لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_48🌹 #محراب_آرزوهایم💫 دو هفتهای گذشته و امروز اولین روزِ که مرا
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_49🌹
#محراب_آرزوهایم💫
سفارش که میرسه، جرعهای از قهوهی تلخم رو میخورم و در جوابش میگم:
- غلط کرده!
- نرگس مخت تاب برداشته؟ پسر به این خوبی. نصف بچهها آرزوشونه باهاش دوست بشن، بعد تو الکی ناز میکنی؟ نرگس بیخیال از دستت میرهها.
پوزخندی به پرپر زدنهاش میزنم و خیره میشم توی چشمهای قهوهای رنگش.
- به نظر من که اصلا تحفهای نیست و ازش هم خوشم نمیاد. پسرهی مغرور!
کمی از معجون روی میز میخوره و شروع میکنه به قانع کردنم.
- حالا پسر مغروری هست ولی نه اونقدری که تو میگی.
کیفم رو برمیدارم، از جام بلند میشم و کمی تن صدام بالا میره که باعث میشه چند لحظهای توجه بقیه بهمون جلب بشه.
- این بحث مزخرف رو تمومش کن نازنین.
تکخندهای میکنه و آروم زیر لب میگه:
- تازه شروع شده!
از کافه خارج میشم که دنبالم میاد.
- چرا قهر میکنی حالا، نرگس یک دقیقه واستا.
وسط پیادهرو میایستم تا حرفش رو بزنه.
- نمیدونم چته ولی امروز که خیلی بیحوصلهای بیا خونه ما شاید یکم روحیهت عوض بشه. بعدازظهر که توی خونه تنهایی، تازه کنارش هم یکم درس میخونیم.
چشمک شیطونی چاشنی حرفهاش میکنه که خندهم میگیره.
- نظرت چیه؟
- فکر خوبیه، سعی میکنم بیام.
***
بعد از کلی حرف زدن و فیلم نگاه کردن، ساعت شیش از جلوی تلویزیون بلند میشم که حاضر بشم و کمکم برم به سمت خونه.
به سمت اتاق نازی میرم و مانتوم رو از روی تختش برمیدارم، همینطور که دکمههای مانتوی سورمهایم رو میبندم، نازی توی چارچوب آهنی در وایمیایسته و با لبهای آویزون میگه:
- کجا میخوای بری؟ الآن که هیچ کسی خونهتون نیست.
جلوی آینه قدی اتاقش میایستم، روسری ست مانتوم رو میندازم روی سرم و مرتبش میکنم.
- به مامانم قول دادم قبل از تاریکی هوا برسم خونه.
خوب میدونه که همیشه حرف، حرف خودمه پس بیشتر از این تقلا و اصراری برای موندنم نمیکنه.
از پلهها پایین میرم و دنبالم میاد، قبل از رفتنم بغلش میکنم، با خداحافظی کوتاهی از خونهشون بیرون میزنم و به سمت ایستگاه اتوبوس قدم برمیدارم.
هندزفریم رو میزارم و اولین آهنگم رو پلی میکنم. چند دقیقهای تو ایستگاه اتوبوس منتظر میشینم. بالاخره اتوبوس سبز رنگی میاد و منکارتم رو روی صفحه دیجیتالی میزارم. روی یکی از صندلیهای کنار پنجره میشینم و نگاهم رو به بیرون میدوزم. ماشینهایی که یکی پس از دیگری میرن و میان، آدمهایی که بدون توجه به همدیگه تنها راه خودشون رو پیش میگیرن و شهری رو که به گفته دیگران برای یک خانم هیجده ساله سیاه پوش کردن.
از اتوبوس که پیاده میشم، حدود ده دقیقه پیاده میرم که به کوچهمون میرسم اما بهخاطر لولهی آب، راه رو به کل بستن و مجبورم از کوچههای دیگه راهم رو کج کنم تا به خونه برسم، در صورتی که هوا تاریک شده و ترسم دو چندان!
