●آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام):
دوستتو و دوستِدوست تو و دشمنِدشمن تو،#دوستان توهستند.
نَهجُالبلاغه
960318-Panahian-M-ImamSadegh-RahhayeResidanBeHaleKhosheManaviVaNeshateZendegi-13-18k.mp3
7.06M
☺️راه های رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی🍃
#جلسه_سیزدهم
#استاد_پناهیان
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•🏴| ترک گناه |•°
خدایا، برای تواناییِ شکرگزاری، توانایی سخن گفتن، گفتمان، مکالمه، کلامِ پُر مهر، ذکرِ بودن از تو سپاسگزارم.
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش حیوانات در برابر قرآن:)📜💚
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
آرزوهایزیادیدردلمدارمولی
دیدنکربُبلایتازهمهواجبتراست...❤️🩹
#محرم
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
49131991857027.mp3
5.04M
با تو خوشم با تو که دنیای منی...🖤
#امام_حسین
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•🏴| ترک گناه |•°
کتاب رمان سلام بر ابراهیم #پارت۵۶ مهدي فريدوند: تابســتان 1358 بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســ
کتاب رمان سلام بر ابراهیم
#پارت۵۷
با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها شليک کرد. بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت. بعد هم بقيه را شکست و
با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون
نيســتي. اين نجاستها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه: »اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد.جوان سرش را به عالمت تأييد تكان داد. مرتب ميگفت: غلط کردم، ببخشيد.ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلوله هاسکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه ميکردند. ما هم بيخبر از همه جا در شهر ميچرخيديم. بالاخره به مقر سپاه سنندج رسيديم. جلوي تمام ديوارهاي ســپاه، گونيهاي پر از خاک چيده شده بود. آنجا به يک دژ نظامي بيشتر شباهت داشت! هيچ چيزي از ساختمان پيدا نبود.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1