eitaa logo
°•✨| ترک گناه |✨•°
2.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
7.9هزار ویدیو
120 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
°•✨| ترک گناه |✨•°
💠خداونداشکایت میکنیم غیبت ولی امرنا وصاحبنا به درگاهــــــت
قــرارعــاشــقي سوره ے نور ،۳۵۴ التماس دعاے فــرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ #بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم ♥️ 🌹اللّٰهم عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج🌹 🗓•| #تــقویم_روز |•🗓 #شنبه 25 #اسفند ماه 1397 شمسی 9 #رجب 1440 قمری 16 #مارس 2019 میلادی •| #اوقات_شرعی به افق تهران|• #اذان_صبح: 04:51 #طلوع_آفتاب: 06:15 #اذان_ظهر: 12:13 #غروب_آفتاب: 18:12 #اذان_مغرب: 18:30 •| #ذکـــر_روز |• یا رَبِّ الْعالَمِین ای پروردگار جهانیان •| #امروز_متعلق_است_به |• #رسول_الله (ص) •| #مناسبتهای_روز |• #سالنامه رسمی بمباران شیمیایی شلبچه توسط ارتش بعث عراق (۱۳۶۶ ه‌.ش) روز بزرگداشت پروین اعتصامی #سالنامه #دفاع_مقدس عملیات والفجر 10 (حلبچه) #سالنامه #انقلاب_اسلامی تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث عراق ارتحال حجت‌الاسلام سید احمد خمینی 📖•| #آیــه‌ی_روز |•📖 «سوره البقرة, آيه 226» لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ براى كسانى كه به ترك همخوابگى با زنان خود سوگند مى خورند [=ايلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتى] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است ♥️الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•✨| ترک گناه |✨•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_55 آخه این دختره کجا رفت؟ -چیزی میخواستی بابا جان؟ فاطمه با دیدن پیرمر
و کارش رو به محسن داد، محسن قالیچه کوچیک رو باز کرد و مشغول وارسی شد. که سها گفت: آقاق خانی کار زن داداش من حرف نداره، شما به رنگ های این قالیچه نگاه کنید، به گره های مرتب و زیباش نگاه کنید، تازه انقدر هم دستش تنده که این قالیچه رو در عرض دو هفته بافته، تصورش رو بکنید ... و همین جور پشت سر هم حرف میزد، محسن هم در سکوت به قالیچه نگاه میکرد و گاه گاهی به نشانه تایید سرش رو تکون میداد، فاطمه که از حرف زدن سها کلافه شده بود با اومدن مش رجب، فرصتی پیدا کرد و خیلی آروم دم گوش سها گفت، بس کن دیگه. سها هم بدون توجه به حرف فاطمه چاییشو با شیرینی برداشت و مشغول خوردن شد و گاه گاهی هم به تعریف کردناش ادامه میداد. محسن که به اندازه کافی قالیچه رو بررسی کرده بود، دوباره لولش کرد و روی مبل کنارش گذاشت و رو به فاطمه گفت: چاییتونو بفرمایید میل کنید. -ممنون. -عرضم به خدمتتون همون طور که خواهر شوهرتون فرمودند کار شما قشنگه، اما مسئله اینه که ما توی این کارگاه بیشتر تابلو فرشهای سفارشی عرضه میکنیم، که طبعا سخت تر از اینه که شما یک طرحی انتخاب کنید و پیاده کنید، محدودیت زمان هم داریم و البته فکر میکنم با تعریفهایی که خواهرشوهرتون ازتون کردند حتما از پسش برمیاید. فاطمه که میدونست سها نمکشو زیاد کرده بوده و همون قالیچه رو حداقل یک ماه و نیم سرش وقت گذاشته بوده گفت: بله اما ... نمیدونست چی بگه که بتونه چاخان