به کوچه تنگ و تاریک روبهروم که نگاه میکنم، آب دهنم رو به سختی قورت میدم و اولین قدم رو برمیدارم. هر چند متر با یک چراغ کم سوی جلوی خونهها قدیمی روشن شده اما بازهم کوچه اونقدر تاریکه که جلوی پام رو به سختی میبینم. دستم رو به دیوارهای آجری میگیرم، از کنار دیوارها آروم آروم میرم و مدام توی ذهنم سعی میکنم خودم رو آروم کنم.
کمی که میرم، صدای مردونه و خش داری متوقفم میکنه.
- بهبه شما کجا؟ اینجا کجا؟ راه گم کردین؟
سعی میکنم محل ندم و دوباره به راهم ادامه میدم اما این بار سمتم پا تند میکنه که ضربان قلبم اونقدر بالا میره که درد عجیبی داخل قفسه سینهم احساس میکنم. سمتش برمیگردم و یک چاقو به سمتم میگیره.
- کجا با این عجله؟ تو برگ برندهی مایی خانوم خانوما!
ترسم رو زیر پا میزارم و با جدیت میگم:
- خفه شو، دستت به من بخوره انقدر جیغ میزنم همه بریزن سرت.
- مطمئن باش قبل از اینکه بخواد به اونجاها بکشه بیهوش توی صندوق عقب ماشین میخوابی.
حرفهاش برام عجیبه اما چیزی سر درنمیارم. در یک تصمیم آنی پا به فرار میزارم که دنبالم راه میافته، تا جایی که حنجرهم توان داره جیغ میزنم اما هیچ کس صدام رو نمیشنوه، انگار توی یک اتاق در بسته و دور افتاده که هرکاری بکنی امیدی به رهایی پیدا نمیکنی...
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_50🌹
#محراب_آرزوهایم💫
اشکهام مثل ابر بهار میریزه، شاید خودم رو آخر خط فرض میکنم!
درست در جایی که گلوم اجازه جیغ و داد کردن رو ازم میگیره، پام به سنگی گیر میکنه و زمین میخورم، سعی میکنم خودم رو روی زمین بکشم اما فایدهای نداره. درست وقتی که همه چیز رو تموم شده میبینم، یک فرشته نجات به دادم میرسه.
چشمهام رو میبندم و یک لحظه قلبم از حرکت میایسته اما با شنیدن پای کسی سرم رو میچرخونم، امیرعلی رو میبینم که با تمام توانش به سمت ما میدوه و نور امید داخل قلبم روشن میشه. مرد سیاهپوشی که الآن خیلی بهم نزدیک شده، از ترس کیفم رو چنگ میزنه و پا به فرار میزاره. امیرعلی با سرعت از کنارم رد میشه و دنبالش میکنه اما ناگهان ماشین مدل بالایِ مشکی رنگی با پنجرههای دودی که هیچ چیز از داخل ماشین پیدا نیست ترمز میکنه، اون مرد به سرعت باد از زمین کنده میشه و خودش رو به داخل ماشین پرت میکنه.
تنها چیزی که توی اون تاریکی به چشمهام میاد امیرعلیه که دست هاش رو ستون زانوهاش کرده، نفس های پیدرپی و عمیق میکشه. به نظر که راه طولانی رو تا اینجا دوییده.
تازه به خودم میام و نفس عمیقی میکشم، سوزشی در قسمت زانوم احساس میکنم که به احتمال زیاد خبر از زخم شدنش میده. سر برمیگردونم و امیرعلی با قدمهای پیوسته به سمتم میاد. کمی خودم رو جمع و جور میکنم، روسری عقب رفتهم رو جلو میکشم و موهام رو تا حد امکان زیرش پنهان میکنم. چند ثانیهای طول میکشه تا اینکه با چهره متعجبش بالای سرم ظاهر میشه.
- چه اتفاقی براتون افتاده؟ حالتون خوبه؟
بهخاطر درد زیادی که از ترس، داخل سینهم حس میکنم نفسنفس میزنم تا بلکه کمی آروم بشم. با کف دست اشکهام رو پاک میکنم. تا میام حرفی بزنم گلوم از شدت سوزش به سرفه میندازتم. سرم رو به نشونهی تأیید تکون میدم، تا میخوام از جام بلند شم درد خیلی زیادی به زانوم هجوم میاره اما بهش توجهی نمیکنم.
