ایمنی از شیطان.mp3
10.55M
🔹 نقطهی ایمنی از شیطان کجاست؟
و من چگونه میتوانم به امنیت از شیطان برسم؟
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ســـرباز قسمت هشت -خانم مروت هم متوجه شدن؟ -نه. -خانم نادری،ایشون هم حسی نسبت به من...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت نهم
نگرانی توی صورتش معلوم بود.زهره خانوم از آشپزخونه اومد و گفت:
-معلوم هست کجایی تو؟چرا اینقدر دیر کردی؟
فاطمه با حالت معصومانه ای گفت:
_ببخشید خب..دیگه تکرار نمیشه.
امیررضا از اتاق بیرون اومد و گفت:
-نخیر آبجی کوچیکه..الان این لوس بازیا جواب نمیده.باید تنبیه بشی.
رو به مادرش گفت:
_مامان یه هفته ظرفهارو بشوره،خوبه؟
فاطمه مثلا با التماس گفت:
-نه مامان،خواهش میکنم.ظرف چیدن تو ماشین ظرف شویی کار خیلی سختیه.
زهره خانوم و حاج محمود و امیررضا خندیدن.
بعد از شام به اتاقش رفت.
تمام شب بیدار بود و #ازخدامیخواست کمکش کنه.نمیخواست خانواده شو نگران کنه.ناراحتی هاشو میریخت تو خودش.
روز بعد طبق معمول به دانشگاه رفت. هنوز هم امیدوار بود پویان اشتباه کرده باشه.میخواست یکبار دیگه ازش بپرسه تا مطمئن بشه.ولی پویان دانشگاه نرفته بود و فاطمه تو نگرانی موند.
پویان خیلی دوست داشت بره دانشگاه تا روزهای آخر بیشتر مریم رو ببینه ولی حالا که فاطمه از علاقه ش به مریم خبر داشت،نگران بود که مریم هم متوجه این موضوع بشه.
تصمیم گرفت دیگه دانشگاه نره.
پدر و مادرش هم مهمانی خداحافظی گرفته بودن.بیشتر وقتش رو با افشین بود و بقیه مواقع مشغول جمع کردن وسایلش و با خانواده ش بود.
چند روز گذشت.
دو روز به رفتنش مونده بود.برای اینکه آخرین بار مریم رو ببینه به دانشگاه رفت.دوستان نزدیک ترش میدونستن که برای همیشه داره از ایران میره،وقتی دیدنش خوشحال شدن و دورش جمع شدن.ولی چشمان پویان مدام دنبال مریم و فاطمه میگشت.
بالاخره بعد از دو ساعت فاطمه رو دید،
ولی مریم همراهش نبود.
بهانه ای آورد،از دوستانش جدا شد و سمت فاطمه رفت.
اما یاد ناراحتی فاطمه افتاد و منصرف شد.برگشت که بره ولی فاطمه متوجه ش شد.
-جناب سلطانی
پویان شرمنده برگشت سمت فاطمه. فاطمه گفت:_سلام
-سلام
-برای خداحافظی با بچه ها اومدید دانشگاه؟
-بله.
فاطمه متوجه شد که برای دیدن مریم اومده ولی نمیدونه چجوری بگه.گفت:
_من و دوستم کلاس جداگانه داشتیم. چند دقیقه دیگه کلاسش تموم میشه، اینجا باهم قرار گذاشتیم.
مدتی ساکت بودن.هیچ کدوم به اون یکی نگاه نمیکردن.فاطمه گفت:
_آقای سلطانی،حرفهای اون روزتون درمورد دوست تون،شوخی بود دیگه؟.. آره؟
فاطمه بغض داشت.پویان خیلی ناراحت شد.برگشت بره که فاطمه گفت:
_آقای سلطانی.
پویان ایستاد.
-من کار اشتباهی نکردم و عذرخواهی نمیکنم.اون به #حجاب و #ایمان من توهین کرد.تا آخرش پای ایمانم میمونم، هرچی که بشه..فقط اینکه خانواده مو ناراحت کنن برام سخته.
پویان ساکت بود.
نمیدونست چی بگه.شرمنده بود.فاطمه از حالت های پویان مطمئن شد که اون حرفها حقیقت بوده، و افشین واقعا همچین آدمی هست.دیگه چیزی نگفت.
مریم رو دید که نزدیک میشد.گفت:
-خانم مروت دارن میان.
پویان سرشو بلند کرد.وقتی مریم رو دید هول شد...
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@TARKGONAH1
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت دهم
وقتی مریم رو دید هول شد.
مریم هم از اینکه فاطمه با پویان صحبت میکرد، تعجب کرد. به فاطمه سلام کرد. فاطمه با لبخند گفت:
_سلام.بالاخره کلاست تموم شد.
پویان از اینکه اینقدر راحت،ناراحتی شو پنهان کرد،جا خورد.فاطمه که متوجه شد مریم از صحبت کردن با پویان تعجب کرده،گفت:
_آقای سلطانی برای همیشه دارن از ایران میرن. امروز اومدن دانشگاه که با همکلاسی هاشون خداحافظی کنن.منم خواستم ازشون تشکر کنم.
رو به پویان کرد،
و بدون اینکه نگاهش کنه،گفت:
_جناب سلطانی،من برای تمام حمایت های برادرانه ای که این مدت از من کردید،ازتون ممنونم.امیدوارم زندگی تون پر از خیر و خوبی باشه.هرکجا باشید خدانگهدارتون باشه.
برگشت و رفت.
پویان خیلی ناراحت بود.تو دلش گفت کاش افشین سر عقل بیاد.
سرشو آورد بالا.
چشمش به مریم افتاد که داشت نگاهش میکرد.مریم به زمین نگاه کرد و گفت:
_خانم نادری کسی رو که لطفی بهش بکنه، هیچ وقت فراموش نمیکنه و همیشه براش دعا میکنه.دعای خیرش همیشه همراه شماست..موفق باشید.
مریم هم رفت.
پویان همونجا ایستاده بود و به رفتن اونا نگاه میکرد.
با خودش گفت،
کاش میتونستم همراه پدرومادرم نرم و همینجا بمونم.
افشین چندبار باهاش تماس گرفت،
ولی پویان جواب نمیداد.به خونه رفت. افشین رو دید که روبه روی پدرومادر پویان نشسته و باهم صحبت میکردن.
-تو اینجا چکار میکنی؟
افشین طلبکار گفت:
-تو چرا جواب تلفن منو نمیدی؟
باهم به اتاق پویان رفتن.
پویان با ناراحتی به افشین خیره شده بود.افشین که معنی نگاهش رو فهمید با خنده گفت:
-چرا اون دختر اینقدر برات مهم شده؟!!
-وقتی شناختمش فهمیدم چقدر دوست دارم خواهر داشته باشم.
افشین قهقهه بلندی زد.
وقتی چهره پویان رو دید ساکت شد ولی با لبخند گفت:
-وقتی بری آلمان دیگه خواهران و برادران برات بی معنی میشه.
پدر پویان با سینی پذیرایی وارد شد و بحث عوض شد.
به اصرار پدرومادر پویان،افشین اون شب پیش پویان موند.ولی دیگه حرفی از فاطمه نگفتن.
تو فرودگاه،
افشین آخرین نفری بود که پویان بغلش کرد تا خداحافظی کنه.کنار گوشش گفت:
-جان پویان فراموشش کن.
افشین از این همه اصرار کلافه شد. گفت:
_تو که میدونی،نمیتونم..تا الان هم بخاطر گل روی تو کاری باهاش نداشتم.
پویان فقط نگاهش میکرد؛با التماس. مادرش گفت:
-پویان جان،دیگه بریم پسرم.
افشین گفت:
-صدات میکنن،برو.
-خیلی نامردی..نمیبینی دارم التماست میکنم خواهرمو اذیت نکنی؟!
با ناراحتی نگاهش کرد و رفت.
افشین مات و مبهوت به رفتن پویان نگاه میکرد...
بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
🌸🌸🌸🌸
@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌱◆#تفسیر [سوره بقره آیـــه۲۵٠] 🎙◆#استادقرائتی ✨◆#پیشنهاددانلود ⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆ ☜
02.Baqara.251.mp3
2.34M
🌱◆#تفسیر
[سوره بقره آیـــه۲۵۱]
🎙◆#استادقرائتی
✨◆#پیشنهاددانلود
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم قدم داره دلم میزنه فریاد
با چشم گریون جلوی پنجره فولاد
خدا میدونه از خودم هیچی ندارم
هرچی که دارمو امام رضا بهم داد
#السلطان_اباالحسن💚
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
#کلیپ| #ریلز | #استوری📲
امام زمان 041.mp3
10.33M
دیـ☝️ـر نشـده...
هنوز هم میشه پیداش کنی!
میدونی؟
امــام زمان تو، همین جاست ❗️
یه سری به دلـ💖ـت بزن و آشتی کن.
