eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
7.3هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا نوید عاشق این بودند که امام رضا را با لقب" اباالجواد" صدا کنن بیایید در روز ولادت امام رضا جان به نیابت از داداش نوید این طور سلام بدیم محضرشون ؛ 💕السلام علیک یا ابالجواد یا علی بن موسی الرضا علیه السلام 💕 عاشق هاتون را دریاب امروز امام رضا جان 💜
یکی از زیباترین عکسهای دفاع مقدس معروف به عکس شش برادری چرا که در عکس سه برادر بزرگتر ایستاده و سه برادر کوچکتر زیر پای برادر بزرگتر نشسته و از همه جالبتر اینکه پنج نفر به درجه رفیع شهادت و یک نفر به درجه جانبازی مفتخر گردیدند # همیشه مدیون_شهدای و خانواد هاشون هستیم چه بی توقع گذشتن از هستی خود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•🌱 سالروز اولین وتنهاشهیدمدافع ، استان کردستان منوچهر 🌷🕊🌷 اولین و تنها شهید استان کردستان است که دهم خرداد ۱۳۹۴ در شهر الرمادی عراق به شهادت رسید. او درست در روزی به دنیا آمده بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد. یکم مهر ۱۳۵۹، در روستای میمنت‌آباد شهرستان قروه کردستان، فرزند پسری به دنیا آمد که هرچند سنش به جهاد در دفاع مقدس نمی‌رسید، اما مقدر بود سال‌ها بعد در جبهه دفاع از حرم حضور یابد و به شهادت برسد. شهید سعیدی به عنوان تنها شهید مدافع حرم استان کردستان، نمادی از مقاومت و ایستادگی مردمانی است که در همه حوادث و رویدادها، در کنار سایر هموطنان‌شان ایستادند و خون دادند.شهادت پدر، متولد شد. این شهید عاشق یك سال پس از ازدواج یعنی 1384 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و لباس سبز پاسداری از مام وطن بر تن كرد و یك دهه بعد با اوج گرفتن جنگ در سوریه داوطلبانه برای مقابله با عوامل تكفیری - تروریستی داعش به این كشور اعزام شد. مدتی در این كشور در جنگ با داعشیان بود و پس از بازگشت از سوریه به صورت خودجوش و داوطلبانه و در راستای كمك به روستاهای محروم عراق برای 2 ماه به این كشور رفت اما این ماموریت فقط 10 روز طول كشید منوچهر سعیدی در دهمین روز از آخرین ماه بهار در حمله انتحاری عوامل تكفیری تروریستی داعش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. یادش گرامی وراهش پررهرو🌱 .
🍃🌱 بخشی از وصیت نامه شهید منوچهر سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم: 'درود بر امام امت كه صلاح دنیا و آخرت ما در پیروی از ولایت فقیه می باشد' وصیت می كنم كه راه امام و شهدا را ادامه دهید كه خیر دنیا و آخرت شما در آن است. از مردم مسلمان و غیور كشورم می خواهم كه نگذارند خون این شهیدان پایمال شود كه ما هر چه خون بدهیم انقلابمان پایدارتر می شود. از مردم و برادران و خواهرانم می خواهم كه همگی بسییجی باشند كه بسیج عزت و اقتدار كشور است از شما مردم و فرزندانم می خواهم كه با انقلاب به سستی برخورد نكنید و همیشه پشتیبان رهبری باشید.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشه قسمت ۲۴ حمید کت قهوه ای روشن با شلوار قهوه ای تیره و لباسی که خر
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸 🌸 قسمت 25 با عمه و مادرم روبوسی کردیم برای زیر لفظی یک النگو خریده بودند که آن هم کوچک درآمد قرار شد ببرند عوض کنند دستبند بخرند.یک چمدان پر از وسیله هم آورده بودند قرآن ،چادر نماز، اسپند، مسواک به همراه یک ادکلن خیلی خوشبو که همه را حمید با سلیقه خودش انتخاب کرده بود. وقتی داشتیم از محضر بیرون می آمدیم حمید به من گفت : وقتی رفته بودم کربلا می خواستم برات چادر عروس بخرم ولی گفتم شاید به سلیقه تو نباشه ان شاءالله با هم کربلا رفتیم با سلیقه خودت یه چادر عروس قشنگ می خریم. مراسم که تمام شد سعید آقا که آن ها هم نامزد بودند گفت : شما تازه عقد کردین با ماشین ما برین بیرون شام بخورید. سعيد آقا مامور نیروی انتظامی بود و معمولا برای ماموریت و دوره آموزشی سيستان و بلوچستان می رفت خیلی کم پیش می آمد که قزوین باشد، حتی روزی که صیغه کردیم و همه فامیل مهمان ما بودند آقا سعيد زاهدان بود. حمید گفت : نه داداش شما تازه از ماموریت اومدی با خانمت برو بیرون ما پای پیاده رفتنمون بد نیست. از بقیه خداحافظی کردیم و بعد از خواندن نماز در مسجد به سمت بازار راه افتادیم .به خاطر رانندگی شوماخری حمید و نحوه پارک کردن ماشین و افتادن در جوی آب فرصت نکرده بودم دنبال جوراب بگردم با عجله یک جفت جوراب سفید پوشیده بودم، به حمید گفتم:با این جوراب سفید من خیلی معذبم، اولین مغازه ای که دیدیم بریم جوراب مشکی بخریم. پای پیاده نبش چهار راه عدل به خرازی رسیدیم فروشنده گفت: جوراب نازک بدم بهتون یا ضخیم؟ گفتم مهم نیست فقط رنگ مشکی که توی چشم نباشه، حمید بالافاصله گفت: نه خانم ،ضخیم باشه بهتره. خنده ام گرفته بود این رفتارش خیلی تو دل برو بود این که احساس می کردم همه جا حواسش به من هست. سبزه میدان که رسیدیم به رستوران رفتیم حمید طبق معمول کوبیده سفارش داد،تا غذا حاضر بشود پانزده هزار تومان شمرد به دستم دادو گفت : این هم مهریه شما خانوم!. پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که اونجا بود انداختم و گفتم: نذر سلامتی آقای من! ادامه دارد....
اشتیاقی که به دیدارِ تو دارد دلِ من، دلِ من داند و من دانم و دل داند و من✨ 🌌شبتون امام رضایی💚
محبوبِ من مافقط واژه‌نامه‌هایۍ را قبول داریم کھ مترادفِ «مھربانی»، نامـِ شما را نوشتھ باشند.. حضرتِ ضامن ما آهوے دلمان را بھ رأفتِ شما آرامـ مۍڪنیم یا سریعَ الرضا بحقِ علی بن موسی الرضا عجل لولیڪ الفرج..✨
karimkhani-amadam-ey-shah(128).mp3
4.43M
لایقِ وصلِ تو کہ من نیستم ؛ اِذن بہ یك لحظھ نگاهم بدھ . . (: |