- میخواستین برین خونه؟
- آره.
- الآن که کسی خونه نیست منم دیرم شده باید خودم رو به سرعت برسونم. اگر مشکلی ندارین، بریم هیأت؟
برمیگردم و به راهی که اومدم نگاه میکنم، از ترس، کل وجودم میلرزه. هرچی که فکر میکنم نمیتونم تنهایی برگردم. بهاجبار قبول میکنم که باهاش برم.
راه که میافتیم ازم فاصله میگیره و سرش رو به پایین میندازه. پام به شدت درد میکنه اما سعی میکنم نشون ندم.
- کاری داشتین که تا این وقت شب بیرون بودین؟
از سوالش تعجب میکنم و بهش نگاهی میندازم اما همچنان سرش رو پایین انداخته.
- خونه دوستم بودم داشتم برمیگشتم خونه.
به انتهای کوچه که میرسیم از سمت چپ میپیچیم که حسینیه به چشم میاد.
- بهتره که موقع غروب یا شب به حاجآقا زنگ بزنین یا حداقل با یک آژانس مطمئن برگردین، تنهایی و پیاده خطر زیادی داره.
چیزی نمیگم که به در ورودی میرسیم. بالاخره سرش رو بلند میکنه و با دست به یک پرده سیاه رنگ اشاره میکنه.
- اونجا بخش بانوانه، شما برید من همینجا وایمیایستم هر وقت رفتین منم میرم.
ممنونی زیر لب میگم و میرم...
☞☞☞
بعد از رفتن دختر ملیحه خانوم، به سمت ورودی آقایان راه میافتم. دوباره اون لحظه توی ذهنم تداعی میشه. حس میکنم که چقدر اون ماشین و شخص برام آشنان اما هرچی که فکر میکنم به نتیجهای نمیرسم. حالت صورتش بعد از دیدنم به کل تغییر کرد و با توجه به سابقه کاریم بهم میگه اون فرد خیلی مشکوکه تا قبل از اینکه من بیام قصدش چیزه دیگهای بود اما به محض رسیدنم، کیف رو برداشت و زد به چاک.
کفشهام رو داخل جا کفشی میزارم...
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیــه۸۴] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜ ت
02.Baqara.085.mp3
2.33M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیــه۸۵]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚫 حسینی بودن بدون مهدوی شدن، به درد نمیخوره!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#صلوات_حضرت_زهرا
#السلام_علیک_یا_فاطمة_الزهرا_س ✋🏻🖤
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ
بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹*
ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
🌹محب اهلبیت
سرباز امام زمان🌹
🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍
*امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀*
*❤️ #شهید_حسین_امیر_عبداللهیان❤️*
💚💚💚💚💚💚💚
💞💞ان شاءالله #شهید_سید_حسین_امیر_عبداللهیان*
دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️
*اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️*
*#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع*
*#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَجبحقزینبکبرے*
*مشمولدعایشهداءباشید*
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 #اعمال وقت خوابیدن 😴
وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری
💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢
⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸
↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.
🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷
💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠
🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁
1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است.
2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
🔸یک مرتبه🔸
3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات
🔸یک مرتبه🔸
4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد.