آروم آروم می بینی؛
که توی دلت ظهور کرده...
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹* ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
*🕊️قرار شبانه با شهدا 🥺 🕊️🌹*
ان شاء الله امشب درپرونده ی اعمال همه ی عاشقان و خادمان شهدا ثبت شود:
🌹محب اهلبیت
سرباز امام زمان🌹
🌹وان شاءالله شهادت 🍃🍃😍
*امشب هدیه میکنیم 10 صلوات و یا بیشتر به روح مطهرشهید والا مقام 🥀🕊️🥀*
*❤️#سعید_جان_نثاری❤️*
💚💚💚💚💚💚💚
💞💞ان شاءالله #شهید_سعید_جان_نثاری*
دعاگویی تک تک ما باشد 🤲🏻❤️
*اجرتون باشهدا ان شاءالله❤️*
*#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع*
*#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَجبحقزینبکبرے*
*مشمولدعایشهداءباشید*
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
😴 #اعمال وقت خوابیدن 😴
وضو گرفتن 👈 ثواب شب زنده داری
💢 برابر با هزار رکعت نماز، به گفته مولاء علی 💢
⤵️ يفْعَلُ اللّه ما يَشاءُ بِقُدْرَتِه، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِه 🔸سه مرتبه🔸
↩️ سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق علیه السلام فرمود، هرکس سوره تکاثر را قبل هنگام خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد.
🌷✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم✨🌷
💠ألْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ. ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ💠
🎁 هدیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این بهترین هدیه تمام عمرم بود.🎁
1⃣ سه مرتبه خواندن سوره توحید (قل هو الله احد... ) برابر با ختم قرآن است.
2⃣ صلوات بر من و پیامبران پیش از من سبب شفاعت خواهد شد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
🔸یک مرتبه🔸
3⃣ استغفار برای مومنین سبب خشنودی آنها از تو خواهد شد اللهم اغفرللمومنین والمومنات
🔸یک مرتبه🔸
4⃣ ذکر (سبحان الله والحمدلله ولااله الاالله والله اکبر) 👈 ثواب حج و عمره را دارد.
🔸یک مرتبه🔸
التـــــماس دعــــ❤️ــــــا
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
4_5987713494760308023.ogg
2.12M
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی✋🏼🌱
قرار هرشب مون🌸
『بِســـمِاللهالرَحمــنِالرَحیــم』
📿 اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفاءُ، وَ انْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَ انْقَطَعَ الرَّجاءُ وَ ضاقَتِ الاْرْضُ، وَ مُنِعَتِ السَّماءُ و اَنتَ الْمُسْتَعانُ، وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْهُوَ اَقْرَبُ؛ يامُحَمَّدُ ياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرين🤲🏼
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
مداومت بر دعای غریق باعث ثابت موندن در دین میشه،هر روز بخونیم
یاالله یارَحمٰن یارحیم یامُقَلِبَ الْقُلوب ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دِینِک
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
کانال ترک گناه1 ایتا_۲۰۲۴_۰۶_۱۳_۰۷_۵۶_۲۱_۷۵۲.mp3
709.3K
#صلوات_خاصه
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضاع
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
#سلام_امام_زمانم ✋🏻❤
#دعای_عهد
از حضرت صادق علیه السلام منقول است که هر کس چهل صباح این عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور حضرت بمیرد، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق تعالی به هر کلمه هزار حسنه او را کرامت فرماید و هزار گناه از او محو کند و آن عهد این است:
🌺🍃
ִֶָ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ִֶָ
اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ
اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ
اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه
اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،
وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ
اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ
آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
🌺🍃
اللهم عجل لولیک الفرج
بحق حضرت زینب کبری سلام الله علیها 🤲🏻
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ چه کسانی مشمول لعنت خدا میشوند؟
بخش دوم
داستان عجیب از تمسخر فقیر به بیان زیبای آيت الله مجتهدی تهرانی رحمه الله
#پنجشنبهویادشهداودرگذشتگان
اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات ِ
پنجشنبه است...
به یاد تمامی رفتگان و به یاد همه شهدای عزیزمان به ویژه #شهید_سید_داوود_بیطرف فاتحه و صلوات قرائت کنیم. 🌷🕊
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌راه تقرب و نزدیکی به آقا #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🎙آیت الله ناصری دولت آبادی رحمة الله علیه
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
°•| ترک گناه |🏴•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان جذاب و آموزنده ســـرباز قسمت دهم وقتی مریم رو دید هول شد. مریم هم از اینکه فاطمه با پ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت یازدهم
افشین مات و مبهوت به رفتن پویان نگاه میکرد.تا لحظه آخر منتظر بود، دوباره نگاهش کنه، ولی پویان دیگه برنگشت، تا برای بار آخر به افشین نگاه کنه.
