هدایت شده از سعداء/حجت الاسلام راجی
14.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طَریقُ الشُهَداء
#وصیت_نامه بسم الله الرحمن الرحيم خداي يكتا ، كه جز او خدايي نيست. زنده به ذات و قائم است. هيچ گاه
...ادامه #وصیتنامه شهید👇
...خدايا خسته ام، شكسته ام ، ديگر آرزويي ندارم جز شهادت . احساس مي كنـم كه اين دنيـا ديگر جـاي من نيست. از عالم و عالميان مي گريزم و به سوي تو مي آيم. تو مرا در رحمت خود سكني ده.
خدايا من نمي دانم روزي ام در كجاست و آن را تنها بر پايه گمان هايي كه بر خاطرم مي گذرد مي جويم و از اين رو در جستجوي آن شهرها و كوه ها و دشت ها را زير پا گذاشتم . پس در آنچه كه خواهان آنم همچون حيرت زدگانم.
نمي دانم آيا در دشت است يا كوه ، در زمين است يا آسمان ، در خشكي است يا دريا.
نمي دانم به دست كيست و از جانب چه كسي است ولي به يقين مي دانم كه دانش آن نزد توست و اسباب آن به دست توست. و تويـي كه آن را به لطف خويش تقسيم مي كنــي و با رحمت خود براي سبب فراهــم مي سازي. پس اي كمال مطلق هر چه زودتر فراهم ساز روزي ام را كه چيزي جز شهادت نيست.
خدايا تو خود مي داني كه شوق شهادت از كودكي در دلم موج مي زد و علاقه ام به شهادت مانند علاقه طفل به پستان مادر است. پس خدايا تو خود شاهدي كه چقدر براي رسيدن به اين آمال و آرزويم همچون طفل بي تابي و بي قراري مي كردم.
خدايا به من توفيقي عطا كردي كه پاسدار حريم قرآن شوم و سبز پوش سپاه. خدايا هر وقت اين لباس سبز و مقدس را به تن مي كردم آنچنان احساس سرور و غرور مي كردم و فكر مي كردم هيچ عزتي بالاتر از اين نيست. خدايا آرزويم اين است كه كفن من همين لباس سبز و مقدس باشد.
بارالها ، مردن كه حق است پس چه بهتر كه مرگ با عزت ( شهادت ) را در آغوش بگيرم نه آنكه مرگ ذلت مرا در خواب غفلت فرا گيرد. خدايا هرشهيد پرچمي براي عزت دين توست و به يقين مي دانم كه پرچم و خوني كه خون بهايش توي خدا هستي هرگز بر زمين نخواهد افتاد.
خدايا تو خود شاهدي از روزي كه خود را شناختم، تو را شناختم و از روزي كه تو را شناختم به ياري دينت شتافتم . البته در حد بصيرت و بضاعتم. ولي اعتراف مي كنم كه توان من بيشتر بود و من كوتاهي كردم.
خدايا تو را شاكرم و بي نهايت شاكرم بخاطر برخورداري از نعمت بزرگ ولايت اميرالمومنين علي عليه السلام و فرزندان علي. خدايا شكرت كه مرا شيعه فرزندان آقا رسول الله (ص) قرار دادي و خونم را آنچنان به عشق حسين بن علي عليه السلام گره زدي كه هر وقت آن قيام و انقلاب تاريخي روز عاشوراي اباعبدالله عليه السلام در ذهنم خطور مي كند بي اختيار اشكم سرازير مي شود.
حسين جان ، مگر مي شود از كنار داغ سنگين تو و برادران و فرزندان و يارانت بي تفاوت گذشت. مگر مي شود ناموست به اسارت برود و من بي تفاوت باشم. حسين جان ، مولاي من ، اگر آن روز مردم پست و بي وفاي كوفه به هل من ناصر ينصرني تو لبيك نگفتند من امروز با تمام وجودم لبيك مي گويم.
لبيك يا حسين (ع) يعني وسط ميدان بودن است. لبيك يا حسين (ع) يعني اينكه از جان گذشتن است نه اينكه از دور به آتش نگاه كردن و بعد از خاموشي خود را ناجي معرفي كردن است. حسين جان ، روزي نبود كه من زيارت عاشورا نخوانم و هر روز من اين زيارت نامه را مي خوانم به اميد آنكه اي آموزگار شهادت مرا در مكتب خود بپذيري و در زمره شهيدانت قرار دهي و شب اول قبر هم يك نگاهي به من داشته باشي .
حسين جان ، هر وقت من تابوت شهيدي را روي دوش مردم مي ديدم احساس حقارت و حسادت مي كردم. البته از بعد مثبت به خودم وعده مي دادم كه روزي قسمت من شهادت بشود. سر قبر هر شهيدي كه مي رسيدم با او نجوا مي كردم و از او مي خواستم و او را قسم مي دادم كه دعا كنند تا شهادت نصيب من هم بشود.