🔸یک مرتبه🔸
التـــــماس دعــــ❤️ــــــا
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی✋🏼🌱
قرار هرشب مون🌸
『بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم』
📿 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ و اَنتَ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين🤲🏼
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤🌙| #محرم | «شب دوم محرم،شب ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا»
ورود کاروان امام حسین(ع) به کربلا از نظر هوش مصنوعی😭😭
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مداحی آنلاین - علم بزن - حنیف طاهری.mp3
3.8M
علم بزن
یل میدان کربلا قدم بزن
سر ایووان کربلا
حرم بزن
#حنیف_طاهری🎙
#محرم💔
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
🌺🌸🌸قـرارصبــح🌸🌸🌺
سلام بر سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداًما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهار
ُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌷🌷🌷
دعای سلامتی امام زمان (عج)
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم"
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
🌷🌷🌷
پر برکت می کنیم روزمان را با سلام بر گلهای هستی:
سلام بر
حضرت محمد(ص)
امام علی(ع)
خانم فاطمه(س)
امام حسن (ع)
امام حسین(ع )
پنج گل باغ نبی،
سلام بر
امام سجاد(ع)
امام باقر(ع)
امام صادق (ع)
گلهای خوشبوی بقیع،
سلام بر
امام رضا(ع)
قلب ایران و ایرانی
سلام بر
امام موسی کاظم(ع)
امام محمد تقی (ع)
خورشیدهای کاظمین،
سلام بر
امام علی نقی (ع)
امام حسن عسکری(ع )
خورشید های سامراء
و سلام بر
حضرت مهدی (عج)
قطب عالم امکان،
امام عصر و زمان
که درود وسلام خدا بر این خاندان نور و رحمت باد.
خدایا به حق این ۱۴ گل روزمان را پر برکت گردان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللّهم صلی علی محـمد وآل محـمد و عجـل فی فرج موڶانا صـاحب الزمان عج الله و اید امامناالخامنه ای♥️
آمین یارب العالمین
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
مداومت بر دعای غریق باعث ثابت موندن در دین میشه،هر روز بخونیم
یاالله یارَحمٰن یارحیم یامُقَلِبَ الْقُلوب ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دِینِک
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#سلام_امام_زمانم ✋🏻🖤
#دعای_عهد
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است:
✨
ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
✨
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🏻
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مداحی_آنلاین_راهکارهای_ثبات_قدم_از_زبان_امام_حسین_استاد_رفیعی.mp3
2.82M
🏴ویژه ماه #محرم
♨️راهکارهای ثبات قدم از زبان امام حسین(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #رفیعی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ داستان کربلا،ثابت کرد، که بشر به بلوغ امامداری نرسیده است!
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
اگر میخواهی عاشق چیزی شوی
با عمل و رفتار عاشق شو
مثلا اگر میخواهی عاشقِ حسین شوی
هر روز صبح در یک ساعتِ مخصوص
بگو : " صَلَی اللّٰهُ عَلَیْکَ یٰا اباعَبداللّٰه "
بگو حسین جانم میخواهم به تو عادت کنم
تا عاشقِ تو بشوم تا به تو عارف شوم.
-استاد پناهیان-
°•| ترک گناه |🏴•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_50🌹 #محراب_آرزوهایم💫 اشکهام مثل ابر بهار میریزه، شاید خودم رو
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°•
#پارت_51🌹
#محراب_آرزوهایم💫
با تعجب بهش نگاه میکنم و میگم:
- هانیه باور کن من خوبم، فقط یکم فشارم افتاده.
توجهی به حرفم نمیکنه و مسر تر از قبل حرفم رو رد میکنه.
- نه، باید بریم خونه استراحت کنی، نمیبینی همش سرت گیج میره؟!
مهدیار سرتکون میده و سوویچ رو به سمت هانیه میگیره.
- شما برین تو ماشین من الان میام.
با هانیه به سمت ماشین میریم، در عقب رو باز میکنه، کمکم میکنه تا بشینم و خیالش راحت میشه. چند دقیقهای منتظر میمونیم تا اینکه جناب تشریف میارن و به خونه میرسیم.
تشکری ازشون میکنم، دستم رو به دیوار میگیرم تا بین راه سرم گیج نره و بیافتم.
سرمای عجیبی توی اتاق میپیچه که مجبور میشم پنجره رو ببندم. بدون اینکه لباسهام رو دربیارم، به سمت تختم میرم و دراز میشکم. انقدر خستهم که حتی تحمل نگه داشتن پلکهامم ندارم اما درگیریهای ذهنم به حدی زیاد شده که حتی نمیدونم باید به چی فکر کنم!
با وجود حجم زیادی از خستگی باز هم تا صبح نمیتونم پلک روی هم بزارم...
***
همینطور که با مرتضی پروندهها رو چک میکنیم، یاد دیشب میافتم. دست از کار میکشم و دست به کمر میاستم که مرتضی با تعجب بهم نگاه میکنه.
