eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراقب لقمه های سر سفرمون باشیم مراقب قضاوتهامون باشیم زیبا و آموزنده از حجت الاسلام دارستانی⬆️ 🌸🍃🌸🍃🌸 @tarkgonah1 🌸🍃🌸🍃🌸
4_5843780215729292202.mp3
8.98M
#داستان_صوتی_مهدوی ✅ #داستان #علی_گندابی ماجرای توبه‌ گنده لات همدان که به نگاه امام حسین علیه السلام متحول شد #امام_حسین کشتی نجاته واحدمهدویت مصاف #پیشنهاددانلود عالیه حتماحتماگوش کنیدوارسال کنید   ‌↶【به ما بپیوندید 】↷ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @tarkgonah1
✳️نخواه گناه کنی ، نمیکنی ... ؟ ! یه جوون زیبایی بود به نام ابن ... شغل این جوون بود ، مغازه هم نداشت ... 🔹فقط یه سبد داشت که رو سرش میذ اشت و تو این کوچه ها را میافتاد و كاسبي مي كرد و گاهي هم براي رفع خستگي گوشه اي مي نشست و بساطش را كناري پهن مي كرد. از قضا زن جوانی عاشقش شده بود و تصمیم گرفته بود او را به دام بندازه . 🔸این بود که رفت پیش ابن سیرین و گفت : " من شوهرم مریضه ، لباس میخوام براش بخرم اما میخوام به سلیقه خودش باشه . بساطتو جمع کن پاشو بریم پیش شوهرم ... " ابن سیرینم قبول کرد و با آن زن راهي خانه ا شان شد . زن وارد شد و ابن سیرین هم یا ا.. گويان پشت سرش وارد خونه شد 🌴اتاق اول را گذراند ، دومی را هم همین طور ، رسید به اتاق سوم ... دید نه بابا مثلی که اینجا هیچ خبری نیست . رو کرد به به اون زن و گفت : " پس شوهرت کجاست .؟ ! ☘️اون زن هم خيلي راحت گفت : " من که شوهر ندارم . بعد به ابن سيرين گفت : ببین اینجا خونه ی منه ، تو هم الان تو خونه ی منی ، اگه آماده برای گناه نشی داد میزنم که مزاحمم شدی . ابن سیرین يكباره متوجه شد در باتلاقی افتاده که هر چی بیشتر دست و پا بزند بیشتر فرو خواهد رفت . این بود که رويش را کرد به سمت آسمان و گفت : " ای خدا تو که میدونی من اهل این کارا نیستم پس خودت نجاتم بده " 🍀در همين حال یك فکری به خاطرش رسید ، گفت : " باشه نياز نيست داد بزني ، من آماده میشم براي گناه ، فقط به من بگو دستشویي خانه کجاست ! " آن زن هم با اين خيال كه او راضي شده محل دستشویی را نشون داد ابن سیرین رفت داخلش ؛ و تا تونست از نجاسات اونجا برداشت و به خودش مالید ... ! ؟ و اومد و یك گوشه نشست . دختره تا وارد اتاق شد ، دید چه بوی بدی میآد ... رويش را برگردوند و ابن سیرین را در آن وضع دید ، گفت : " چرا خودتو اینجوری کردی ؟ " ابن سیرین گفت : " این تجسم عملیه که ازم میخواستی انجام بدم ! " آن زن با عصبانيت و ناراحتي ابن سیرین را با همون وضع از خانه خود بيرون كرد . چقد سخته آدمو با اون قیافه تو خیابونا ببینند !!! 👀ولی نه ... ! خدا آبروی بنده ای رو که حرمت حفظ کنه ، نمیریزه ، میگین چه جوری ؟ حالا میگم : ابن سیرینم با همون قیافه از خونه اومد بیرون ، اما : انگار اون روز و آن ساعت همه مردو مرده بودن ؟ ! هیچ کس ابن سیرین را با اون قیافه ندید ، واز آن روز به بعد از او بوی خوشی استشمام می شد و خذداوند علم تعبیر خواب را به او عنایت فرمود 🌱ميدانيد چرا ؟؟ چون حفظ حرمت کرده بود و بر نفس خويش به ياري خدا غلبه كرد از اين ماجرا درس مي گيريم كه اگر نخواهيم گناه كنيم ؛ مي توانيم ترک گناه سخته ولی ممکنه! تو هم میتونی یه یا علی بگو ومردانه شروع کن ! @tarkgonah1