سها رو ماست مالی کنه -اما ... من یک مقدار دستم کنده سها که دید داره ضایع میشه فوری گفت: آقای خانی ایشون دو تا بچه زلزله دارند که واقعا نمیذارن ایشون کار کنند، برای همین فکر میکنن دستشون کنده ... محسن که خندش گرفته بود گفت: مسئله زمانش رو میتونیم حل کنیم، اما کیفیت خیلی برامون مهمه... به جای فاطمه سها سر تکون میداد و دائم میگفت: بله بله. محسن از شرایط کار و دستمزد صحبت کرد و در آخر هم عذرخواهی کرد که جایی کار داره و باید هر چه زودتر بره، برای همین سها و فاطمه که دیگه کاری نداشتند بلند شدند و خداحافظی کردند که محسن گفت: ادامه دارد... هرروز باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
°•✨| ترک گناه |✨•°
#رمان_مذهبی_سجاده_صبر #قسمت_56 و کارش رو به محسن داد، محسن قالیچه کوچیک رو باز کرد و مشغول وارسی ش
خانوم نادی، میتونم بپرسم شما شاغلید یا خیر سها که تعجب کرده بود، ابرویی بالا انداخت و گفت: من حقیقتش چند جایی مشغول به کار بودم اما فعلا خیر محسن لبخند محوی زد و گفت: ما اینجا به یک مسئول روابط عمومی نیاز داریم که فکر میکنم شما مناسبش باشید، سها که فکر نمیکرد همچین چیزی بشنوه حسابی ذوق کرد، اما جلوی خودش رو گرفت و گفت: خوب من باید ببینم شرایطش چیه -البته، حق با شماست، من الان کار دارم اما از آقای اصغری می خوام که براتون شرایط رو توضیح بدند. بعدم گوشی رو برداشت و به آقای اصغری گفت بیاد، خودش هم خداحافظی کرد و رفت. آقای اصغری هم شرایط کار رو برای سها توضیح داد، از اونجایی که این شغل کاملا با روحیات سها سازگاری داشت فورا پذیرفت و بعد از خداحافظی از کارگاه اومدن بیرون. -میبینم که پشیمون نشدی با زن داداشت اومدی، میگن دست گیر تا دستت بگیرند. -اولا که من هر جا برم واسم کار هست، خودم علاقه ای به کار کردن نداشتم، اما از اونجایی که تو داری میری سر کار نمیشه که من نرم که، میشه؟ معلومه نه، بنابراین برای اینکه اینجا تنها نباشی، قبول کردم کار کنم، بعدش هم مطمئنی اینی که گفتی ضرب المثل بود؟ فاطمه در حالی که سوئئچ ماشین رو میزد گفت -من کی گفتم ضرب المثله، گفتم میگن -کی میگه؟ کبری خانوم سر کوچه؟ -بشین بابا، بشین تو. -عیب نداره، درکت میکنم حالت گرفته باشه، به هر حال فکر کنم زیاد از فرش تو خوشش نیومد، بیشتر به خاطر اینکه منو جذب کار کنه به تو هم گفت حالا بذار ببینیمسفارشی هست بهت بدسم یا نه فاطمه که از حرفهای سها خندش گرفته بود، ماشینو روشن کرد و گفت: امان از زبون تو.. شب که شد فاطمه تمام اتفاقات اون روز رو برای سهیل تعریف کرد، اما نمیدونست باید به سهیل بگه که قبلا محسن خواستگارش بوده یانه، با خودش میگفت شاید یک روزی بفهمه که قبلت فامیلش بوده، مخصوصا با بودن سها توی کارگاه، حداقل اینو که باید بهش بگم، اگر نگم ممکنه فکر بدی در موردم بکنه، برای همین به سهیل گفت: -راستی میدونی این آقای خانی قبلا با ما فامیل بوده. ادامه دارد... هرروز باشید 🌹✨🌹✨🌹 @tarkgonah1 🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•✨| ترک گناه |✨•°
فراموشی می آورد امام صادق علیه السلام فرمودند : خداوند فراموشی را بر مسلط میسازد که انسان علاوه بر اینکه لازم است خود از گفتن بپرهیزد ، باید از دوستی و همنشینی با خودداری کند .