- چی شد؟ پیدا کردی؟
- ذهنم درگیره مرتضی!
- هنوز دست از سر اون بنده خدا برنداشتی؟
روی صندلیم میشینم و دستی توی موهام میبرم.
- شاید از نظر تو یک کیف قاپ ساده بود اما به قول آقای علوی، ما که توی این کاریم نباید مثل بقیه به قضیه نگاه کنیم؛ حالت چشمها و صورتش موقع دیدنم خیلی آشنا بود. مطمئنم که یکجا دیده بودمش. همه چیز مشکوک بود! مخصوصا اون ماشینی که اومد دنبالش...
باید سر و توی این قضیه رو دربیارم!
پروندهها رو زیر بغلش میزنه و به سمت در میره.
- علی آقا، ما توی یک پروندهی خیلی مهم تری هستیم! هر چقدر هم مشکوکی، بیخیالشو! تموم شده و رفته.
همینطور که به خودکار روی میز خیره شدم، بدون هیچ حرفی سرم رو به نشونهی تأیید تکون میدم اما هنوز فکرم آروم نشده...
☞☞☞
تمام روز خودم رو داخل اتاق حبس میکنم. نه با کسی حرف میزنم و نه چیزی میخورم، مدام حرفهای دیشب رو داخل ذهنم مرور میکنم اما با تمام سختیهاش تصمیمم رو میگیرم.
یک ربع مونده به رفتنشون از جام بلند میشم و لباسهای مشکیم رو تنم میکنم. جلوی آیینه میاستم، روسریم رو با یک مدل خوشگلی گره میزنم و تا جایی که میشه میارمش جلو تا حتی ذرهای از موهام دیده نشه.
به سمت کمد چوبی کنار اتاقم میرم، چادر مشکی رنگم رو از داخل بقچه روی طبقه کمد بیرون میارم و جلوی آیینه سرم میکنم.
حس غرور و افتخار کل وجودم رو میگیره. چقدر دلم برای این پارچهی سیاه تنگ شده، درست از وقتی که رفتم دانشگاه و مخالفتهای فامیل بابا زیاد شد گذاشتمش کنار، بزرگ ترین اشتباه زندگیم! اما الآن همه چیز فرق میکنه، برام اهمیتی نداره که از طرف دیگران ترد بشم. اینبار حجاب رو خودم با انتخاب و خواستهی خودم انتخاب کردم، هیچکسی نمیتونه منصرفم کنه!
در اتاق رو باز میکنم و هانیه رو میبینم که داره از خونه بیرون میره اما با دیدنم متوقف میشه و بدون هیچ حرفی نگاهم میکنه، انگار حس میکنه داره خواب میبینه و توقع چنین چیزی رو نداره. برای اینکه وقت رو از دست ندیم و از مرکز توجهش کمی دور بشم، به خودم نگاه میکنم و میگم: - چطور شدم؟
کیفش از دستش روی زمین میافته، سمتم پا تند میکنه و محکم بغلم میکنه.
- عین یک تیکه ماه شدی!
لبخندی روی لبهام میشینه. ازم جدا میشه و با خوشحالی توی حیاط میکشونم.
لبه تخت که میشینیم فقط بهم نگاه میکنه و هیچی نمیگه. برای اینکه بحث رو عوض کنم میگم:
-چرا خودمون نمیریم؟ مگه همین نزدیکی نیست؟
لبخندش مهربون تر میشه و دستم رو توی دستش میگیره.
- آره ولی الآن غروبه، خطرناکه!
یاد دیروز میافتم.
"باید ازش تشکر کنم. اگه دیشب پیداش نمیشد معلوم نبود الآن کجا بودم و چه بلایی سرم میومد."
مهدیار که میرسه سوار سمندش میشیم و میریم به سمت حسینه. درست مثل دیشب انقدر حالم عوض میشه که حس میکنم یک آدم دیگهای شدم، احساس یک پرندهی آزاد و رها، احساس یک ماهی آزاد داخل دریا...
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1