eitaa logo
تاریخ فردا
261 دنبال‌کننده
671 عکس
333 ویدیو
35 فایل
تاریخ فردا هر تاریخی با «عهدی» پدید می‌آید و تاریخ فردا، تاریخ انعقاد عهد جمعی و قلبی است با ساحت قدسی حضرت ولی‌الله‌الاعظم، مهدی موعود(عج). فراروی شما پنجره‌ای است رو به تاریخ فردا، از مسیر قلم «استاد اسماعیل شفیعی سروستانی» www.mouood.org
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘جان جهان! مقام وسیله بودن و واسطگی فیض برای حضرات اهل بیت(ع) که ملقّب به انسان کاملند، وسعتی از فرش تا عرش حضرت رحمان دارد. ▫️خداوند رحمان، پیراسته از جملة اوصاف متعلّق به موجودات ساکن عالم امکانند و لاجرم، میان حضرتش و انسان فقیر بذّات و محدود و محصور در صفات عالم ملکی سنخیّتی نیست تا مجال ربط مستقیم میان ایشان فراهم آید؛ الّا به واسطة موجودی دیگر که جامع جمیع عوالم است. ▫️در مثل، نفس را می‌مانند که واسطة نسبت و هم‌زیستی میان کالبد جسمانی انسان است و روح مجرّد نهفته در سینه اش. وحدت روح مجرّد و جسم مادّی به واسطة نفس اتّفاق می‌افتد. ▫️نفس جزئی، به منزلة آینه‌ای دور رو، رویی به جهان غیب و عالم مجرّدات دارد و رویی به جهان شهادت. ▫️انسان کامل نیز به مثابه نفس کلّی، رویی به حقیقت متعالی و ساحت قدس الهی دارد و رویی به عالم امکان. از این‌رو واسطة فیض، باعث بقا و دوام و اتّصال عالم امکان است. ▫️انسان کامل، حلقة واسط خلق و خالق، وسیلة تقرّب ایشان است به ساحت قدس الهی و واجد القابی، چون قطب عالم، جام جهان‌نما، خلیفةالله، صاحب زمان و مهدی، آنکه مظهر تامّ و اتمّ اسمای حسنای الهی و آئینة تمام نمای خداوند است. بدین سبب آنان: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» اند و بین آنان و خداوند، واسطه‌ای متصوّر نیست. چنانچه در سفر معراج، پیامبر مکرّم اسلام(ص) بدان پایه پیش‌رفت که درباره‌اش فرمودند: ▫️«ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی؛ سپس نزديك آمد و نزديكتر شد تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد.» ▫️از اینجا و به واسطة این مقام، فرمان آمد که: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خداوند را، رسول او را و پیشوایان [معصوم] خود را.» ▫️و فرمود: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ؛ کسی که رسول خدا را اطاعت کند، به حقیقت خداوند را اطاعت کرده است.» حضرت ربّ العالمین امر و نهی رسول و اولو‌الامر را در طول امر و نهی خویش خوانده و با حذف هر گونه واسطه و اضافه، فرمان اطاعت بی‌چون از ایشان صادر کرده، مبادا که خلق عالم از لطف و رحمت و از قرب‌الی الله بی‌نصیب شوند. ▫️همة ماجرای رفته بر فرزندان آدمی و همة آنچه می‌رود، به مسئلة «قرب» معطوف است و همة اوامر و نواهی تشویق کننده و بازدارنده و همة احکام تنظیم‌کنندة مناسبات و معاملات فردی و جمعی خلق روزگار؛ وگرنه آن قادر علی الاطلاق، عالم علی الاطلاق و مستغنی علی الاطلاق نیز هست. ▫️جعل واسطة فیض و وسیلة تقرّب نه به دلیل ضعف و نقصان در قدیر و قادر علی الاطلاق، بلکه به دلیل متعذّر بودن و ضعف وجودی ساکنان عالم امکان است؛ برای نسبت یافتن بی‌واسطه با حضرت باری تعالی؛ چنان‌که در مثل، آدمی بی‌واسطة اسباب، قادر به دیدار مستقیم خورشید نیست. ▫️«خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً؛ انسان ضعیف آفریده شده است.» مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْخالِقُ وَاَ نَا الْمَخْلُوقُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْمَخْلُوقَ اِلا الْخالِقُ مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَاَ نَا الْحَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَاَ نَا الضَّعيفُ وَهَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ، مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْغَنِىُّ وَاَ نَا الْفَقيرُ وَهَلْ يَرْحَمُ الْفَقيرَ اِلا الْغَنِىُّ... مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِرْحَمْنى بِرَحْمَتِكَ وَارْضَ عَنّى بِجُودِكَ وَكَرَمِكَ وَفَضْلِكَ يا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ وَالطَّوْلِ وَالاْمْتِنانِ ِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 📚/ @tarikh_farda
