eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
اُمید شاید تو صفحه ی بعدی باشه، کتابو نبند...
خدایا به تو پناه می بریم از لحظه خروج روح از بدنمان و  کنار رفتن پرده‌ها و بازشدن دیدگان و حسرت هاى بى شمار و کوتاه شدن دست ما از همه چیز و همه کس...
خـدامیداند‌،دردلت‌چه‌می‌گذرد میداند...چه‌خواسته‌ای‌داری، ولی‌بازمی‌گوید:دعا‌کن‌بنده‌ی‌من ومن‌راصدا‌بزن‌میدانی‌چرا؟! چون‌صدایت‌را‌دوست دارد♥️..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به این میگن آذری بنازم به غیرتت✌️ 💢حاج نادر جوادی ...       ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨ 🌹@tarigh3
•بعدِ شهادت‌ اومد توی خوابم گفت‌ : اگه می‌خوایید بچه‌هاتون‌ مثل‌ من‌ بشن‌ بهشون‌ تاکید‌ کنید، ″نمازاول‌وقت‌ و زیارت‌عاشورا″ هر شب شون ترک‌ نشه! دعا 🌹@tarigh3
🟠راه سریع حاجت گرفتن یک چیزی را یادتان بدهم: اگر کـاری با امـام زمان ارواحنا فداه داشتـید، از طریق حضرت زهرا سلام الله علیها وارد شوید. ▫️منظورم این نیست که بگویید: آقا، به پهلوی شکسته فاطـمه ی زهرا💔 👈این حرف ها را شما کمتر بزنید. اول یک سلام به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بکنید. « السلام علیک یا بنت رسول الله » بعد بگویید: به آقا زاده تان بگویید که این حاجت ما را بدهند. از این راه که وارد شوید خیلی زود حضرت حجةابن الحسن (ارواحنافداه) به شما جواب می دهند. مگر اینکه فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) نگویند و صلاح ندانند. چون صلاح آن حضرت صلاح خداست. ‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌
خداوند فرمود مادر را آفريدم تا بجاى من در کنارتان حضور داشته باشد. شيطان جواب داد من هم نمى توانم همه جا باشم براى همين مادرشوهر را جانشين خود قرار دادم😂😂😂😂😂.....جمله سنگین بود ...ترور نشم صلوات😂😂
خلاقیت پله های قدیمی😃😄 😂😂😂
31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخوایم ببینیم با حجاب تو جامعه راحت تر میشه زندگی کرد یا بدون حجاب! حتما مستند آزمایش اجتماعی حجاب رو ببینید... 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 تحقیر صهیونیست ها ادامه دارد.... 🔹 عباس موزون: می‌توانیم عرض اسرائیل را تک‌چرخ بزنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار دلها: من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. 🌷سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرامی باد. امام رحمه‌الله علیه:اگر سپاه نبود کشور نبود 🌹@tarigh3
همسنگران و همراهان طريق الشهدایی سلام🪴 به امید خدا قراره از امشب تفسیر و پیام های یک آیه‌از هر جزء قرآن کریم رو براتون بزاریم ممنون که همراهمون هستید✨ خادمان طریق الشهدا 🌹@tarigh3
‹ آیه ۴۵ و ۴۶ سوره بقره • جزء اول ›
🪴پیام های آیه ۴۵ و ۴۶ سوره بقره: ۱)صبر ونماز، دو اهرم نيرومند در برابر مشكلات است. «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ ...» ۲)هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگى بيشتر كنيم، امدادهاى او را بيشتر دريافت كرده و بر مشكلات پيروز خواهيم شد. «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ» ۳)سنگين بودن نماز، گاهى نشانه‌ى تكبّر در برابر خداست. «لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ» ۴)خاشع، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. «الْخاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» ✨ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| شاید برای شما هم سوال شده باشه که چرا بعضی جاها برای شهید ابراهیم هادی، ساندویچ الویه نذری میدن⁉️ | 💠‍ مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم می‌گفت: تربیت کردن ابراهیم به صورتی غیر مستقیم بود. مثلا هربار که با هم بودیم و یک فقیر می دید، پول را به من میداد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمی‌شد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد. 