و حال با اذن خداي متعال و حضرت ولي عصـر (عج ) وصيت خودم را در ۲ بخش اجتماعي و خانــواده مي نويسم :
اول از اجتمــاع مي نويسم . تا آنجايي كه به ذهنم خطور مي كند به كسي بدهكـاري مادي ندارم و قرضي به گردنم نيست . اما بدهكاري معنــوي من بي نهايت است. از همه دوستان ، آشنايان ، همكاران و هم محلي ها مي خواهم كه اگر ديني به گردن من دارند ، اگر كسور يا قصور يا اصطحكاكي از من ديدند اعتراف مي كنم كه تقصير گناه از من بود و به بزرگواري خودشان بنده را مورد عفو و گذشت قرار دهند و اگر طلب مادي دارند به خانواده بنده مراجعه كنند .
از همه شما مي خواهم كه هرگاه ياد و نام من در ذهن شما خطور كرد يك صلوات و حمـد و سوره برايـم هديـه كنيد و در صورت امكـان يك روز نمـاز و روزه برايم بجـاي آوريد. از اهالي محتـرم محل خواهانم كـه كما في سابق اين شعور فاطمي و حسيني آنها در ايام فاطميه و يادواره شهدا و دهه محرم تداوم داشته باشد؛ چرا كه با اين حركت خودجوش زندگي خود را با حب اهل بيت (ع) گره زديد و قيامت خود را بيمه كرديد.
مبادا روزي شود كه ياد و نام شهدا از كوچه ها محو شود و در محافل فراموش شود...
ادامه دارد...
#شهید_اسماعیل_خانزاده
#وصیت_نامه
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
#سردار_حجازی
شاید اینجا ڪسی زیاد شما را نشناسد
اما دشمن خوب میشناختت
و همیشه ڪابوس بودی برای اسرائیل
قطعا مزد جهاد این سالها ،همنشینی باشهداست
روحتان شاد سردار.
#سردار_حجازی
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
#زندگی_نامه
نــام پـــدر : احمد علی تاریخ تـولـد : 1339/07/22 تاریخ شهادت : 1367/01/29 محـل تـولـد : فريدونكنار
"محسن اسحاقی” در سال 1339 در شهرستان "فریدونکنار” ديده به جهان گشود .خانوادة "اسحاقی” در شهر "فريدونکنار” زندگی می کردند .پدر او کشاورز بود و از اين راه امرار معاش می کرد .مادر محسن خانم عذرا تندرست در کنار خانه داری با خياطی به بهبود وضع معيشتی خانواده کمک می کرد .
پيش از تولد محسن ،مادرش که به گفته خود هميشه رو به قبله می خوابيد شبی در خواب ديد که خانمی با پوشش سياه و روسری سفيد به همراه آقايي بالای سر او نشسته اند و او را به جای آوردن دو رکعت نماز شکر و همچنين خواندن چند سوره از قرآن نظير کوثر ترغيب می کنند .
محسن ،دوران کودکی را در داخل منزل و در کنار مادر خود سپری کرد .او نسبت به کودکان هم سن و سال خود متواضع تر و آرام تر بود .به تدريج با رسيدن به سنين بالاتر تحصيل در مکتبخانه و نزد ملاّ را تجربه کرد .سپس به دبستان رفت و دوره ابتدايی را با موفقيت به پايان رساند . در اين سنين همبازيها و دوستان خود را ميان افرد بزرگ تر انتخاب می کرد و کم کم که بزرگ تر شد با روحانيون، معلمان و اساتيد و بچه های درس خون معاشرت داشت .هرگز زير بار حرف زور نمی رفت .دوره راهنمايي را در مدرسه "اسدی"در" فريدونکنار" به پايان رساند و در همين سنين به پدرش در کار کشاورزی کمک می کرد .به گفتة مادرش از دوران کودکی هميشه با وضو بود و بر سر زمين زراعت نيز با وضو حاضر می شد و به کار و تلاش می پرداخت .
#شهید_محسن_اسحاقی
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
با آغار نهضت اسلامی ايران در سال 1357 در عنفوان جوانی به عرصة فعاليت های سياسی پا نهاد و با حضور مستمر در جريان انقلاب از جمله حضر در راهپيمايي ها و پخش اعلاميه تحصيل را نيمه تمام رها کرد. پس از پيروزی انقلاب اسلامی در درگيريهايی که برای سرکوبی احزاب سياسي و منافقان و مخالفان صورت می گرفت شرکت فعال داشت.
با آغاز جنگ عراق عليه ايران ،با نخستين پيام امام خمينی به فکر رفتن به جبهه افتاد و در 15 مرداد 1359 به مريوان اعزام گرديد.
در همين سال ها همسر مورد علاقه خود را برگزيد و با خانم "اشرف السادات ميردرويش" که در بسيج مشغول فعاليت بود ،در مراسمی ساده و بی تکلّف در حالی که شخصاً خطبة عقد را قرائت کرد، پيمان ازدواج بست . در سال 1361 دخترش به دنيا آمد که نام او را" معظمه" نهادند .اين فرزند به شدت مورد علاقه و محبت پدر بود. اما اين علاقه و محبت مانع از حضور ديگر باره وی در جبهه نشد .در مدت کوتاه از حضور در پشت جبهه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از بازاريان و کسبه تجهيزات و وسايل مورد نياز رزمندگان را جمع آوری به جبهه ارسال می کرد. در سال 1362 فرزند دوم او محمدحسن به دنيا آمد. "محسن" از همان دوران کودکی فرزندان خو را به معاشرت با علما و روحانيون مذهبی تشويق می کرد تا ايمان و وارستگی را در فرزندان خود تقويت کند.
