eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7.7هزار ویدیو
119 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
امام جواد (ع): بر چهار پايه استوار است: پشيمانى در دل آمرزش خواهى به زبان عمل كردن با اعضاى بدن و تصميم بر باز نگشتن به گناه. 📚 کشف‌الغمّه، ج۲، ص۳۴۹ 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی روحت جایی باشه که جسمت اونجا نیست، ینی دلت تنگه :) ‌ ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_7999249736.ogg
2.66M
حتما گوش کنید ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
حتما گوش کنید ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
اوست نشسته در نظر ، من به کجا نظر کنم؟ اوست گرفته شهر دل ، من به کجا سفر برم؟
🔻مواعظ اخلاقی بزرگان ✔️لقمان حکیم: موعظه را بپذير و به آن عمل كن ، زيرا موعظه نزد مؤمن از عسل ناب شيرين‌تر است و براى منافق از بالا رفتن از پله بر پيرمرد كهنسال دشوارتر است ✔️علامه محمدحسین طباطبایی: تا زنده هستید دائم مشغول صلوات فرستادن و خواندن سوره توحید باشید؛ زمـانی که انسان در قبر قرار گرفت آرزو می‌کند شـخـصی کنار قبرش بیاید و برایش یک فاتحه یا صلواتی بفرستد. ✔️شیخ جعفر مجتهدی: کوتاه ترین و مطمئن ترین راه کمال، محبت اهل بیت علیهم السلام و خدمت خالصانه به خلق است. ✔️میرزا اسماعیل دولابی: چشمت اسیر دنیا شده اگر از دنیا دست بردارد،آقا را میبیند. خلاصه نگو آقا غایب است؛تو نمیبینی... ✔️سیدعبدالله فاطمی نیا: اگر زبان را نگه داریم، خیلی از مشکلات ما حل میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسبی الله ✨❤ ‌‌⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
📖کتاب رمان یادت باشد #پارت_صدوهفتادوهشتم🔗 سوار موتور می آمدیم که وسط غیاث آباد  یک ماشین به ما زد.
📖کتاب رمان یادت باشد 🔗 بودن؟ چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمی کنی؟ این موتور رو باید بندازیم  آشغالی. از بس از این تصادف ها دیده بودم، چشمم ترسیده بود. به حدی حساس شده بودم  که در این شرایط یکی میخواست من را آرامکند و برایم آب قند درست کند حمید لباس های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید، ولی شب کمر درد گرفت. چشم روی چشم نمی گذاشت. تا صبح حمید  پاشویه کردم. دستمال خیس روی پیشانیش می گذاشتم و بالای سرش قرآن می خواندم. چون دوره های درمان را گذرانده بودم، معمولا اکثر کار ها حتی  تزریقاتش را خودم انجام میدادم. وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده ام، گفت من مهر مادری را  شنیده بودم، ولی مهر همسری را نشنیده بودم که حالا دارم با چشم های خودم میبینم. اگر روزی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم. صبح خروس خوان حاضر شدیم و به بیمارستان رفتیم. بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیدا کرده است. دکتر ده روز استراحت مطلق نوشت. باید رعایت می کرد تا به مرور بهتر بشود. یک روز که برای استراحت خانه مانده بود، همه فهمیده بودند. از در و دیوار خانه مهمان می آمد. یک لحظه خانه خالی نمی شد؛ دوست، فامیل، همسایه، هیئت، مسجد، باشگاه و.... پیش خودم گفتم حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است، خدای نکرده برود ماموریت جانباز بشود من باید نصف قزوین را پذیرایی کنم و راه بیندازم! تمام مدت برای خوش آمدگویی و پذیرایی از مهمان ها سرپا بودم . به حدی مهمان ها زیاد بودند که شبها زودتر از حمید  بر اثرخستگی می افتادم. به خاطر کمر درد  نمی توانست مثل همیشه در کارها به من کمک....
📖کتاب رمان یادت باشد 🔗 کند، با این حال تنهایم نمی گذاشت. داخل آشپزخانه روی صندلی  می نشست و برای من از اشعار حافظ یا حکایت های سعدی می‌خواند. خستگی من را که می دید، می‌گفت به آبروی حضرت زهرا ببخش که نمیتونم کمکت کنم. این مدت خیلی به زحمت افتادی. ده روز استراحتم که تموم بشه باید چند روز مرخصی بگیرم از تو مراقبت کنم. کارها رو انجام بدم تا تو بتونی استراحت کنی. بعضی رفتارها در خانه برایش ملکه شده بود. در بدترین شرایط آنها را رعایت می کرد؛ حتی حالا که کمرش درد می کرد. مقید بود بعد از غروب آفتاب حتما نشسته آب بخورد. می‌گفت  از امام صادق  روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم، رزقمون بیشتر میشه. بین این ده روز استراحت مطلقی که دکتر برای حمید نوشته بود، تولد حضرت زهرا و روز زن بود. به خاطر شرایط جسمی حمید، اصلا به فکر هدیه گرفتن از جانب او نبودم. سپاه برای خانمها برنامه گرفته بود. به اصرار حمید در این جشن شرکت کردم. اول صبح رفتم تا زود برگردم. در طول جشن تمام هوش و حواسم در خانه، پیش حمید مانده بود. وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد. حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل و هدیه روز زن خریده بود. قشنگترین هدیه روز زنی بود که گرفتم. نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که غافلگیر شدم. اصلا فکر نمیکردم حمید با آن شرایط جسمی و درد کمر از پله ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار هدیه تهیه کند و این شکلی من را سورپرایز کند. همان روز به من گفت کمرم خیلی درد می کرد. نتونستم برای مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم. خودت زحمتش رو بکش رسم هر ساله حمید همین بود. روز تولد حضرت زهرا هم برای من هم برای  مادر خودش و هم برای مادر من هدیه  می گرفت. روی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا جبران میکنه اون روزایی رو که صبر کردن آسون نبود، اما تو صبرکردی... ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1