بعضی اشک ها هستند که بی دلیل، بی بهانه
و یک دفعه ای عجیب آدم را آرام می کنند
می گویند این اشک های بی بهانه، سندشان به نام خداست
خدایا
ما خیلی دلمون میخواد اسممون تو لیست أین الرجبیون سال ۱۴۰۰ باشه...
بہقولآیتالله
بهجت
انسآنۍکہنـٰآنخشكاورآ
سیـرمیڪندویآ
بآسبزۍومآستوپنیرمیتوآند
زِنـدگیڪند ،
اینھمہحِـرصوطمعبهدنیآ
مآلچہ!؟
وقتیکہروحانسآنبہ
عآلمدیگررفت
میفهمداینهمہتشریفآت
لآزمنبود!
.
#تهشیهمترپارچه هست
سلام بر دوستان شهید ابراهیم هادی.
من از بند ۲ زندان اصفهان به شما پیام می دهم.
به خاطر مشکل مالی و نزاع، ۳۰۰ میلیون بدهکار شدم. به سراغ هرکسی رفتم کارم حل نشد. برادری در خانه دارم که فلج است و کار تر و خشک کردن او با من است. پدر و مادر پیری دارم که قادر به انجام کارهای برادرم نیستند.
اما مدتی قبل از طرف گروه شهید هادی یک نفر به زندان آمد و برای ما از خاطرات این شهید عزیز صحبت کرد. خیلی برایم جالب بود، یعنی شهدا اینقدر اثرگذار هستند؟
با همان آقایی که از طرف گروه شهید هادی به زندان آمد صحبت کردم و مشکل خودم را گفتم. ایشان هم گفت: رقم بدهی شما بالاست. من یکنفر را از خیرین در همین زندان می شناسم که گفته اگر یک زندانی با ۵۰ میلیون آزاد می شود، من این مبلغ را میدهم اما بدهی شما ۳۰۰ تومن است!
بعد ادامه داد: پیشنهاد می کنم که خالصانه مشکل خود را با خدا در میان بگذار و این شهید را واسطه قرار بدهید. در ضمن، می دانم که اهل معنویات هستی، اما این قول را به شهید هادی بده که نمازها را اول وقت و با توجه بخوانی.
این آقا که از تهران آمده بود، این حرف ها را زد و رفت. من هم مشغول شدم. با این شهید درد دل می کردم. در زندان، نمازها را به جماعت می خواندم و خدا را قسم می دادم که مرا کمک کند. خیلی نگران سلامتی پدر و مادرم بودم.
به خودم قول دادم که دیگر به دنبال خلاف نروم، خودم را کنترل کنم که در عصبانیت تصمیم نگیرم.
مدت کوتاهی گذشت و هیچ خبری نشد. اما واقعا تصمیم گرفته بودم که انسان بشوم.
یک روز پدرم به ملاقات من آمد و از حال و احوالم سوال کرد. بعد گفت: من ۲۰ میلیون آماده کردم ام، شاکی تو با این مبلغ رضایت میدهد؟
خندیدم و گفتم پدرجان، او با ۲۰۰ میلیون هم رضایت نمیدهد.
چند روز بعد دوباره با شهید هادی درد دل کردم. آخر سر هم گفتم: مگه نمی بینی شرایط من رو، من برای خودم نمی گم، مادر و پدرم دارن نابود میشن...
فردا اسم مرا خواندند برای ملاقات، یکی از دوستان شاکی من بود. گفت: من به خاطر تو با شاکی صحبت کردم، راضی شده که ۷۰ میلیون بگیرد و رضایت بدهد، گفتم: تو که خبر داری. ما هیچ پولی نداریم، پدرم با سختی ۲۰ میلیون جور کرده. همین که داشتم حرف می زدم یاد صحبت نماینده گروه شهید هادی افتادم. ۵۰ میلیون بانی و ۲۰ میلیون پدرم... خداحافظی کردم و پیش مشاور زندان رفتم. موضوع خودم را گفتم و تلفن زدم.
خلاصه بگویم که یکی از خیرین اصفهانی ۵۰ میلیون برای آزادی یک زندانی اختصاص داده بود و ۲۰ میلیون پدرم، مبلغ آزادی من هماهنگ شد. الان روزهای آخر حضورم در زندان است و کارهای اداری آزادی من در حال انجام است.