🔘سفِينَةُ نَجَاةٍ روز اوّل که امام حسین(ع) به دنیا آمد با قنداق به عرش رفت و در روز آخر نیز تا حرم کبریایی پروردگار اوج گرفت تا آنجا که خداوند می‌فرماید: «ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» این طور است که این بزرگوار، لا تدرک و لا توصف! ▫️شیخ صدوق در کتاب شریف «من لا یحضر الفقیه» آورده است: ▫️من اکتفا می‌کنم به این زیارت که اصحّ زیارات و آن این است: «أَشْهَدُ لَقَدِ اِقْشَعَرَّتْ لِدِمَائِكُمْ أَظِلَّةُ اَلْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ اَلْخَلاَئِقِ؛ گواهی می‌دهم که برای خون شما که ریخته شد، سرادق عرش و ارکان و ارواح خلائق به لرزه درآمد.» ▫️امام جواد(ع) از جدّش امام حسین(ع) نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: ابی بن کعب پیش پیامبر خدا(ص) بود که من وارد شدم. رسول خدا(ص) به من فرمود: «آفرین بر تو یا اباعبدالله! ای زینت آسمان‌ها و زمین!» ابی‌ بن کعب به او گفت: یا رسول الله! چگونه جز تو زینت آسمان‌ها و زمین تواند بود؟! ▫️پیامبر(ص) فرمود: «ای ابی! سوگند به آنکه مرا به حق به پیامبری برانگیخت! به راستی که حسین بن علی، در آسمان بزرگتر از آن است که در زمین شناخته می‌شود. ▫️هر آینه بر سمت راست عرش خدا عزّوجلّ نوشته شده است: حسین چراغ هدایت و کشتی نجات، پیشوای نیکی و برکت و عزّت و افتخار و دریای دانش و گنجی است که برای آینده اندوخته شده است. ▫️چرا چنین نباشد که خدای عزیز و جلیل در پشت او، نسل پاک و پاکیزه و با برکتی را قرار داده است که پیش از آنکه آفریده‌ای در رحم زنان و پشت مردان بوده باشد یا شب و روزی آفریده شده باشد، این نسل آفریده شده بود. ▫️به او (امام حسین(ع)) دعاهایی الهام شده است که هرگز آفریده‌ای خدا را با آنها نخوانده است؛ مگر اینکه خدای عزّوجلّ وی را با او محشور سازد و در سرای دیگر شفیعش باشد و خدا گره از کارش بگشاید و اندوهش را برطرف سازد. قرضش را ادا نماید، مشکلش را آسان گرداند، راهش را هویدا سازد، او را بر خصمش نیرو دهد و پرده‌اش را ندرد...» ▫️از امام صادق(ع) این حدیث نقل شده است که فرمودند: «کُلُنا سُفُن النّجاة و لکن سَفینة جَدّی الحُسُین أوسَع وفی لُجج البحار اسرع؛ همة ما اهل بیت کشتی‌های نجات هستیم؛ ولی کشتی جدّم حسین(ع) وسیع‌تر و در دل دریاها (و موج‌های خروشان) با شتاب‌تر و سریع‌تر است.» ▫️کشتی نجات، کشتی قرب الی الله است؛ چه نجات ابنای آدمی در طیّ مراتب الی الله و دخول در حصن حصین ولایت الله اتّفاق می‌افتد. 📚/ @tarikh_farda
🔘تقرّب از مسیر اباعبدالله الحسین(ع) پیش‌تر در کتاب «کرب و بلای امام زمان(عج) و مرابطة مؤمنانة منتظران» این اشارت را داشتم که هر امامی، کرب و بلایی دارد. ▫️کرب و بلای امام حسین(ع) در دشت نینوا و صحرای کربلا حادث شد، هم‌آنجا که امام در ابتلایی سخت و سهمگین، جملة فرزندان و خاندان و وابستگان را در مصافی نابرابر در پیشگاه خداوند به قربانگاه برد تا عالی‌ترین جلوة عبودیّت را به نمایش گذارده و در مقام قرب الی الله، واجد سفینة نجات و چراغ هدایت شود. ▫️ابتلای هر معصوم(ع) نردبان ارتقای ایشان به مراتب عالی و قرب الی الله بود تا نوبت به حضرت سیّدالشّهداء(ع) رسید، در سخت‌ترین ابتلا در ظهر عاشورا و سال 61 هجری و لذا امام بر آستانة عرش، مصداق تامّ و اتمّ رحمت واسطه، واجد سریع‌ترین کشتی برای قرب مؤمنانه بر آستان حضرت حق گردید. ... روز عاشورا در آن میدان عشق کرد رو را جانب سلطان عشق بارالها این سرم این پیکرم این علمدار رشید این اکبرم این سکینه، این رقیّه، این رباب این عروس دست و پا از خون خضاب این من و این ساربان، این شمر دون این تن عریان میان خاک و خون این من و این ذکر یارب یاربم این من و این ناله‌های زینبم پس خطاب آمد ز حق: کای شاه عشق ای حسین ای یکّه‌تاز راه عشق گر تو بر من عاشقی ای محترم پرده برکش من به تو عاشق‌ترم غم مخور چون من خریدار توام مشتری بر جنس بازار توام هر چه بودت داده‌ای در راه ما مرحبا صد مرحبا خود هم بیا خود بیا که می‌کشم من ناز تو عرش و فرشم جمله پاانداز تو ▫️پیامبر گرامی اسلام(ص) وقتی که به مقام «قاب قوسین أو ادنی» (بالاترین و رفیع‌ترین مقام قرب الی الله) جایی که جبرئیل امین(ع) از رسیدن به آن مکان فرومانده بود، رسید، سربلند کرد و دید بر عرش الهی نوشته شده است: «انّ الحسین مِصْبَاحُ الهُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ» 📚/ @tarikh_farda
🔘طریق انحصاری قرب «زیارت عاشورا»، حدیثی قدسی است که از سوی امام محمّد باقر(ع) به شیعیان تعلیم داده شد. در مقاله‌ای از آن، به مثابه مرام‌نامة شیعه بودن یاد کرده‌ام؛ صحیفه‌ای با عالی‌ترین مضامین معرفتی در شناخت حضرت و رابطة وجودی مردم با ائمّة معصومین(ع). ▫️گویی خداوند متعال با بیان واقعة عاشورا و تبیین مواقف دردناک روز خون و عطش، با پرده‌برداری از همة آنچه بر امام حسین(ع) و خاندان شریفش گذشت، راز تشرّف حضرت به عالی‌ترین مرتبه از قرب الی الله را برملا ساخته و طریق انحصاری و سریع الوصول به قرب را به مؤمنان نشان داده است. ▫️در فرازی از زیارت عاشورا، زائر رو به آن امام همام، عرض می‌کند: «یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَةَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ بِالْبَراَّئَةِ مِمَّنْ قتَلَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْحَرْبَ...؛ ▫️ای اباعبدالله! همانا من تقرّب می‌جویم به درگاه خداوند و رسولش و به امیرالمؤمنین و به فاطمه و به حسن و به تو و به دوستی تو و بیزاری از کسانی که با تو به نبرد پرداخته و آتش جنگ را افروختند و نیز بیزاری می‌جویم از کسانی که ظلم و ستم بر شما را پایه‌گذاری کردند و بیزاری می‌جویم به سوی خدا و رسول او از هرکس بنا نهاد پایة آن را و بنیاد نهاد بر آن، ساختمانش را و روا داشت ستم و بیدادش را بر شما و بر پیروان شما و بیزاری می‌جویم به درگاه خداوند و به سوی شما از آنها...» «اَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ وَ النّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ...؛ ▫️اوّل به درگاه خدا سپس نزد شما تقرّب می‏ جویم به سبب دوستی شما و دوستی دوستان شما؛ به سبب بیزاری جستن ازدشمنان شما...» 📚/ @tarikh_farda
🔘خرّمترین نغمه هم ولایتی سلام! روز و روزگارت خوش! نان سفره ات داغ و آب در جویبار زندگیات در جریان باد! هیچ به شمار موجودات ساکن عالم امکان اندیشیدهاید؟ منظورم مخلوقات روزیخوار ساکن جمیع کهکشانها و سیّارات دور و نزدیک است؛ با همة تنوّع و تکثّر انواع موجودات دیدنی و نادیدنیاش. ▫️زمین پیش میلیاردها ستاره و سیّاره به سان دانة کوچک شنی در میان انبوه شنهای ساحل دریاهاست. حال اگر برای آمد و شد هر یک از این آفریدههای خرد و کلان در عالم آشکار و نهان، نقشی معیّن و تأثیری در خور هستی در نظر آوریم، چه میشود؟ ▫️پرواضح است که این ما نیستیم که برای موجودی نقشی تعریف یا از وی بازستانیم؛ هر یک از ما، خود جزئی از اینهمه هستیم. آهنگ و همآهنگی گوشنواز و چشمنواز این منظومه، حاصل پیوستگی، نقشپذیری و حکمت پوشیدهای است که خالق هستی میان جزء و کلّ اینهمه موجود خارج از شمار، برقرار و در کتاب محکم خود، از حکمتش رمزگشایی کرده است. ▫️هیهات! در این میانه، گاه، انسان غافل، با نادیده گرفتن و انکار، با قوّة اختیار و تصرّف، موجبات درهم ریختگی این هماهنگی اثیری را فراهم آورده و آشوب و بحران را روزی نامقدّر خود و سایر موجودات میسازد و دست آخر، بیهوده به آسمان و زمین ناروا میگوید. ▫️کاش! به گوش جان می شنیدیم، این ذکر را که می فرمود: «ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز به حق و تا زمانی معیّن نیافریدیم.»1 «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدهایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟» ▫️به فرمودة خالق یکتا؛ جمع کثیری از ما، منکر این بازگشت ناگزیر و کافر به حقّانیت کلام و فعل خداوند شده و به اتّکای ظنّ و گمان، در زمین سیر میکنند و با بازیگوشی و اشتغال به لهو و لعب، همة فرصتهای طلایی شدن و صیروریّت را از دست میدهند. همة ما عاشق سیر و سفر و قدم زدن در دشت و صحرائیم و اگر مانعی سر راهمان نباشد؛ کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش ▫️در آیات بسیاری هم، خداوند از فرزندان آدمی دعوت به سیر و سفر در آفاق زمینها و سرزمینها کرده است تا شاید دیدار زمین و ساکنانش و آنچه که بر سر خلق دروغزن کافر نعمت آمده، موجب بیداری و تذکّر شده و سیرکننده از غفلت برهد. ▫️«قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمين‏؛ بگو: در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه‏پيشگان را که چگونه بوده است.» ▫️سیر، گردش و سیاحت با پا و دیدار با چشم سر است؛ چنانچه تفکّر و تعقّل، همسفر با سیر کننده شود، همان سیر موجبات صیر و صیروریّت را هم فراهم میآورد. او را از حالی به حال دیگر میگرداند، متحوّل میکند، بر مراتبش میافزاید، او را بر میکشد تا با گذار از مراتب پست حیوی و شهوی، ساکن ساحات انسانی و الهی شده، مجال رشد بیابد؛ همان که همة ما و از روی عادت در دعای تحویل سال آرزو میکنیم: یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ. ▫️همان دعا که به شرط اجابت و تحقّق، موجبات فلاح و رستگاری ما را فراهم میآورد. چه حیف! پس از تحویل سال، اسکناس نوعیدی لای قرآن، بیشتر از آن آرزوی آسمانی چشم ما را پر میکند. / @tarikh_farda
🔘حیّ علی الفلاح! حیّ علی الفلاح! عبارتی که به وقت نماز در هر اذان و اقامه دو مرتبه بر زبان می آوریم و موذّن بانگ بر میآورد: بشتابید به سوی فلاح! ▫️فلاحت، عمل دهقانی و زراعت است؛ بارور ساختن کشت و زرع. در ظاهر، فلاحت فعل کشاورز است و در باطن، فعل خداوند. ▫️کشاورز با فراهم آوردن آب و کود و عرق جبین در صبح و شام، مقدّماتی فراهم میآورد تا استعداد نهفته در دانه به ظهور برسد و با صیر از ساحت جمادی به ساحت نباتی متحوّل شود، به فلاح برسد و میوه و ثمرهای خوشآب و رنگ شود. ▫️فلاحت، در معنی حقیقی، به ظهور رساندن استعداد نهفته در دانة جو و گندم و... است تا به ثمره، تبدیل و تحویل شوند. دانة وجود آدمی در آب و خاک زمین، با سیر و سفر بر پهنة آفاق، تحت مراقبت کشاورز شریعت و زارع اخلاق، در خود سیر میکند، بر کشیده شده و به مقام ثمرگی می رسد. ▫️فرمود: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا؛ و ما به راستی فرزندان آدمی را گرامی داشتیم. آنان را در خشکی و دریا بر مرکبها نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم...» ▫️تا چه بشود؟ تا در جمع حزب الله، وارد شود و مخاطب «إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»4 شود؛ با کوله باری سنگین از اعمال شایسته حاضر در محشر کبری: ▫️«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ پس آنان که در آن میزان حق وزین و نیکوکار بودند، البتّه رستگار خواهند بود.» نه آنکه، در جمع تکذیبکنندگان حضرت حق، مبتلای متاع قلیل دنیوی، ایشان را چون چهارپایان و بلکه کمتر بخوانند. ▫️«اولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان همانند چهارپایان؛ بلکه گمراه ترند.» دانههایی پوسیده مصروف دد و دام. ▫️اهل لغت، اصل معنای فلاح را شقّ و قطع میدانند و منظور از آن را برداشتن موانع رسیدن به مطلوب و دور کردن جمیع خطرات و مضرّات موجود در سر راه مفلح میشناسند و حقیقت آن را بقا و ماندگاری و مترادف با هدایت، خیر و بقا معرّفی میکنند. ▫️«أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ تنها آنان از جانب پروردگارشان بر هدايتند و آنان همان رستگاران هستند.» «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى؛ وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى؛ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا؛ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏؛ ▫️رستگار است آنکه خود را پاک گردانید و نام پروردگارش را یاد کرد و نمازگزارد؛ لیکن شما زندگی دنیا را برمیگزینید؛ با آنکه جهان آخرت نیکو تر و ماندگارتر است.» / @tarikh_farda