بر حفظ حجاب ،متانت و قرائت نماز شب تأکيد بسيار داشت .با وجود حضور مستمر و پيگير در جبهه های جنگ تحميلی خطاب به همسر خويش می گفت : « شما يک زن عادی نيستيد ،و همسر يک پاسدار هستيد و بايد نمونه و اسوه باشيد »
او خطاب به پدران و مادران رزمندگان گفت :
ای پدران و مادران ! افتخار کنيد که فرزندانتان در صف اسلام در راه خدا می جنگند .در اين دنيا هرگز نبايد به جاه و مقام اکتفا کرد زيرا اگر مقام و مسئوليتها ماندنی بود ،به من و شما نمی رسيد .پس دل به مال دنيا نبنديد که نابود می شويد .
"محسن اسحاقی" با تشکيل يگان دريايی لشکر 25 در سال 1363 به عنوان فرماندة يگان آبی ـ خاکی برگزيده شد و در آبهای هور ،اروند و جزيره مجنون رشادتهای فراوانی را از خود نشان داد.
"اسحاقی" با شرکت در عمليات گوناگون نظیر فتح خرمشهر و کربلای 4 و5 والفجر 8 (فتح فاو) چندين بار مجروح شد ،در جريان شد ،در جريان عمليات والفجر 8 در سال 1365 از ناحيه گوش ،سينه و کمر در اثر گاز شيميايی و موج انفجار مجروح شد. در 23 دی 1365 نيز ترکشی یه صورت وی اصابت کرد. وی پيش از عمليات فاو و پيش از آخرين اعزام به جبهه به خانواده اش گفته بود در خواب ديدم چند روز ديگر مهمان شما هستم و در حالی که می خنديد به آنان گفت :« اين چند روز از من خوب محافظت کنيد .»
در جريان حمله عراق به فاو در سال 1367 که منجر به از دست رفتن اين شهر شد ،اسحاقی برای آخرين بار به جبهه رفت و فرماندهی يگان دریایی لشکر 25 کربلا را به عهده گرفت ،دو روز از آخرين اعزام نگذشته بود که خبر مفقود شدن وی به خانواده اش ابلاغ شد .او به همراه يکی از همرزمان خود به نام اباذری در جبهه فاو حضور داشتند که بانزديک شدن نيروهای عراقی، اباذری با داشتن جليقه نجات موفق به عبور از اروند شد اما او به اسارت نيروهای عراقی در آمد .محسن اسحاقی بعد از گذشت پنج روز الی ده روز اسارت دوازده نفر از اسرای ايرانی را آماده فرار کرد .آنان شبانه نگهبان عراقی را به قتل رساندند
و از بصره به مرز شلمچه رسيدند ،اما در اين مکان بار ديگر به اسارت نيروهای بعثی در آمدند .نيروهای عراقی با ضربه تفنگ ،سر ،جمجمه و دندانهای وی را شکستند و پای راست او را قطع کردند و پس از شکنجه بسيار در تاريخ 28 فروردين 1367 گلولة خلاص را بر قلب او شليک کردند و او را به شهادت رساندند.
#شهید_محسن_اسحاقی
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ساخت فیلم برای تخریب سردار حجازی توسط هالیوود!
انتشار به جهت عروج«سردار حجازی» جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه
#سردار_شهید_سید_محمد_حجازی
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺توصیف شبکه منوتو از سردار حجازی
#سردار_شهید_سید_محمد_حجازی
#مغز_متفکر_سپاه_قدس
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️سردار حجازی در فهرست ترور صهیونیست ها
سردار سلامی: سردار حجازی در لبنان نقشه قدرت حزب الله را برای شکست دادن قطعی صهیونیست ها تکمل کرد و شرایط را برای درهم شکستن رژیم پوسیده صهیونیستی فراهم کرد.
#سردار_شهید_سید_محمد_حجازی
#موساد
#بیوتروریسم
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
#کلام_شهید
شهید ابراهیم همتـــــ🌿
هر وقتـــــ مے خواستـــــ براے
بچهها یادگارے بنویسه مینوشتـــــــــ :
"من ڪان لله،ڪان الله له"
هرڪے با خدا باشہ خدا با اوستـــــ...
#شهید_محمدابراهیم_همت
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷
~🕊
#روایت_عشق💚
شهادت آغاز خوشبختی است؛🌸
خوشبختی ای که پایان ندارد....
شهید که بشوی،
خوشبخت ابدی میشوی
"خدایامارا باشهادت خوشبخت کن"✨
#شهید_مصطفی_خوشمحمدی❤️🕊
@tarighoshohada
🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