این نکته را در پایان بگویم که من بر سر عهدی که با آقا ابراهیم بستم هستم...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی.
ولا تقرعنی قارعة یذهب لها بهائی...
و مرا چندان به سختی دچار مکن که بزرگی و سرزندگی ام را از میان ببرد!
#صحیفه_سجادیه
🌱يادمان باشد
اين جاده را چراغ خون شهدا🕊️
روشن نگاه داشته تا ما به سلامت بگذريم!✨
#شب_جمعه_یادشهدا_با_ذکرصلوات
سرباز #امام_زمان
خندهی گرم و دلنشینشان
برفها را در زمستان
آب میکند...
#شهید_احمد_سیاف_زاده
#شهید_غلامرضا_یزدانی
واقعا نمیدونم چرا از دوستامون نظرخواهی میکنیم وقتی آخرش قراره کار خودمون رو بکنیم !
همه دارن به اوضاع دلم میخندن ارباب💔
اینقد عاشقی
پس کو؟؟ معشوقت نخریدت که😭💔
مداحی_آنلاین_نماهنگ_رفیق_جا_نمونی.mp3
5.36M
بخواه از رقیہ ..
رقیہ درست میکنه کارتو :)💔
تو اولین باره که بندگی می کنی
اما خدا، خیلی وقته که خدایی می کنه...
پس در هر موقعیتی فقط به خدا توکل کن...
بزرگ ترین خلاقیتِ خدا، در عشق تجلی پیدا کرده است!
شهید مصطفی چمران🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی وقتا که حالمون با هیچی خوب نمیشه،
هیچی آروممون نمیکنه،
هیچی آشوب درونمون رو از بین نمیبره،
و...
💥 فقط یک دلیل داره، که ذهنمون هم بهش خطور نمیکنه ❗️
#أین_الرجبیون
اون ریگی که تو کفشتونه آخرش شما رو از پا می اندازه،
نه اون قله کوهی که می خواین ازش بالا برید...!
#داستانک
🔺حکایتی از پیر پالان دوز
💠✨ یک روز شیخ بهائی در بازار قدم میزد و پیر مردی را دید که مشغول دوختن پالان پاره مردم بود و از این راه امرارمعاش میکرد.
شیخ دلش به حال پیرمرد سوخت و جلو رفت وگفت : سلام سپس دستش را به پالان پیرمرد زد و بلافاصله از طرف غیب , پالان پیرمرد پر شد از سکه های اشرفی. 😍
پیرمرد وقتی این حرکت شیخ را دید ناراحت شد و فریاد زد چکار کردی؟
💠✨ یالا سکه ها را بردار که به درد من نمیخورد.
شیخ گفت : من نمی توانم سکه ها را غیب کنم.
پیرمرد چوب دستی خود را به پالان زد و سکه ها غیب شدند و رو به شیخ گفت تو که نمی توانی غیب کنی چرا ظاهر میکنی؟ شیخ بهائی فهمید پیرمرد صاحب علم و کمالات بسیار است.
پیرپالان دوز سپس رو به شیخ می کند و می گوید: "دلت را کیمیا کن!" کما اینکه خدای رحمان در حدیث قدسی
می فرماید : " یا عبدی اطعنی اجعلک مثلی انا اقول کن فیکون انت تقول کن فیکون"
💎✨" بنده من مرا اطاعت کن تا تو را مانند خود کنم. من می گویم باش پس بوجود می آید تو هم می گویی باش پس می شود."
💠✨ سرانجام عالم ربانی، محمد عارف عباسی در سال 985 ه. ق جان به جانان تسلیم نمود. مقبرهی این عارف بزرگ جنب حرم رضوی در مشهد مقدس واقع و در شمال شرقی حرم مطهر، واقع در ابتدای خیابان نواب صفوی (پایین خیابان)، زیارتگاه بسیاری از شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت میباشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفقا برا پدر مادرشون دعا کنید که خدا صبرشون بده واقعا سخته 😭😭😭😭😭😭
گاهی اوقات بعضی حرف ها ...
درسته از زبان یکی دیگه ست اما یقین دارم حرف خدا به من بوده...
Narimani-10_6010115533075121331.mp3
3.5M
السلام علیک که دلتنگم...
ای بمیرم که مایه ی ننگم... 😔