eitaa logo
طَریقُ الشُهَداء
157 دنبال‌کننده
752 عکس
240 ویدیو
2 فایل
شھید..به‌قلبت‌نگـاھ میکند اگࢪجایےبࢪايش‌گذاشتھ باشےمےآيد مےماند لانھ میکند تاشھيدت‌ڪند🌙❤ ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند کپی برداری=صلوات و دعای فرج آقا❤ اگر شهیدی رو میشناسید که خیلی باهاش رفیقید به ما معرفی کنید+ #تبلیغ و #تبادل 🆔 @Khadem_Shoohada_313
مشاهده در ایتا
دانلود
. روح‌الله عاشق امام حسن(ع) بود. همیشه می‌گفت: دوست دارم یکی از مراسم‌های عروسیم تو ولادت امام حسن(ع) باشه. امام حسن(ع) خیلی مظلومه، تولدش وسط ماه رمضونه، هیچکس عقد و عروسی شو نمیندازه تو ماه رمضون! . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
. روح‌الله می‌گفت: چشمی که برای امام حسین(ع) گریه کرده نباید برای چیزهای الکی و دنیایی خیس بشه... . شهدا را یاد کنیم تا ما را نزد ارباب یاد کنند... . صلی الله علیک یا اباعبدالله @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
📌 معرفێ 🔖نام جهادێ: حاج علێ 🎂تاریخ تولد : ۱۳۶۸/۰۳/۰۱ محل تولد : تهران 🕊تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ محل شهادت: تل عزان – حلب – سوریه 💍وضعیت تاهل: متاهل 🌹محل مزار شهید: تهران – بهشت زهرا"س" – قطعه ۵۳ 📔نام کتاب: دلتنگ نباش @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
. روح‌الله خیلی حساس بود که در خیابون چیزی نخوره، نگران بود کسی ببینه و دلش بخواد و روح‌الله مدیونش بشه... . یک بار با هم می‌رفتیم بهشت زهرا(س). دو تا ساندویچ خریدم که تو ماشین بخوریم. روح‌الله ساندویچش رو پایین نگه داشته بود. نمیاورد بالا، خم می‌شد و می‌خورد تا از شیشه ماشین هم پیدا نباشه... همین دقت کردن‌های ریز و کوچکش اون رو از بقیه متفاوت کرد.... . به نقل از: خواهر شهید . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . : . امام حسین رو بچسب و هرچی می‌خوای ازش بخواه که یکی یکدونه‌ست و خدا هرچی بخواد بهش می‌ده @tarighoshohada. 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . روح‌الله می‌گفت: چه کیفی میده آدم بره اونور... دم حرم حضرت زینب(س) خونش ریخته بشه و قربونی حضرت بشه... . گفت و عمل کرد؛ رفت و شد  زینب کبری سلام الله علیها. . جان به هر حال قرار است ڪه  بشود... پس چه خوب است ڪه قربانـی  بشود... . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . عاشق اسم بود. اسم جهادیش را گذاشت علــی، هم رزمانش صدایش می‌کردند. () . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . مدیر ساختمون روح‌الله اینا کمی مقرراتی و سختگیر بود. شب عروسی‌شون آسانسور ساختمون رو خاموش کرده بود. گاهی هم سر گلدون‌هاشون که بیرون چیده بودند ایراد می‌گرفت. بعد از شهادت روح‌الله، از کنار ساختمونشون رد می‌شدم که ایشون رو دیدم. صدام کرد و گفت؟ شما با آقایی که اینجا زندگی می‌کرد و شهید شد نسبتی داری؟ از اینکه بعد از ۴ سال یادش بود تعجب کردم. گفتم بله برادر خانومشم. این رو که گفتم زد زیر گریه. گفت: وقتی شنیدم روح‌الله شهید شده خیلی ناراحت شدم. بهش سخت گرفتم. اما از بعد شهادتش با خودم عهد کردم دیگه به کسی سختگیری نکنم. الانم دو تا از گلدوناشون اینجا مونده که به یاد شهید ازشون نگه داری می‌کنم... امان از جاذبه ی خونِ پاکِ شهید... به نقل از: برادر خانم شهید . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . محسن در سوریه با شهید روح‌الله قربانی آشنا شده بود و یک مدت باهم بودند. وقتی روح‌الله قربانی شهید شد، محسن خیلی ناراحت شد. مدام عکسش رو نگاه می‌کرد و می‌گفت: این آقا روح‌الله خیلی بچه ی خوبی بود. خوش به حالش که شهید شد. همانطور که به عکسش خیره شده بود گفت: نگاه کن، عرب نبودا اما نمی‌دونم چجوری انقدر ماهرانه چفیه رو دور سرش می‌پیچید... بعد هم عکس شهید را به طرف من گرفت و نشانم داد. داشت در مورد همین عکس معروف آقا روح‌الله صحبت می‌کرد. همان عکسی که چفیه ی کرم رنگش را دور سرش پیچیده بود. . به نقل از: همسر @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . رفته بودند جنوب. توی فکه یکی از رفقایش مدح و روضه حضرت زهرا(س) می‌خواند. یکدفعه روح‌الله بلند شد و گفت: سید رسیدی به گوشواره...از رقیه بخون... از بیابون‌های داغ... پای برهنه... دست‌های سنگین دشمن...😭 می‌گفت و بلند بلند گریه می‌کرد. از خود بی خود شده بود. همه با دیدن حال روح‌الله به گریه افتادند. عاشق حضرت رقیه(س) بود. . همین که شنیده بود تکفیری‌ها تا حرم حضرت رقیه(س) رسیده بودند داشت دیوانه می‌شد. بی قراری‌هایش بیشتر شده بود. ‌حتی نمی‌توانست به راحتی غذا بخورد می‌گفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی‌ها برسند نزدیک حرم حضرت رقیه، من باید برم... . انقدر بی‌قرار کرد تا او را پذیرفتند، آن هم به حضور و با بهترین مرگ‌ها... . التماس دعا . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . با هم قرار گزاشته بوديم جمعه ها بريم كوه بعضی موقع ها دير می‌شد، ولی تو همون چند ساعت آخر كه نزديك اذان مغرب بود بهم زنگ ميزد و می‌گفت بريم؟ بهش ميگفتم روح الله ديگه دير شده... تو جواب بهم می‌گفت برنامه ريختيم هر طوری شده بايد بريم حتي اگه شب بشه و هوا تاريك بشه، اگه تو نيای من تنها ميرم. منم كه ميدونستم هميشه پای حرفش می‌مونه مجبور می‌شدم كه باهاش برم تا می‌رسيديم منطقه مورد نظرش، می افتاد دنبال چوب تا آتش به پا كنيم از قبل هم سيب زمينی می‌بردیم و كباب ميكرديم و می خورديم و.... خیلی اهل ورزش کردن بود. همیشه آمادگی جسمانی‌اش را بالا نگه می‌داشت. . به نقل: یکی از رفقای شهید🌷 @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
﴾﷽﴿ . آخرین باری که روح‌الله رو دیدیم نشد خوب از هم خداحافظی کنیم. وقتی خبر شهادتش رو شنیدم حسرت خداحافظی درست و حسابی به دلم موند. خیلی ناراحت این موضوع بودم تا اینکه خوابش رو دیدم... . خواب دیدم روح‌الله اومده، بهش گفتم روح‌الله تو مُرده بودی ما تشییع پیکرت شرکت کردیم. گفت نه، من زنده‌ام، ببین. همدیگرو بغل کردیم. محکم بغلش کرده بودم و از اینکه برگشته بود خوشحال بودم یکدفعه گفت: خب دیگه من باید برم! گفتم: روح‌الله من تازه پیدات کردم کجا میخوای بری؟ گفت: کلی مهمون دارم، همه منتظر من هستن باید برم. . از خواب که بیدار شدم حالم خیلی خوب بود. گرمای آغوشش رو حس می‌کردم اما همش فکرم مشغول بود که کجا می‌خواست بره... . گوشیم رو که نگاه کردم دیدم برام پیام اومده هیئت یادبودی برای شهید قربانی با سخنرانی حاج آقا و مداحی برادر برگزار میشود... . شوکه شدم... حالا منظورش از مهمونایی که منتظرش بودند رو فهمیدم. . به راستی که شهدا زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند... . به نقل از: یکی از دوستان شهید . @tarighoshohada 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