❄❄ ❄ 👈 جنیان در محضر ائمه علیه السلام 🌷سعد اسکافی می گوید: حضور امام باقر علیه السلام رفته بودم، چون اجازه ورود خواستم، امام فرمود: عجله نکن! گروهی از برادران شما پیش من هستند، سخنی دارند. 🌷من در بیرون منزل ماندم طولی نکشید عده ای بیرون آمدند با قیافه مخصوص، شبیه یکدیگر، گو اینکه از یک پدر و مادرند، لباس ویژه ای به تن دارند، به من سلام کردند و من جواب سلام را دادم. 🌷پس از آن وارد محضر امام شدم، گفتم: فدایت شوم! اینها که از حضورتان بیرون آمدند، نشناختم، چه کسانی بودند؟ فرمود: اینها برادران دینی شما از طایفه جنیان هستند. گفتم: اجنه ها نیز به حضور شما می آیند؟ فرمود: آری، آنان نیز می آیند همانند شما از مسائل حلال و حرام می پرسند. 📚 بحار ج 46، ص 238
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختری که زشت بود و شب عروسیش به امام حسین(ع) متوسل شد...!!! ➥ | شیخ احمد ڪـافی🕊✨┓ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ........................................ @tarkgonah1
حاج آقا دانشمند میگفتن : یہ‌‌ جوونی اومد پیش من بدنش می‌لرزید! شرو؏‌ ڪرد‌ بہ‌ حرف زدن .. گفت خوابِ امام زمان رو دیدم می‌گفت‌ خواب‌ بودم‌ صدایِ ‌آیفون‌ تصویری‌ خونہ‌ اومد ؛ رفتم‌ جلو دیدم‌ تصویرھ‌ یہ سیدھ!! جواب‌ دادم‌ گفتم‌ شما؟! گفت‌ من‌ سید‌ مهدی‌ام راهم میدی خونت؟! گفتم‌ آقا‌ قربونت‌ برم‌ یہ چند‌ لحظہ .. سریع‌ شرو؏‌ ڪردم‌ بہ‌ جمع‌ ڪردنِ ماهوارھ‌ ، پاسور ، هر چیزے‌ ڪہ از‌ نظر‌ امام‌ زمان خوب‌ نیست! رفتم‌ جلوۍ‌ آیفون‌ دیدم‌ نیست :)💔 دویدم‌ تو‌ ڪوچہ‌ ، دیدم‌ آقا‌ دارھ میرھ‌ همین‌ کہ‌‌ میرفت یہ‌ لحظہ‌ برگشت! اشڪ‌ تو‌ چشاشو‌ دیدم :)) میگفت : خدایا.‌. در‌ تڪ‌تڪ‌ خونہ‌ها رو‌ زدم! ولے هیچ‌ڪس‌ منو‌ راهم‌ نداد 🚫💔🙂 چیکار‌کردیم‌باخودمون؟
🦋🌿 داستان کوتاه : راهِ راستی ﭘﺴﺮ «ﮔﺎﻧﺪﯼ» ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺳﺎﻋﺖ ۵ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ و ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ، ﺳﺎﻋﺖ ۵:۳۰ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ!! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ ۶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ!! ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟! ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ! ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: «ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ "ﺭﺍﺳﺖ" ﺑﮕﻮﯾﯽ!!» ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ باره ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ!! ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ!! ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ... ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ۸۰ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!! ✨ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﺭﺍﻩ وجود دارد ﻭ آﻥ «ﺭﺍﻩِ ﺭﺍستی» است ... ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1