📝نقل قولی از برادر شهید:
روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزباللهی مانند کنار من آمد و گفت: «شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»، او گفت: «حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی به اجبار و به ظاهر مسلمان شدم اما قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما را دیدم، وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف میزد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنجشنبه به اینجا می آیم.»- بهشت زهرا/ قطعه29.
#شهید_امیر_حاجامینی
#سالروز_شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
اَحــمد مُحمّد مَشلَب معروف به شهید BMW سوار لبنانی متولد ۳۱ آگوست سال ۱۹۹۵ و در محله السرای شهر نبطیه لبنان دیده به جهان گشود
احمد از همان دوران کودکی در این شهر رشد کرد و در راه اهل بیت تلاش و کوشش میکرد، او یکی از بهترین دانش آموزان هنرستان امجاد بود و از آنجا فارغ التحصیل شد و دیپلم (تکنولوژی اطلاعات) گرفت
شهید احمد مشلب رتبه ۷ در لبنان دررشته تحصیلی اش که تکنولوژی اطلاعات(انفورماتیک it) بود شد اما سه روز قبل از اینکه به دانشگاه برود در سوریه بود و شهید شد
احمد ارادت خاصی به ائمه اطهار داشت و دفاع از حریم اهل بیت رو وظیفه میدونست همزمان با اعزام مدافعان حرم از لشکر حزب الله برای دفاع از حریم آل الله به سوریه رفت در آنجا با عشق و علاقه ای که به عمه ی سادات داشت جانانه میجنگید تا اینکه در یکی از درگیری ها درسوریه از ناحیه دست مجروح شد که منجر به از کار افتادن انگشت کوچک دست راست شد و برای مدوا به بیمارستان نبطیه لبنان انتقال داده شد اما عطش احمد برای شهادت بسیار بود و دوباره همراه سایر رزمنده های حزب الله به سوریه رفت، سرانجام در ۲۹ فوریه ۲۰۱۶ در منطقه الصوامع ادلب (سوریه) در درگیری با تکفیری ها و عملیات براثر برخورد بمب هاون 60 و اصابت ترکش های زیاد الخصوص به سر , و پا (قطع تاندون و اعصاب پا) و دیگر اعضای بدن فالفور به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
احمد وقتی سوریه بود با دوستانش عهد بسته بودند بعد از جنگ با هم به کربلا و مشهد بروند و به دوستاش میگفت آرزویی جز “شهادت” ندارم یک هفته بعد از این حرف ها شهید شد
#شهید_احمد_مشلب
#رفیق_شهیدم
#سالروز_شهادت
📝مادر شهید:
احمد این حدیث امام علی علیه السلام را همیشه برای من می خواند: “برای دنیای خودت چنان عمل کن که گویا تا ابد در دنیا زندگی می کنی و برای آخرت خودت چنان عمل کن که گویا همین فردا می میری.”
معتقد بود این حدیث باعث جلوگیری از افراط و تفریط در میان مسلمین می شود. احمد مبنای زندگی خودش را بر همین اساس گذاشته بود. اهل تفریح و خوش گذرانی به جا بود، با دوستانش بیرون می رفت، از ماشینش استفاده می کرد؛ ولی حد همه چیز را نگه می داشت و همه چیزش به جا بود. اهل اسراف و زیاده روی نبود. تلاش می کرد تا دیگران را شاد کند تا همه از زندگی لذت ببرند.
#شهید_احمد_محمد_مشلب
#رفیق_شهیدم
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب بر حق امام زمان است.
از همهی خواهران عزیزم و از همهی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید...همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید
آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصهی حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز..
از همهی مردان امت رسول الله می خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید...
خودتان را برای ظهورامام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
همیشه برای خدا بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همهی شما به خیر ختم می شود
مقداری حق الناس به گردن دارم که عاجزانه می خواهم برایم ادا کنید
- یک میلیون تومان به مادر بزرگ پدری بدهکارم
- مقداری بدهی به برادر محسن همتیها بابت محصولات فرهنگی و کار های دیگر بدهکارم
- 32هزارتومان به اضافه مقداری سربند به پایگاه شهدای بنیاد امیرآباد بدهکارم
- اگر برایتان مقدور بود به مقدار یک ماه نماز و روزه برایم ادا کنید که اگر خدایی ناکرده گهگاهی از روی خطا نمازی قضا کردم و یا روزه ایی از دست دادم جبران شود
اللهم عجل لولیک الفرج
#وصیتنامه
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
علیاکبر به خاطر ارادت و عشقی که به امامحسین(ع) داشت، نام فرزندمان را حسین گذاشت.
او اگر چه دختر دوست داشت اما خداوند را به خاطر وجود حسین شکر میکرد.
بچه را در آغوش گرفت و بوسید، از من پرسید: «رزمنده است یا رزمندهپرور؟» گفتم: «رزمنده!»
علیاکبر میدانست که فرزندش بعضی از خصایص را از والدین به ارث میبرد و بعضی دیگر را از محیط کسب میکند.
برای همین روی لقمه حلال تأکید زیادی داشت.
#شهید_علیاکبر_درویشی
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
🔴 ویژگیهای اخلاقی منتظران
🔵 پرهیز از گناه خوردن مال ایتام
🌕 گناه «خوردن مال یتیم» در روایات :
🔺 خداوند خوردن مال یتیمان را حرام فرمود تا حقوق آنان از ظلم و تعدّی محفوظ بماند.
🔺 کسی که حقوق یتیمان را مراعات کند حقوق فرزاندان او نیز مراعات خواهد شد.
🔺 هان! برحذر باشید! و از اموال یتیمان شدیداً بپرهیزید. به آنها تعرض نکنید و خود را بدان گرفتار و آلوده ننمایید.
🔺 به راستی که خوردن مال یتیمان چه بد خوراك و چه طعام نامیمونی است!
🔺 كمترین چیزی كه بنده را داخل آتش دوزخ میكند (تنها) خوردن یك درهم (واحد پول) مال یتیمان است!
🔺 خوردن مال یتیم از گناهان کبیره است که خداوند بر آن وعده آتش دوزخ داده است.
🔺 آن کس که مال یتیم را میخورد روز قیامت در حالی که آتش از درون او شعلهور و زبانههایش از دهانش خارج میشود وارد محشر میگردد.
🔺 هر کس در مال یتیم دخل و تصرف کند و یا از آن به کسی قرض بدهد تمامی آن مال را ضامن است و زکات و حقوق واجب آن به گردن خود او خواهد بود نه به شخص یتیم.
🔺 خداوند درباره خوردن مال یتیمان دو کیفر مقرّر فرموده: یک کیفر دنیوی و یک کیفر اُخروی. (هم در دنیا عذاب خواهد داشت و هم در آخرت)
#ویژگیهای_اخلاقی_منتظران
#اخلاق_مهدوی
#یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
ای زیر تانک بروید.
شما بسیجی هستید یا یک مشت بازمانده قوم مغول !؟
- الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید!
- ای خدا، دادِ مرا از این مزدورهای مسلمان نما بگیر!
بچه های گردان هرهر می خندیدند
و کسانی که اسماعیل را کتک زده بودند به او چنگ و دندان نشان می دادند
و تهدید به قتلش می کردند.
فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟»
یکی از آنها که معلوم بود حال و روز درست و حسابی ندارد
گفت: « از خود خاک بر سرش بپرسید. آهای اسماعیل دعا کن تو منطقه عملیاتی گیرت نیاورم.
یک آر پی جی حرامت می کنم!»
اسماعیل که پشت سر من پناه گرفته بود،
هرهر خندید و آنها عصبانی تر شد.
گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!»
اسماعیل گفت: « بابا اینها دیونه اند حاجی. بهتره اینها را بفرستی تیمارستان.
خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟»
- خب بلبل زبانی نکن. چه دسته گلی به آب دادی؟
- هیچی. نشسته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم
که یک هو چیزی یادم افتاد.
قضیه مال سه چهار ماه پیش است.
آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم.
خوب !...
یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم.
موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر،
سرش را سبک كرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.»
یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بهم خورد»
اسماعیل با شیطنت گفت: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود.
ثانیاً بچه ها گشنه بودند.
بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند
و بعد بردم دادم بچه ها،
همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...»
بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند.
خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم.
#طنز_جبهه
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af
توصیه های امام زمان به شیعیان
شیخ حسین سامرایی كه از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:
در ایامی كه در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا كردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم كه به فارسی فرمود:
*به شیعیان و دوستان بگویید كه خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند، كه فرج مرا نزدیك گرداند.*
#توصیه_های_امام_زمان
#یا_صاحب_الزمان
https://eitaa.com/joinchat/3182100583C28ea6916af