وقتی هواپیما پرواز کرد،
افشین ناراحت شد که بخاطر #کینه و #غرورش، عزیزترین آدم زندگیش رو ناراحت کرد.
هیچ وقت پویان رو اونقدر ناراحت ندیده بود.
یه راست رفت خونه ش.
تصمیم گرفت بیخیال فاطمه نادری بشه؛بخاطر پویان.
چند روز از رفتن پویان گذشت.
روزهای افشین طولانی و کسل کننده بود.برای سرگرمی دانشگاه میرفت. حوصله هیچکسی رو نداشت.
از قیافه ش معلوم بود بداخلاق تر از همیشه ست.هیچکس حتی پسرها هم نزدیکش نمیشدن.
روی نیمکتی نشسته بود،
و چشمش به تلفن همراهش بود که دختری چادری از جلوش رد شد.سرشو آورد بالا،مریم مروت بود.
یاد پویان افتاد.
با خودش گفت پویان هم چه سلیقه ای داره.آخه این دختر چی داره مثلا؟!
از روبه روی مریم،فاطمه نزدیک میشد. مریم گفت:
-سلام دختر خوب،کجایی پس؟!
فاطمه هم لبخند زد و گفت:
-سلام عزیزم.جای پارک پیدا نمی...
نگاهش به افشین افتاد،
لبخندشو جمع کرد، مسیرشو عوض کرد و با مریم رفتن.افشین به رفتن مریم و فاطمه خیره بود،
که کسی کنارش نشست و گفت:
_نمیخوای سیلی ای که بهت زده تلافی کنی؟
نگاهش کرد.
آریا بود،شرورترین پسر دانشگاه.با تمسخر به افشین خیره شده بود. افشین بلند شد که بره،
آریا گفت:
-میتونم کمکت کنم که انتقامتو ازش بگیری.
افشین داشت وسوسه میشد،
ولی به آریا نگاه هم نمیکرد.آریا گفت:
-باعث خجالته که یه دختر بزنه تو گوشت و جلوی همه سکه یه پولت کنه. بخاطرش با صمیمی ترین دوستت دعوات بشه ولی تو ازش انتقام نگیری.
افشین یاد پویان افتاد،
یاد نگاه آخرش،حرف آخرش.تو دلش گفت بخاطر پویان فراموشش میکنم.
بدون اینکه به آریا نگاه کنه،رفت.
دو هفته بعد،
از پیتزافروشی بیرون اومد و سمت ماشینش میرفت.
جلوتر پسری کنار خیابان ایستاده بود. ماشینی براش ترمز کرد.
راننده دختری باحجاب بود.
دختر شیشه ماشین رو پایین داد و با لبخند گفت:
_به به.. آقای خوش تیپ..افتخار میدید درخدمت باشیم؟
پسر هم با لبخند سوار شد.
افشین به دختر خیره شده بود.خشکش زده بود.فاطمه نادری بود.
ماشین حرکت کرد و رفت.
ولی افشین هنوز به جایی که ماشین ایستاده بود،نگاه میکرد.
تو دلش داد میزد.
این دختره که خودش اینکاره ست. تحویل بگیر آقاپویان، جات خالی خواهرتو ببینی. دختره فیلم بازی میکرده برات.
اون شب تصمیم گرفت،
هم کاری کنه که فاطمه ازش عذرخواهی کنه،هم آبروش رو ببره.
از فردای اون شب،
مرتب میرفت دانشگاه،نه برای کلاس، برای فهمیدن برنامه فاطمه.
مریم داروسازی میخوند و فاطمه پرستاری. فقط یکی از کلاسهاشون مشترک بود.اما معمولا باهم برمیگشتن خونه.
مریم و فاطمه باهم سمت ماشین فاطمه میرفتن.فاطمه سویچشو از کیفش درمیاورد که موتورسواری کیفش رو دزدید.
مریم گفت:
-حالا تو کیفت چی بود؟
-به کاهدون زده.آخه تو کیف دانشجو جماعت چی پیدا میشه جز جزوه؟..آخ.. جزوه هام..
و خندید.