🔘هجرت خالق هستی، رستگاران را رسیدگان به جمع پیامبران و رسولان و مجاهدان با مال و جان شناخته و جمیع نیکویی و خیر را متعلّق به آنان میشناسد؛ پروازکنندگان بال به بال آسمانیان تا افق دوردست رستگاری. وه که! رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند در شهر خاموشان خروش آمد که بر خیز بر نخبة انسان سروش آمد که برخیز هان در تباهی چند ذوق این دیارت؟ ای نوح! هجرت کن به نام کردگارت ای کاروانی را مسافر نام کرده ما را پرستوی مهاجر نام کرده ▫️داستان آمد و شد ما، داستان سیر و صیر، داستان شدن است. مهاجرتی بزرگ از فرشالشّیطان تا عرش الرّحمان. ▫️در احوال جملة آنانی که نامشان ماندگار شده، بنگرید! هجرت اسم رمز همة آنان بوده است؛ بیرون شدن از خود. / @tarikh_farda
🔘البَلاءُ للولاء راز هبوط آدم(ع) و حکمت آن را هم در عمل زارع و دهقان عالیجاه هستی، خداوند متعال جستوجو کنید. همو که برای بارور ساختن دانة وجود آدمی، ایشان را از بهشت بر فرش زمین کشید. ▫️مکر خداوند حکیم، آدم و حوْا را از ایستایی و سکون به حرکت و هجرت درآورد تا صیر کند. از خود به در شود، رسول شود، صفی شود و در زمرة مفلحون در آید. در آن بهشت برزخی حرکتی نبود؛ سیری، بلایی، ابتلایی تا آدمی استعداد رشد پیدا کند، پوست بترکاند و ثمره شود. ▫️تا آدمی، چونان دانهای در دل زمین، پوست نترکاند، استعداد نهفتهاش بروز نمیکند. از اینجا، ابتلا و بلا لازم آمد. در ظاهری سخت و دردناک و باطنی نیکو و روشنیبخش. ▫️از روی حکمت، درّ خوشاب و مروارید غلطان فلاح را در پوستة سخت و صدف ابتلا قرار دادند. از این رو بود که فرمودند: ▫️« البَلاءُ للولاء ؛ خداوند قومی را دوست ندارد؛ مگر آنکه آنان را مبتلا میسازد.» ▫️شدّت ابتلای اولیاء و انبیاء در میان مصائب مردم دنیا، نشانة شدّت محبّت خداوند به آنان است. ▫️بلا و ابتلای عارض بر اولیاء و بندگان خاص، به بلای آتش بوته و سندان و چکش آهنگران میماند؛ چه زیبا فرمود: ▫️«حق تعالی بندة خود را مجرّب میگرداند به بلا؛ چنان‌که یکی از شما زر خود را به آتش مجرّب میگرداند. پس کسی از ایشان چون زر خالص بیرون آید و کسی کمتر از آن و کسی دیگر سیاه و سوخته بیرون آید.» ▫️به عبارت دیگر؛ نقد صوفی نه همان صافی بی غش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست عاشقی شیوة رندان بلاکش باشد ▫️بدین سان، بلا و ابتلا سنگ محک مرد از نامرد و بهانة ارتقای فرزندان آدمی شد تا گوی سبقت از همگنان ببرد و چون گوهری شایستة تاج پادشاهان گردد. / @tarikh_farda
🔘طیران آدمیّت اجازه دهید بیاشاره به گستره و ژرفای سیر و سفر آدمی و صیروریّت موجودات، از دایرة این بحث خارج نشوم. ▫️برای جمع ما سوی الله، ظرفی، ظرفیتی و حدّ یقفی برای سیر از مرحلة دانگی تا مقام ثمرگی تعریف شده، بسته به جایگاه هر موجود در میانة هستی و نقشی که در این پهنه میزنند. ▫️همگی در صبحگاهی، طلوع و در شامگاهی، به غروب خویش مینشینند؛ الّا فرزندان آدمی؛ به واسطة دارا بودن عقل و اختیار و به واسطة گوهر وجودی و تشریف و بزرگداشت «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏.» ▫️آن زمان که ایشان را به خلقت کامل آراست، از روح خود در او دمید تا این وجه ممیّزة او را در سیر و سفر بلند و پرواز تا سایة عرش الهی و بلکه والاتر مجال پرکشیدن حاصل شود و به شایستگی، مقام و شأن خلیفة خداوندگاری را از آن خود سازد. اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیری همه عمر زنده باشی به روان آدمیّت رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر تا چه حد است مکان آدمیّت طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیّت ▫️طیران، پر کشیدن و والا پریدن از مقامی است، به مقامی دیگر؛ از حالی به حال دیگر؛ از ساحتی به ساحت دیگر؛ چرا که تکویناً فرزندان آدمی حاصل جمع استعداد جمیع موجودات ساکن ما سوی الله هستند؛ از ادنیترین تا افضلترین؛ تا در سیر و سفر، مقام کدامین موجود از ساکنان عوالم نباتی و حیوانی و حتّی ملکی را حاصل آورده باشد. ▫️گرچه همه در هیئت ظاهری، انسانی چونان همیم؛ امّا در هیئت باطنی، یکی از ما بولهب است و دیگری محمّد مصطفی(ص). آن روز که رسول خدا(ص) فرمود «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم‏» برخی گمان بردند، آن زبدة آفرینش هم چونان خودشان بستة خور و خواب و شهوت است و ندانستند که در ورای این صورت ظاهر، میان بولهب و عالی جناب محمّد(ص) فاصلهای است از فرش الشّیطان تا عرش الرّحمان؛ یکی مخاطب «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَب‏» گشته و دیگری خطاب «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمين‏» را با گوش جان شنیده و در صیر، پا بر هفت گردون گذاشته و از جبرئیل امین(ع) سبقت گرفته و در مقام «قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنی‏» بی واسطه از حق سخن شنیده است. ▫️«عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوی‏؛ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی‏؛ وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی‏؛ ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی؛ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنی‏؛ خداوند قدر قدرت او را علم آموخت، آنکه صاحب صلابت و سلطه بود؛ در حالی که او در افقی برتر بود، نزدیک و نزدیکتر شد - حضرت باری تعالی - تا جایی که فاصلهاش به اندازة دو کمان یا کمتر شد. خداوند به بندهاش محمّد وحی کرد، آنچه را که وحی کرد.» ز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندراین یک میم غرق است زاحمد هردو عالم آبرو یافت دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت اگر احمد نبود آدم کجا بود خدا را آیه ای محکم کجا بود چه میپرسند کاین احمد کدام است که ذکرش لذّت شرب مدام است همان احمد که آوازش بهار است دلیل خلقت لیل و نهارست ... همان احمد که جامش جام وحی است به دستش ذوالفقار امر و نهی است همان احمد که ختم الانبیا شد جناب کنتُ کنزاً مخفیا شد ... تدارک بخش عدل و اعتدال است محمد رحمة للعالمین است ▫️صفی بر کشیده شد، از اوّلین که مقدّم بود در خلقت و اوّلی بود در رفعت؛ همو که در وصف خویش فرمود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي» تا به آخرین که وضیعترین و پستترین بود. صفی کشیده شد، از پستترین تا عالیترین. دو قوس آشکار شد؛ قوسی از عالی تا دانی و دیگر قوسی از دانی تا عالی و در نقطه نقطهاش، هزاران هزار جنّ و انس ساکن شدند. صف به صف، دسته به دسته. ▫️چشم دل که بگشایی خواهی دید در مراتبی بیشمار، خلقی بیشمار، به عدد همة سنگ گورستانها و از دنیا رفتگان طول تاریخ و آمد و شد انسان بر پهنة خاک؛ روندگان، در راه ماندگان، سقط شدگان، رستگاران، مقرّبان به هر صفتی و وصفی که در دایرة ذهن و زبانت وارد آید. مراتب را حدّی نیست؛ گرچه جملة انسانها درصورت چونان همند. نامدگان و رفتگان از دو کرانة زمان سوی تو میدوند هان ای تو همیشه در میان در چمن تو میچرد آهوی دشت آسمان گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان هرچه به گرد خویشتن مینگرم در این چمن آینة ضمیر من جز تو نمیدهد نشان ای گل بوستان سرا از پس پردهها در را هیچکس بیرون نمانده است؛ پیش و پسی بسته شده، صف به صف آمدند و رفتند و میآیند و میروند. خود را به محک بلا و ابتلا مینمایند و قدر خویش را آشکار میسازند. /
🔘خرّم‌ترین نغمه ما هم آمدیم. ما هم آورده شدیم. حسب سنّتی ثابت: «وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداء...؛ و ما اين روزها[ی شكست و پيروزی‏] را ميان مردم به نوبت می‏گردانيم [تا آنان پند گيرند] و خداوند كسانی را كه [واقعاً] ايمان آورده‏اند، معلوم بدارد و از ميان شما گواهانی بگيرد.» ▫️روزگار را میان خلق خویش می گرداند تا مقام باور آورندگان و مراتب آنان معلوم شود از میان طوفان ابتلاء و بلا تا ثابت قدمان شاهدی باشند برای دیگران که راهی جز ستم نپوییدند. ▫️ما هم آمدیم! ما هم آورده شدیم تا به ایفای نقشی در صحنة هستی مشغول شویم که همة استعداد و امکانش چونان همان دانهها بالقوّه در ما به ودیعه گذاشته شده بود. ▫️همة ما برای بازی بر صحنة فراخ زمین خدا می آییم و جز نقش تکوینی، بسان همة آنچه جمیع موجودات بر مدار آن خلق شده اند، نقشی در کسوت انسان مختار و صاحب عقل ایفا کنیم. ▫️برای هر یک از ما، نقشی تعریف شده است؛ به قول آن شاعرة نغزگو: زندگی صحنة یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمة خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ▫️هیچ کس نمیداند کدامیک از صحنه های زندگی اش و بازی ارائه شدهاش، همان نقش تعریف شدة غایی است. شاید حسب این جهالت است که از ابتدای طفولیّت، صحنه به صحنه پیش می رویم. ▫️در ندانم کاری و ندانم به کجایی، تأثیر می پذیریم و تأثیر می گذاریم و بی اعتنا به گستره و ژرفای این امر، در میان صحن بزرگ هستی پیش میرویم. گویی همة صحنهها را با سعی و خطا و گاه سهل انگاری و ولنگاری به تجربه می نشینیم؛ در امیدی کور به فردایی کورتر. ▫️برای هیچکس، زمان رخت بربستن و تجربة مرگ را معلوم نساخته اند، برای هیچ کس معلوم نیست کدامین صحنه از مجموعة صحنه های پشت سر گذاشته شده و پیش رویش، مهم ترین و اصلی ترین صحنه برای نقش بازی بر پهنة این خاک است. ▫️کاش این درک را حاصل می کردیم و بی محابا از کنار آن همه صحنه نمی گذشتیم و در هر صحنه، به عالی ترین ایفای نقش مشغول می‌شدیم؛ مثل آنکه آخرین برگ از دفتر زندگی را ورق میزنیم. ▫️ آن موقع بود که دفتر زندگی ما از اوّل تا به آخر آکنده از زیباترین ها میشد. آکنده از ماندگارترینها میشد. شاید این زیباترین و ماندگارترین ایفای نقش، بازتاب این عبارت آسمانی میشد: «وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ...» همان که شاعر ما فرمود: خرّمترین نغمهای که مردم آن را به خاطر میسپارند. ▫️هر یک از ما اگر اندیشه می کردیم که شاید فردایی نباشد، بیگمان در لحظه، زیباترین نقش را رقم میزدیم، بر صحنه ای که مردم، آن را شاهدند؛ آسمان و زمین شاهد است و بندگان برگزیده ای که خداوند آنها را در زمرة شاهدان معرّفی کرده است. «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا؛ و همان گونه که شما را امّتی میانه قرار دادیم تا شما در روز قیامت بر مردم گواه باشید و این پیامبر هم بر شما گواه باشد.» / @tarikh_farda
🔘نقش‌آفرینی ما هیچ دربارة بر فراز و فرودهای زندگی، شیرینیها و تلخیهایش، شکستها و پیروزی هایش و دیدارها و رویگردانی های خلق روزگار اندیشه کرده ای؟ ▫️من بسیار اندیشه کردم. به اشک ها و لبخندها و زمین خوردن و از جا جستن ها و دربارة خودم. بسیاری از آنچه به تجربه اش نشستم، پاداش و کیفر بودند، برای آنچه می بایست یا نمی بایست مرتکب می شدم. ▫️بسیاری گره گشا بودند؛ در حالی که آنهمه را گره کور میپنداشتم. بسیاری عین گره و بستگی بودند؛ در وصفی که به غلط آنها را گشایش و مفتاح گمان می بردم. «عَسی‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ؛ در حالی كه برای شما ناگوار است و بسا چيزی را خوش نمی‏داريد و آن برای شما خوب است و بسا چيزی را دوست می‏داريد و آن برای شما بد است،» ▫️و تنها خداوند می دانست، کدامین به حقیقت خیر بودند و کدامین شرّ. وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون؛26 و خدا می‏داند و شما نمی‏دانيد.»