🔘خاطرات سیاه یک جاسوس (۲)
در مرحلهي دوم از مأموريت، همفر راهي بصره ميشود. او مأمور ميشود تا دو موضوع را پيگيري كند:
▫️اوّل؛ كشف #نقطهضعفمسلمانان براي نفوذ در پيكرهي آنها و ويران كردنشان.
▫️دوم؛ #نفوذدرپيكرهيمسلمانان پس از كشف آن نقاط ضعف. درواقع مأموريت دوم او، ورود به منطقهي شيعهنشين بوده است.
▫️از همفر خواسته ميشود تا در اين سفر انواع كشمكشهاي احتمالي موجود ميان مسلمانان را كشف كند و راههاي برافروخته كردن آنها را بيابد. نزاعهايي چون: نزاع بر سر رنگ پوست، قبيله، اقليم، قوميت، مذهب و ...
▫️جالب است كه او اعتراف ميكند:
«ما بريتانياييها جز با فتنهانگيزي و ايجاد نزاع در تمام مستعمرات خود نميتوانيم زندگي آسوده و مرفهي داشته باشيم ما نميتوانيم سلطنت عثماني را در هم بكوبيم مگر اين كه ميان مردم آنجا فتنه به راه اندازيم وگرنه يك ملت كم شمار چگونه خواهد توانست بر ملتي پر شمار غلبه كند و بر آن مسلط شود؟»
در واقع، راز سلطهي غرب در همين عبارت نهفته است.
▫️«ايجاد تفرقه و نشر مفسده» همواره دو سلاح موثر غرب عليه شرق اسلامي بوده. چنان كه در ماجراي بازپسگيري اندلس از خلفاي مسلمان، كليسا با وقف تاكستانهاي انگور براي عرضهي شراب رايگان ميان مسلمانان و گسيل دختران زيباروي در ميان آنها چنان بلايي بر سر مسلمانان آورد كه در طيّ چند سال، تمامي اندلس و اسپانيا از دست مسلمانان خارج شد. همهي مساجد ويران و يا تبديل به كليسا شدند.
▫️در كتب تاريخ ذكر شده است كه مسيحيان، پس از خارج كردن شهرها از دست مسلمانان، ناقوسها را بر دوش اسراي مسلمان گذاشتند تا پس از طيّ مسافتهاي طولاني آنها را بر بلنداي كليساهاي مورد نظر مسيحيان نصب كنند.
▫️جالبترين بخش سفر جناب همفر آشنايي با «محمّدبن عبدالوهّاب» است او مينويسد:
▫️محمّدبن عبدالوهّاب طلبه بود و بسيار بلندپرواز و تند مزاج و با رد نظريات مشايخ از درك خودش پيروي ميكرد و همواره از مشايخ معاصرش بيزاري ميجست. من گمشدهي خود را در محمدبن عبدالوهاب يافته بودم. او بسيار مستعد بود تا من در او رخنه كنم.
▫️همواره در گوشش ميخواندم كه از امام علي و عمر با استعدادتر است و او ميتواند اسلام را احيا كند. حتّي با اين كه او سني مذهب بود و متعه يا همان عقد موقت را جايز نميدانست چنان در او نفوذ كردم كه حاضر به پذيرش متعه شد.
▫️ در اوّلين فرصت يكي از زنان مسيحي را كه از قبل توسط وزارت مستعمرات براي افساد جوانان مسلمان آموزش ديده بود به عقد او درآوردم.
▫️از اين پس من از خارج و آن زن از داخل خانه رگ خواب محمد را در دست گرفتيم. حتّي چنان بر او مسلّط شديم كه حاضر به خوردن شراب شد و پس از چندي آثار ضعف و سستي در او نمودار گرديد.
حتّي روزي به دروغ گفتم كه پيامبر را در خواب ديدهام كه تو را بوسيده و فرموده كه تو وارث و جانشين من در امور دين و دنيايي و مباحثي از اين قبيل.
📚#سخنروز/#مثلثمقدّس
@tarikh_farda