eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
656 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول اکرم(ص): هرشب فرشته مرگ صدامیکند:ای ساکنان گورستان برای که رشک میبرید؟ مردگان گویند:به مومنانی که میکنندو ما نمیتوانیم..😔 🌹@tarigh3
گرامی باد 16 مهرماه سالروز شهادت سردار شهید حاج 🕊🌹 🌹@tarigh3
📌 شهادت سردار رشید حاج حسین همدانی 🔸 سردار سرلشکر شهید حسین همدانی (ابو وهب) در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود و در سن ۶۱ سالگی در سوریه به فیض شهادت نایل آمد. 🔹 سردار حاج حسین همدانی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیت الله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت. 🔸 سردار حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایه گذاری و تأسیس سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی استان همدان را آغاز و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد. 🔹 ۱۳ دی ۱۳۹۰ سردار حاج حسین همدانی به درخواست سردار قاسم سلیمانی و حکم سردار عزیز جعفری فرمانده وقت سپاه در سوریه حاضر شد. حاج حسین همدانی دلیل حضور ایران در بحران سوریه را با تعبیری از آیت‌الله خامنه‌ای پاسخ داده بود: عمق استراتژی ما سوریه است . 🔸 عصر ۱۶ مهر ۱۳۹۴ سردار حسین همدانی با همکارانش برای شناسایی به منطقه‌ای که دست تکفیری‌ها بود می رود که به کمین دشمن برخورد میکند و ماشینشان را به رگبار می بندند . سردار از ناحیه چشم و سر آسیب جدی دیده و ساعاتی بعد به فیض عظیم شهادت نایل می شود. 🌹@tarigh3
در کتاب «مهتاب خیّن» صفحه ۸۲۵ تا ۸۳۰ خاطره‌ای از سردار سرلشکر درباره آخرین اقامه متفاوت یک بسیجی شهید روایت شده است که مرور آن نکته‌ای آموزنده خواهد داشت. «در عملیات بیت‌المقدس شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی برای پی‌گیری آمبولانس و آوردن مهمات قصد حرکت به سوی قرارگاه را داشت. به او اصرار می‌کنند یک بسیجی مجروح داریم او را با خود ببر. سردار همدانی آن بسیجی مجروح را با خود می‌برد. در موقع حرکت رادیوی ماشین پس از قطع مارش نظامی صدای را پخش می‌کند. سردار همدانی به محض حرکت از بسیجی سوال می‌کند: «نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» او جواب نمی‌دهد. سردار همدانی می‌گوید با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی می‌گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ(حالتی از ترس) کرده است. این شد که دیگر او را سوال پیچ نکردم. یک مقدار که جلوتر رفتم دیدم رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد. فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کند. گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول که اسم و رسم تو را پرسیدم چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز می‌خواندم.» نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتان لاغرش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می‌زد. این شد که به او گفتم:«نماز می‌خوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می‌کنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباس‌هایت هم که خونی و نجس است.» خیلی کوتاه جواب داد: «حالا همین نماز را می‌خوانیم تا ببینیم چه می‌شود.» دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم: «لابد نماز عصر را می‌خواندی.» گفت: «بله.» گفتم: «خب صبر می‌کردی می‌رسیدیم عقب در پست اورژانس هم زخم‌ات را می‌شستیم هم لباس عوض می‌کردی بعد با فراغ نماز می‌خواندی.» گفت: «معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.» گفتم: «باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب می‌شوی و برمی‌گردی خط.» بالاخره او را رساندم به اورژانس تیپ ۲۷ و سفارش کردم حسابی به او برسند رفتم