود، پذیرش نسبت به کسی که او را پند می دهد. 🖤شهادت غریبانه و مظلومانه امام جواد ( ع) جوانترین شمع هدایت و نهمین بحر کرامت را خدمت همه عاشقان و شیفتگان اهلبیت، تسلیت و تعزیت عرض میکنیم.
4_5978626439178618932.mp3
3.53M
💠عنایت علیه السلام 💠 ┈••✾•شهادت امام جواد (ع)•✾••┈┈ تسلیت باد
...🍃 ✍ چند روز پیش با پسر جوونی تا یجایی هم مسیر شدیم(راننده بود) 🍃خیلی شوخ و باحال بود تو مسیر فقط گفتیم و خندیدیم و... تا ک رسیدیم به یک پل هوایی که ۲۴ تا اتصال داشت و ماشین هی بالا پایین میشد 💔دیدم بغض کرد ، با بغض داره میشمره‌‌... گفتم چیشده؟ گفت مادرم.. مادرم پرستار بود ، ۴۶ سال بیشتر سن نداشت که این کرونای لعنتی اون رو از من گرفت😔 هروقت به این پل میرسیدیم میگفت ۱__۲___۳ تا... میشد ۲۴ تا بعدش میخندید...🍃 الان آرزومه یکبار دیگه کنارم بشینه ‌، از این جاده رد بشیم و اون شروع کنه به شمردن..😔💔 ✍خواستم بگم ، ماسک نزن ، تو تجمعات برو ، پروتکولم بیخیال اما بدون جواب این دل شکسته رو باید بدی ✨بی توجهی تو مساوی با از هم پاشیدن یک خانواده شاید خودت کرونا نگیری اما شک نکن ممکنه چند نفر دیگه رو گرفتار کنی..! چشمات زمانی به این حقیقت وا میشه که ممکنه خیلی دیر شده باشه...💔 🌷سلامتی همه‌ی مادرا ، مادر مدنظر و تمام بیماران کرونایی و شادی روح مادر مذکور ذکر پنج هدیه به امام زمان (عج)🍃
🌱«این اصل را یاد بگیرید» به دیگران تکیه نکنید و برای دلگرمی ، تایید ، ارزش و اعتبار‌ ، سراغِ خدا بروید..🍃
4_5897474599783761181.mp3
3.3M
فضائل علیه السلام سیدحسین مومنی
•°🌱 گفتند جواد است سر راه نشستیم در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست گفتند سلامی بده و زائر او باش دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست شهادت جانسوز آقا امام ابن الرضا جواد الائمه علیه السلام بر همه شیعیان تسلیت باد