-از دست تو! دزد کیفتو زده میخندی؟!! پول و مدارک شناسایی نداشتی توش؟
-فقط کارت دانشجوییم توش بود.پول نقد هم اونقدی توش نبود.گوشیم بود و جزوه هام.
مریم نگران گفت:
-تو گوشیت چیزی نداشتی؟
-چی مثلا؟
-عکس و فیلم خصوصی؟
-نه بابا.من با گوشیم عکس و فیلم بی حجاب نمیگیرم...سویچ رو به مریم نشان داد و گفت:
_شانس آوردی سویچمو از کیفم درآوردما وگرنه الان باید به خرج جناب عالی میرفتیم خونه.
-چه دل گنده ای تو.من اگه جای تو بودم الان نمیتونستم رانندگی کنم.
-آخ مریم،جزوه هامو چکار کنم؟
افشین کیف فاطمه رو روی میز خالی کرد....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷@TARKGONAH1
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت دوازدهم
افشین کیف فاطمه رو روی میز خالی کرد. تلفن همراه فاطمه رو برداشت.
کارت حافظه شو درآورد،
و به گوشی خودش وصل کرد.به قسمت عکس و فیلم رفت.همه عکس و فیلم هاش باحجاب بودن.تعجب کرد،مگه میشه،شاید پاک کرده.حافظه شو ریکاوری کرد. نه،چیزی که افشین میخواست نبود.
هیچ عکس و فیلم بی حجاب یا حتی بدحجاب هم توش نداشت.
عصبانی شد و گوشی شو پرت کرد.
تصمیم گرفت کاری کنه،
که فاطمه بهش علاقه مند بشه.
هرروز روی نیمکتی سر راه فاطمه می نشست.اما فاطمه اصلا متوجه افشین هم نمیشد.
چند روز گذشت.
فاطمه تو کتابخانه مشغول مطالعه بود.افشین با یه میز فاصله رو به روش نشست و خیره نگاهش میکرد.مدتی طول کشید تا فاطمه متوجه افشین شد.
متوجه نمیشد چی تو سرشه،از نگاه افشین چیزی مشخص نبود.با آرامش از جاش بلند شد،وسایلش رو جمع کرد و رفت.ولی افشین همونجا نشسته بود و به رفتن فاطمه نگاه میکرد.
از اون روز فاطمه فهمید اذیت های افشین شروع شده.
از اون روز منتظر اتفاقات جدید بود.
از اون روز وقتی افشین روی نیمکت سر راهش می نشست،متوجه ش میشد ولی بدون اینکه نگاهش کنه با خونسردی رد میشد.
از اون روز سعی میکرد از مکان های شلوغ تر رفت و آمد کنه،فکر میکرد افشین پیش جمع مزاحمش نمیشه.
دو هفته گذشت.
بخاطر رفتار افشین با فاطمه توجه همه به فاطمه جلب شده بود.
همه به عکس العمل های فاطمه نسبت به افشین و افشین نسبت به فاطمه کنجکاو شده بودن.بقیه فکر میکردن افشین به فاطمه علاقه مند شده.
فاطمه روی نیمکتی منتظر مریم نشسته بود و کتاب میخوند.بازهم اطرافش شلوغ بود.افشین با یه شاخه گل نزدیک میشد.
جلوی فاطمه ایستاد.
فاطمه سرش پایین بود و به کتابش نگاه میکرد.متوجه کفش های مردانه جلوی پاش شد.سرشو آورد بالا.افشین رو دید که با یه شاخه گل رو به روش ایستاده و با لبخند نگاهش میکنه.ولی بی تفاوت نگاهش میکرد.افشین با لبخند گل رو روی کتاب فاطمه گذاشت و رفت؛بدون هیچ حرفی.
فاطمه به اطرافش نگاهی کرد،
همه نگاهش میکردن.مریم هم عقب تر ایستاده بود و نگاهش میکرد.فاطمه #بابیتفاوتی گل روی نیمکت گذاشت، کتابش رو تو کیفش گذاشت.سمت مریم رفت و باهم رفتن.
بقیه از رفتار فاطمه تعجب کردن.خیلی ها دنبال حتی یه نگاه افشین بودن.
افشین چند بار دیگه هم تو موقعیت های مختلف پیش بقیه به فاطمه گل داده بود.کم کم همه به فاطمه اعتراض میکردن.
مریم گفت:
_نمیخوای کاری بکنی؟
- نه.
_چرا؟
🌸🌸🌸🌸🌸
🌷@TARKGONAH1