مقر قرار گاه موقع برگشت رفتم اورژانس تا هم پیگیر ماشین‌های آمبولانس برای اعزام به خط باشم و هم احوال آن بسیجی را بپرسم مسئول اورژانس گفت: «خون ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشم‌هایش را روی هم گذاشت و شهید شد.» برگشتم به طرف مقر در حالی که رانندگی می‌کردم به پهنای صورت گریه می‌کردم صدایش توی گوشم زنگ می‌زد که می‌گفت: «معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست.» اینجاست که شهید دستغیب(ره) می‌گفت: «حاضر است ثواب ۸۰ سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.»» هدیه به ارواح مطهرشهدا صلوات🌷 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‹ لاتیأس‌ إن ماتَ‌ في صدركَ غُصنٌ غداً سیزرع‌ اللّٰه لك بُستان‌ › ناامید نشو.. اگه شاخه‌ای در سینه‌ات بمیرد فردا خداوند باغی برایت خواهد کاشت.. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم به صبر که تو خداوند رویداد های محالی 💚 _دلهامونو آروم کن،لطفا🤲 🌹@tarigh3
این که گناه نیست 02.mp3
6.27M
2 ❌یک اشتبـاه بـزرگ؛ چرا همش دنبالِ اینی، چی ثواب داره؟ چرا نمیری، چیزایی که کارهای خوبتو بی اثر میکنه، بشناسی؟ ✅تا آفت ها رو نشناسی، خوبی هات پایدار نمی مونن 🌹@tarigh3
• چرا نماز نمیخونی؟ _ برام دعای هدایت کن • سرکار نرو! _ چرا؟ • برات دعای روزی می‌کنم. 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 بی آرام / ۳ برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی روایت زهرا امینی
🍂 🔻 بی آرام / ۴ برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی روایت زهرا امینی بقلم، فاطمه بهبودی •••━🌼🍃━━━━━━━━•••━ من از اتاق درآمدم. گل از گل اسماعیل شکفت. حاج خانم گفت: "بیا ... این هم زن و بچه ت، ول کردی رفتی!" چشم های اسماعیل درشت شد و گفت: «بچه چیه؟» حاج خانم گفت: «زهرا بارداره.» داشتم از خجالت آب می‌شدم. اسماعیل گفت: "مامان، شما می دونستید دختر دایی بارداره و آوردیدش اهواز؟ پاشید برید! شرایط اینجا خیلی بد شده." حاج خانم گفت: "من نمی‌دونم. تو زنت رو راضی کن، همین حالا بر می گردیم." اسماعیل وقتی دید بی قرارم، شاید هم به خاطر بارداری‌ام، کوتاه آمد و قبول کرد که چند روزی بمانیم. بعد از یک هفته حاج خانم گفت: "زهرا، دیگه پاشو جمع کن بریم. من کلی کار دارم." گفتم:" من نمی آم! " اخم هایش در هم رفت، - یعنی چی که نمی‌آم. من الان برگردم داداشم نمی پرسه دختر من‌رو زیر تیر و ترکش گذاشتی و اومدی. گفتم: «من یا با اسماعیل بر می‌گردم یا برنمی گردم!» گفت: «پس باشه شوهرت بیاد تکلیفت رو روشن کنه.» اسماعیل شب آمد. نه گذاشت و نه برداشت، گفت: «اینجا خطرناکه. تو هم بارداری، اگه طوریت بشه حتی یکی از همسایه ها نیست یه لیوان آب دستت بده. با مامان برگرد اصفهان» گفتم: «طوری‌م نمی‌شه بذار پیشت بمونم.» صدایش را زیر برد: - دختردایی من که نمی‌تونم پیشت بمونم. باید برم. میخوای اینجا تنها بمونی؟ گفتم: « بالاخره هفته ای یه بار که می آی به خونه سربزنی.» نمی دانم دلش سوخت یا خودش هم بدش نمی آمد من در اهواز بمانم که مقاومت نکرد. حاج خانم به اصفهان برگشت و من ماندم. تنهایی و دوری از خانواده اذیتم می‌کرد، اما همین که اسماعیل آخر شب ها به خانه می‌آمد انگار دنیا را به من می دادند. با اینکه آفتاب نزده از خانه می رفت به همان آخر شب آمدنش دلگرم بودم. می‌گفت ببین من رو به چه کاری واداشتی. توی جبهه م؛ اما دلم پیش توئه که اتفاقی برات نیفته. دل من برایش غنج می رفت و او پی کارهایش بود. گفتم پسردایی میشه به من هم یاد بدی مث تو خوب باشم؟» می گفت: «تو خوبی. از این بهتر چی می‌خوام!» می‌گفتم: «نه. یه آدم خوبی مثل خودت؛ خوش اخلاق و با ایمان." می خندید - داری سربه سرم می‌ذاری؟ - نه به خدا از ته دل می‌گم. رفته رفته بارداری، خودش را نشان می‌داد. گاهی دل درد و کمر درد شدید می‌گرفتم و مدام به خودم غر می‌زدم:"این چه وقت حامله شدن بود!" از صبح تا شب تنها بودم. گاهی یاد نسرین خانم می افتادم که شش ماه در بیمارستان مصطفی خمینی بود و جز اسماعیل هیچ کس نمی دانست. بنده خدا تعریف می‌کرد یک وقت هایی دلم می‌گرفت. خدا خیر بدهد به مردمی که به بیمارستانها سر می زدند و با آمدنشان غم دلمان سبک می شد. بنده های خدا انگار به دیدار قوم و خویششان آمده بودند. برایمان آبمیوه و کمپوت و گل می آوردند و می‌گفتند اگر مادرت اینجا نیست، من جای مادرت! اگر دلت هوای خواهرت را کرده، من جای خواهرت، هر چه می‌خواهی به من بگو اما من طاقت نسرین خانم را در خودم نمی‌دیدم و به اسماعیل غر می زدم: «تو رو خدا کمتر برو منطقه. من روزا تنهام.» او هم ابروها را بالا می انداخت: - یادته بهت چی گفتم؟ گفتم وضع جبهه خرابه قراره پشت سر هم عمليات بشه. من پاشم بیام پیش تو بچه های دیگه زن ندارن؟ چند تا از بچه ها مثل ما تازه ازدواج کرده ان. نمی‌گن تو داری می‌ری؛ پس ما چی؟ انصافه این کار رو بکنم؟ حرفی نداشتم و بغضم را می خوردم. او هم نگاهم می‌کرد و سر تکان می‌داد اما آخرش به دلداری دادنم ختم می‌شد. اواخر شهریورماه یک روز اسماعیل آمد و گفت: «دختردایی! مرخصی گرفتم، می‌خوام ببرمت مشهد" کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. بلیت قطار گرفت و مسافر شدیم. 🌹@tarigh3
🔴 میدونید مدرک تحصیلی حاج امیرعلی حاجیزاده چیه ؟؟؟؟ + مهندس کشاورزی اراضی اشغالی رو شخم میزنن 🤣🤣🤣
یک‌ سال پیش در چنین روزی عملیات بزرگ آغاز شد... یاد و خاطره همه شهدای این نبرد تعیین کننده، خصوصا سید مقاومت شهید رو گرامی میداریم. به روح مطهر او صلواتی هدیه کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانا ز فراق تو این محنتِ جان تا کی؟! صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله مهربون اربابم♥️حسین(ع) 🌹@tarigh3
کوه‌دردم‌که‌کندنام‌حسین‌آرامم به‌هواۍحرمت‌مۍگذردایامم.. ❤️‍🩹:) آقای‌اباعبــداللّٰه'!🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولای‌من دلخوشیم به سایه‌سار امن شما... به نگاه طبیبانه و مهربان شما... دلخوشیم که شما از حال ما باخبرید، برایمان دعا می‌کنید 🥀و یکی از همین روزهای نزدیک، به دادمان می‌رسید... ✨دلخوشیم به ناماندگاری شب، به طلوع روشن و سپید صبح... دلخوشیم به روز سبز ظهورتان... 🥀 تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌷 شبتون‌مهدوی التماس دعا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 🔹 خـــدای بـــزرگ ادعـــا نمی‌کنیــم کـه دائــم الـذکریــم امــا ادعا می‌کنیم کہ با ذکر تـو آرام می‌شویم 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا‌ کی دل‌‌ من‌ چشم‌ به‌ در‌ داشته‌ باشد ای کاش کسی از‌‌ تو‌ خبر داشته‌ باشد آن‌ باد‌ که آغشته‌ به‌ بوی‌ نفس‌ توست از‌ کوچه‌‌ی‌ ما‌ کاش گذر‌ داشته‌ باشد.... صبحتون مهدوی 💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یک سلام پَر زده قلبم به کربلا! از راه دور شد حرمت آشیانه ام دوری کربلا به خدا می کُشد مرا با لطفِ خود به سوی حرم کن روانه ام 💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ صبحتون حسینی ♥️🌤 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡⁠ و تمام ناگفته های قلبت را می شنود! تمامِ تمامت را ‌❤⁩ 🌹@tarigh3
-مؤمن‌گاهی‌دچار‌ هوس‌گناه‌ می‌شود.. دچار‌و سوسه‌های‌ شیطان‌ می‌شود.. مؤمن‌گاهی‌دچارخطامی‌شود.. اما‌؛ اگر‌دیدی‌ خطا کاری‌هایت‌ دارد تو‌راازگردونه‌ خارج‌ می‌کند‌ و وضع‌ معنویت‌ دارد‌ بد‌می‌شود.. به‌حدی‌که‌دیگر با خدا‌ ارتباط‌ نداری! اولین‌کاری‌که‌بایدبکنی‌این‌است‌که: [نمازت‌‌را‌درست‌کنی] به‌خودت‌بگو: معلوم‌است‌که‌ من‌دارم‌ بدنماز‌ می‌خوانم... _استادپناهیان 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا