eitaa logo
°•✨| ترک گناه |✨•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
120 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تعداد مخلوقاتی که عیناً در عالم تکرار شده‌اند، چندتاست ؟
مداحی_آنلاین_ویژه_شهادت_امام_حسن_مجتبی.mp3
6.46M
آقا زود موهاش سفید شد! حجت‌الاسلام👇 🎙 🔊 (ع)🏴 ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•✨| ترک گناه |✨•°
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• #پارت_115🌹 #محراب_آرزوهایم💫 دستگیره در رو توی دست‌هام فشار میدم و با
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 «یک هفته بعد» دیگه با این مسئله کنار اومدم، البته چاره‌ای جز کنار اومدن ندارم! این خاصیت آدم‌های ضعیفه؛ افرادی که مثل من توان به زبون آوردن حرف‌های دلشون رو ندارن. افرادی که شاید زمان مرگشون فرا برسه و هیچ کس خبری از دل دردمندشون نداشته باشه. افرادی که از یک روز به بعد میشن خزینه اسرار خودشون، تا آخر عمر لب و دهنشون رو با سوزن سکوت می‌دوزن و هیچ وقت نمی‌زارن حرفی به میون بیاد. امشب آخرین جلسه‌ای هست که میرن و همه چیز تموم میشه، تمام خیالاتی که توی ذهنم می‌بافم و فکر می‌کنم امیدی هست اما شاید بعضی وقت‌ها در آخرین لحظه که هیچ، هیچ وقت امیدت امیدوار نمیشه. دلم می‌خواد کل روز خودم رو توی اتاق حبس کنم و به‌خاطر این سرنوشتی که برای خودم رقم می‌زنم خودم رو سرزنش کنم اما درست از زمان مرخصیم از بیمارستان مامان ملیحه یک دقیقه هم اجازه نمیده در رو روی خودم ببندم و تنها توی اتاق بشینم. از شدت بی‌حوصلگی به سمت آشپزخونه میرم و یک سبد سفید رنگ از داخل کابینت بیرون می‌کشم. بالاخره بعد از مدت‌ها صبر نارنج‌ها رسیدن و الان که فقط من، هانیه، مامان و خاله خونه هستیم بهترین زمان برای اینه که مثل قدیم‌ها از تک درخت بزرگ حیاط بالا برم و با هانیه کلی نارنج بچینیم. چادر رنگیم رو سرم می‌کنم و با سبدی زیر بغل به سمت در میرم که با صدای مامان متوقف میشم. - کجا؟ حفظ ظاهر می‌کنم، با لبخند پر شوری بهش نگاه می‌کنم و جواب سوالش رو میدم. - با هانیه میرم نارنج‌ها رو بچینم یکم دیگه بمونن خراب میشن. به سمتم میاد، بعد از اینکه بوسه‌ای روی پیشونیم می‌کاره با لبخند نگرانش لب می‌زنه. - مراقب باش. - چشم. دمپایی‌هام رو پام می‌کنم و هم زمان با هانیه به سمت درخت حمله‌ور می‌شیم. سرم رو بالا می‌کنم و نگاهی به قد و بالای رعناش می‌ندازم که هانیه میگه: - اگر بی‌افتی بدون شک سَقَت میشی. نگاهم رو بهش میدم و با اعتراض حجم عظیمی از امیدواری که بهم داد رو جواب میدم. - خیلی خوب توام، حالا درسته بعد از فوت بابا محسنم یک سه چهار سالی هست نرفتم بالا اما یادت رفته؟ خود حاج محسن ناصری از درخت بالا رفتن و یادم داده. چادرم رو با سبد بهش میدم و با نفس عمیقی به سمت درخت میرم. - نگران نباش! چیزیم نمیشه. هر چند سانتی که بالا میرم زیر لب میگم: - خدایا! فقط تو رو خدا نیوفتم. قبل از اینکه آخرین شاخه رو بگیرم سر می‌خورم که جیغ هانیه بلند میشه، سریع شاخه رو بغل می‌گیرم که کف دستم زخم میشه. - هنوز زنده‌ای؟ - اگه ناراحت نمیشی آره. خودم رو بالا می‌کشم و روی آخرین شاخه‌ش می‌شینم که بین برگ‌های سبز و شادابش گم میشم... 🏴@TARKGONAH1
•°•﴿بسم الله رحمن الرحیم﴾•°• 🌹 💫 از این بالا می‌تونم همه چیز رو ببینم. چشم‌هام رو می‌بندم تا بتونم هوای رقیق شده رو به ریه‌هام برسونم، بوی نارنج‌های تازه و رسیده بدجوری هوش و حواس رو از سرم می‌پرونه. قبل از اینکه دور از تمام مسائل کمی توی رویاهای خودم غرق بشم صدای نخراشیده هانیه خطی میشه روی اعصابم. - کجایی؟ بندازشون دیگه. دلم می‌خواد دقیقا یکی بزنم وسط سرش، خدا رو چه دیدیم شاید مغزش سر جای قبلش برگرده. - کمی بیا به سمت راست و سبد رو بالای سرت ثابت نگهدار. طبق گفته‌م عمل می‌کنه، همین‌طور نارنج‌های دور و اطرافم رو یکی یکی می‌کنم و با حساب و کتاب دقیق داخل سبد می‌ندازم اما اون‌هایی که بیش از اندازه رسیدن به محض برخورد شکاف می‌خورن و کمی له میشن. با صدای بلند شدن کلید داخل در حیاط سر جام سیخ میشم و با ترس آروم هانیه رو صدا می‌زنم. - هانیه سبد رو بزار کنار چادرم رو پرت کن بالا. سبد اونقدر سنگینه که به سخته می‌زارش روی زمین، به محض اینکه چادرم رو پرت می‌کنه در حیاط باز میشه. به سختی پاهام رو به شاخه قلاب می‌کنم تا بتونم چادرم رو سرم کنم و نیوفتم. نگاهی به پایین می‌ندازم تا بفهمم چه کسی می‌تونه به غیر از هانیه مخیل آسایش باشه. کسی رو که نمی‌بینم منتظر میشم تا از صداش بفهمم کیه، بعد از صدای احوال پرسی هانیه در ادامه صدای کسی می‌شنوم که حتی یک درصد هم احتمال اومدنش رو نمی‌دادم، چرا بعد از یک هفته درست امروز و این ساعت باید برگرده؟ سلام احوال پرسی‌هاشون که تموم میشه به سمت خونه برمی‌گرده اما هانیه خنگِ مغز فندقی کنجکاوش می‌کنه. - خیالت راحت، طبیعی کردم. یکدفعه پشت هانیه ظاهر میشه و دوباره باهم چشم توی چشم می‌شیم اما سریع نگاهش رو می‌گیره و نیشش تا بنا گوش باز میشه، جلوی خودش رو می‌گیره که از دستش حرصی میشم و با طعنه میگم: - چی شده بعد از این همه مدت یاد خونه و خانواده افتادین؟ باز هم خنده از روی لبش کنار نمیره و با پرویی جوابم رو میده. - نیومدم بمونم، فقط یک سری مدارک لازم داشتم که اومدم ببرم. شما راحت باشین، زود میرم. قبل از اینکه از عصبانیت منفجر بشم به سمت خونه میره و منتظر جوابم نمی‌مونه، بی‌صبرانه منتظرم که برگرده تا تلافی حرفش رو سرش در بیارم. - نمی‌خوای بیای پایین؟ - نخیر! کلی نارنج مونده. با حس مور مور شدن دستم بهش نگاه می‌کنم که مورچه‌ی کوچیکی رو می‌بینم روی دستم راه میره و دنبال راه‌ش می‌گرده. کمی اطراف رو نگاه می‌کنم تا متوجه راه مورچه‌ها میشم که در یک خط از تنه‌ی درخت بالا میرن، گاهی باهم دعوا می‌کنن اما باز هم در بردن آذوقه به هم کمک می‌کنن، چه زندگی قشنگ و راحتی دارن، زندگی‌ای که حتی ماهم بعضی اوقات متوجه‌شون نمی‌شیم. پنج دقیقه‌ای طول نمی‌کشه که برمی‌گرده برای خداحافظی. - ببخشید اگر مزاحم شدم، با اجازه خدانگهدار. - احیانا چیزی جا نزاشتین؟ 🏴@TARKGONAH1
✋🏻❤ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلىٰ فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلمُکَ بار پروردگارا؛ درود فرست بر فاطمه و پدر بزرگوارش و همسر گرامی اش و فرزندان عزیزش (و آن رازی که در وجود او به ودیعه نهادی)، به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد. ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور ممکنه خداوند همزمان به تمام ذرات عالم اِشراف و توجه داشته باشه ؟
قوانین دست و پا گیر - @ostad_shojae.mp3
11.46M
⚠️ چرا اونایی که دین ندارن؛ اتفاقاً زندگی بهتری و مرفه‌تری دارند؟ | ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•✨| ترک گناه |✨•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود: 🌹محب اهلبیت سرباز امام زمان🌹 🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍 *امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀* *❤️❤️* 💚💚💚💚💚💚💚 💞💞ان شاءالله * دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️ *اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️* ** ** *مشمول‌دعای‌شهداء‌باشید* ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 وقت خوابیدن 😴 وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری 💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢 ⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸 ↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. 🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷 💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠 🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁 1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است. 2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 🔸یک مرتبه🔸 3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات 🔸یک مرتبه🔸 4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد. 🔸یک مرتبه🔸 التـــــماس دعــــ❤️ــــــا ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1