‏ ▫️برخی مقدّمه بودند و زمینه ساز؛ بسان شب های تمرین و بازی بازیگران، قبل از وارد آمدن به صحنة واقعی و برخی دیگر حرف آخر بودند؛ ▫️چنانکه بسیاری از مردم هیچگاه فکر نمی کردند تا دقایقی دیگر مرگ را به تجربه خواهند نشست و همة مردگان گمان می بردند تا همیشه می مانند. ▫️امروز که قلم به دست گرفته و این کلمات را به رشته میکشم، به صراحت میگویم هر یک از رخدادها در جای خود و به وقت خود، واجد نقش اصلی و در همان حال نیز واجد نقش مقدّمی و زمینه ساز بودند برای نقش آفرینی بعدی؛ بسان حلقه های یک زنجیر؛ چنان که هر حلقه از زنجیر، حیثیتی مستقل دارد و در همان حال، واجد حیثیتی دیگر در پیوستگی و در هم تنیدگی نیز هستند. ▫️هر یک از حلقه ها، پیشامدها و نقش های من می توانست آخرین باشد؛ مثل همین امروز که می تواند آخرین باشد یا نباشد. کسی نمی داند. گویا از تقدیری به تقدیری دیگر غلتیدهایم و از قضایی به قضایی دیگر و البتّه هیچکدام را کاملترین نمی توان شناخت. چون همیشه وضع کاملتری قابل تصوّر هست. ▫️به این معنا نیز اذعان دارم که اگر بسیاری از حوادث و رخدادهای تلخ و شیرین را به تجربه نمی نشستم، همة امکان را برای ایفای نقش امروزین نمییافتم. از این رو آنهمه را حلقه های پیشین برای پیوستنهای بعدی می شناسم. ▫️این شاید توضیحی و تفسیری برای این عبارت حضرت امیر باشد که فرمودند: «چنان باش که همیشه زندهای و چنان باش که فردا می میری. برای دنیای خودت چنان عمل کند که گویا در دنیا تا ابد زندگی میکنی و برای آخرت خودت چنان عمل کند که گویا همین فردا می میری.» / @tarikh_farda
🔘استعداد ماندگاری ▫️شاعری را می توان تصوّر کرد که در اثر شکسته شدن کشتی، در میانة طوفانی سخت، خود را به سختی و مشقّت به جزیرهای در میانة اقیانوس رسانده باشد؛ بی هیچ امیدی برای بازگشت و در فاصله ای دراز با آنکه او را از عمق جان دوست دارد. ▫️در این هنگامه، به امید بازگشتی دوباره، زیباترین غزل عاشقانة خویش را برای آنکه به حقیقت، به او عشق میورزد، میسراید؛ به دست نسیمی می سپارد که به ساحل میرود یا به دل دریا رهایش می سازد؛ شاید که در ساحلی دوردست، به دست آنکه او را از جان دوست داشت، برسد. ▫️در هر لحظه، زیباترین را باید سرود؛ شاید که آخرین سرودة زندگی شاعرانة ما باشد در پهنة زمینی که نمی دانیم طلوع خورشید فردایش را دیدار خواهیم کرد؟ به قول جناب عرفی شیرازی: چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند عموم آثار ماندگار ذوقی و هنری هنرمندان نامی برای محبوبی پرداخته شده اند که هنرمندان از فحوای جان بدو عشق می ورزیدند. آن زمان که اغراض و مطالبات کاسبککارانه پای بر صحنه ميگذارند، همة هنرمندی روی پوشیده، در کنجی روی به فسردگی می گذارد. به قول جناب مولانا: خشم و شهوت مرد را احول کند ز استقامت روح را مبدل کند چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد چون دهد قاضی به دل رشوت قرار کی شناسد ظالم از مظلوم زار ▫️از اینجاست که از همة اعمال و آثار، تنها نمونه های انگشت شماری استعداد ماندگاری می یابند. این آثار، به حقیقت اثری هنریاند. شاید از این روست که هنرمند را نیکمیرنده در خود می شناسند و مرد و مردی را همسایه با مرث و مرگ. مرد است آنکه در نیکی و زیبایی میمیرد. ▫️هنرمندی که در جملة اغراض مرده تا چون ققنوس از میانة خاکستر خویش دوباره برخاستن را تجربه کند. شاید شنیده باشید که حضرت امیر(ع) فرمودند: «مُوتوا قَبلِ أنْ تَموتُوا؛28 بمیرید قبل از آنکه به سراغتان بیاید.» مکن در جسم و جان منزل، که این دون است و آن والا قدم زین هر دو بیرون نه, نه آنجا باش و نه اینجا عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی که از شمشیر بویحیا نشان ندهد کس از احیا تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی که خود روحالقدس گوید که بسم الله مجریها بگذاریم و بگذریم. این هم برگ سبزی بود تحفة درویش! علی نگهدار شما. / @tarikh_farda