🌭ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هرجایی نمی رفت. یک ساندویچ فروشی در 17 شهریور بود که به فروشنده اش آقاشیخ می گفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود. ☘️ابراهیم همیشه پیش او می‌رفت. میدانست توی الویه، کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده می‌کند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و... هرگز استفاده نکرد. ✅اینگونه به ما درس تربیتی میداد که هرچیزی نخوریم و هرجایی برای غذا نرویم. می‌دانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. چرا که قرآن دستور می‌دهد که انسان به غذایی که می‌خورد توجه داشته باشد. (یادش با صلوات) 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرمود: عارفی، پارچه ای بافت و در بافت آن، وقت و کوشش بسیار به کار برد. آن را فروخت و بعد به علت عیب هایی که داشت، پارچه بافته شده را به او باز گرداندند. پس او گریست. مشتری گفت: من به این عیب، راضی ام و گریه مکن. فرمود:گریه من از این نیست، بلکه از آن می گریم که در بافت آن کوشش بسیار کردم و حال به سبب عیب های پنهانی به من بازگردانده شد. از آن می ترسم تا عملی که چهل سال در آن کوشیده ام، نپذیرند. کشکول شیخ بهایی 🌹@tarigh3
🍃🌸💐🇮🇷💐🌸🍃 سلام علیکم. " واعدوا لهم مستطعتم من قوه" ‏‏من از سپاه راضی هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد.  امام خمینی"ره" دوم اردیبهشت ؛ یوم الله تشکیل و تثبیت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی ؛ مبارک باد .💐🌸💐
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
سلام حُسنِ زمین و زمان، سلام حسین سَرٺ سلامٺ و ماهِ رُخٺ تمام، حسین سَرم خوشسٺ و بہ بانگِ بلند مےگو
تو شبیه سیبی و بِه ؛ شبیه ریحانی و نعنا ؛ شبیه لبخند و روشنی! تو شبیه به همهء خوبی‌هایی ... محبوبِ من ، محبوبِ من ، محبوبِ من :) ع❤️ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت سی‌ و سوم 🌸🍃 بخشی از فصل پنجم: پاره‌های درد گرمای کش
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت سی‌ و چهارم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد آخر شب قلم و کاغذ برداشت که جواب بنویسد. نوشت و خط زد، نوشت و خط زد... بی‌خیال شد و گفت: من به این قشنگی نمی‌تونم بنویسم. خوب نیست. ولش کن اصلاً! * نامه‌ی بعدی، ده روز بعد رسید. عباس‌ نامه را که گرفت، سرش را خاراند و گفت: عباس آقا! کارت دراومد. دو تا نامه رو دیگه نمی‌شه بی‌جواب گذاشت. باید یه فکری بکنی. ولی باز هم وقتی کلمات و تعابیر زیبای اعظم را خواند، اعتمادبه‌نفسش ریخت و دوباره بین عباس و خودکار و کاغذ، جنگ بی‌نتیجه‌ای شکل گرفت. نشد. نتوانست. صحنه‌ی بعدی هم که مثل روز روشن است: گله کردن و ابراز دلخوری اعظم خانم از این چشم‌انتظاری و اعتراف عباس آقا به اینکه حریف خودش نشده که با قلم اعظم خانم رقابت کند! سر و ته ماجرا را هم با این جمله هم آورد که: ببین خودم زودتر از نامه‌م رسیده‌م. این‌ که بهتره. اگه جواب می‌دادم، تا با پست برسه دستت کلی طول می‌کشید. * تا چند ماه، این دوری‌های آزاردهنده و طولانی جزء جدانشدنی زندگی اعظم و عباس بود. آن‌ هم در سال‌هایی که نه ‌تنها موبایل هنوز خلق نشده بود، بلکه تلفن هم برای خودش کیمیایی بود و در هر محله، فقط چند خانه از این نعمت عظیم الهی بهره‌مند بودند و منزل آقا جواد اکبری جزء آن کیمیادارها نبود. 🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 #بهشت_جی‌پی‌اس_ندارد 🌸🍃 قسمت سی‌ و چهارم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد آخر شب
°•○●°•🍃•°●○•° 🌸🍃 🌸🍃 قسمت سی‌ و پنجم 🌸🍃 ادامه‌ی فصل پنجم: پاره‌های درد اما یک روز خوب و زیبای خدا، عباس با یک خبر خوب آمد دیدن اعظم. عباس منتقل‌شده بود به قم و باید به‌عنوان حسابدار در صندوق قرض الحسنه ایثار که زیر نظر سپاه بود، مشغول کار می‌شد و این یعنی دیدارهای ماه به ماه، تبدیل می‌شد به هفتگی. هر هفته عباس ظهر پنجشنبه از قم حرکت می‌کرد سمت تهران و تا صبح شنبه مهمان خاله فاطمه بود. شنبه صبح خیلی زود هم از تهران می‌زد بیرون که سر ساعت به محل کار برسد. این روزها و دیدارها پر بود از برنامه‌های مفیدی که اعظم و عباس برای خودشان چیده بودند. کارهای مهمی که برای پیشرفت هر دو لازم و حتی ضروری بود. اینکه عباس نوار کاست‌های سخنرانی استاد «حسین انصاریان» را برای اعظم تهیه کند و بیاورد و اعظم با شنیدن نکته‌های ناب از محضر استاد، ذره‌ذره و قدم به قدم، از دنیای دخترانه و بیش از حد فانتزی خود فاصله بگیرد و کم‌کم به سمت داناتر شدن، عمیق‌تر شدن و متدیّن‌تر شدن گام بردارد. اینکه عباس خواندن درس‌های جامانده از دوران دبیرستان را شروع کند و کتاب و دفتر به دست، بیاید کنار اعظم بنشیند تا برایش ریاضی و فیزیک و شیمی تدریس کند. و اینکه اعظمِ تشنه‌ی شنیدن از جنگ، یکریز از عباس بخواهد که برایش از جبهه و خاطره‌هایش حرف بزند. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا